فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «میلاد کی مرام» ثبت شده است

 

 

از رنجی خسته است که مال او نیست

 

ویژگی هایی که «امیر» را از فیلم های روز سینما جدا می کند اول از همه به قصه و روایت بازمی گردد. «امیر» هیچ داستانی برای روایت ندارد. این فیلم گریزی به زندگی مردی تنها و مشکلات او در این شهر زده است، مشکلاتی که خط داستانی مشخصی نداشته، از الگوی خاصی پیروی نمی کنند و هیجان انگیز نیز نیستند. این فیلم در مورد شخصیتی حرف می زند که هر روز به تعداد امثال او در جامعه ی ایران افزوده می شود. شخصیت هایی که آن قدر مشکلات به آنها فشار می آورد که سکوت را به عنوان بهترین سلاح برای دفاع از خود و تحمل فشار مشکلات انتخاب می کنند. امیر نیز همین کار را کرده است. او در خانواده ای به دنیا آمده که دختری بیمار دارد. این بیماری روحی و روانی ارثی است که از سوی خانواده ی پدری به دختر رسیده و او نیز مانند عمه اش به آن مبتلا شده است. این بیماری خانواده را کاملا درگیر کرده و مادر و پدر را در خود اسیر نموده؛ مادر و پدری که روش کنار آمدن با این بیماری و همراهی با دخترشان را بلد نبوده اند و ناخواسته بر رنج او افزوده اند. امیر برای فرار از مشکلات خانه ی پدری، به آپارتمانی که برای خودشان اجاره کرده است، پناه برده اما این دوری نیز نمی تواند او را از مشکلات خانواده دور کند، پس تنها راه، سکوت در مقابل اتفاقاتی است که رخ می دهد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

گیاهی که در پاییز گل می دهد

 

«سورنجان» نامی جذاب برای فیلم است و اشاره به گیاهی دارد که در پاییز گل می دهد، اما فیلمنامه ی این فیلم به اندازه ی نامش جذاب نیست. شخصیت پردازی و قصه گویی در سورنجان کامل نیست. دردِ شخصیت ها معلوم نمی شود و چرایی رفتارشان برای مخاطب روشن نمی گردد. درد صبا چیست که مدام حمید را چک می کند و روی اعصاب او راه می رود؟ اصلا چرا سراغ دفترچه ی هاله رفته، کسی که به آنها پناه داده است؟ حمید چرا می خواهد صبا را ترک کند؟ او که تازه ازدواج کرده و بچه هم نیست که مخاطب گمان کند از روی هوس جوانی نابالغ، اتفاق بزرگی مثل ازدواج را رقم زده است. در مورد هاله و کیهان نیز قبل تر گفته شد که دردشان مشخص نمی شود. اینکه کیهان با مرگ آتنا از هاله دوری می کند را می شود از عذاب وجدان ناشی دانست، اما بازگشت این دو به هم آن هم به شدتی که در فیلم دیده می شود، غیرقابل باور است، زیرا دلیل قانع کننده ای برای این بازگشت عاشقانه دیده نمی شود.

«سورنجان» با نام جذاب، فضا سازی و بازی های خوبش می تواند مخاطب را با خود همراه کند، اما با قصه گویی و شخصیت پردازی ناقصش نمی تواند مخاطب را راضی از سالن بیرون بفرستد. این فیلم اما با همه ی کاستی هایش نقاط قوتی نیز دارد و به عنوان یک فیلم اول از کارگردانی جوان، پذیرفتی است و می تواند مورد توجه قرار گیرد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad