فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۹۲ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

 

فیلمی برای نوجوانِ دهه شصت یا نود؟!

 

اما آنچه فیلم «منطقه پرواز ممنوع» را کمی به عقب می راند شخصیت پردازی کاراکترهاست. در این فیلم شخصیت هایی که در سالهای پایانی دهه ی نود زندگی می کنند همچون کاراکترهای دهه ی شصت شخصیت پردازی شده اند. نوع رابطه ی آنها با هم، نوع رابطه ی آنها با خانواده شان، نوع رابطه با معلم و مربی و شیوه ی انجام دادن کارهایشان دهه شصتی وار است. بخشی از این موضوع به داستان فیلم بر می گردد که مجموعه ای است از همه ی ارزش های تعریف شده و مسائل روز جامعه. در این فیلم حجم موضوعات و خرده داستان ها بیش از ظرفیت آن است. «منطقه پرواز ممنوع» در مورد نوجوانان نابغه ای صحبت می کند که در حال ساختن پهباد هستند. از شهدای مدافع حرم حرف می زند، پای یوز ایرانی را وسط می کشد، از محیط زیست می گوید، سبک زندگی اسلامی را نمایش می دهد و در نهایت به پایانی خوش می رسد.

داستان شهدای مدافع حرم و ترسیم رابطه شخصیت اول فیلم با پدرش، برای بیننده یادآور روزهای جنگ هشت ساله با عراق است، با این تفاوت که در آن سالها جنگ موضوعی سراسری و در دل خاک ایران بود و خانواده های زیادی از تمام کشور با آن درگیر بودند، اما داستان مدافعین حرم، مختص به قشری خاص است و مردم به طور مستقیم با آن درگیر نیستند. عنوان کردن این موضوع در کنار دیگر داستان ها از «منطقه پرواز ممنوع» فیلمی ساخته است که همچون ظرفی برای کارگردان عمل کرده تا هر آنچه خواسته و ظرفیت داشته را در آن قرار دهد، فارغ از اینکه یک یا نهایت دو تا از این موضوع ها برای به اتمام رساندن داستان کافی است و نیازی نبود از هر چیزی، ذره ای در فیلم گنجانده شود.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 25 شهریورماه 99 منتشر شده است.) 

 

مهاجرانی که به مقصد نمی­ رسند

 

 

نویسنده: هوگو سالسدو

کارگردان: بهروز سرو علیشاهی

بازیگران: هدا استواری/ الهام پرویزی/ احمد حامدی/ طه حامدی/ امیرسجاد دبیریان/ بهروز سرو علیشاهی/ ملیکا شهاب/ بابک قادری/ رسول قادری/ سهیلا مفیدی/ شاهین ملک ­زاده/ معصومه میراشه/ سعید نبوی

مکان اجرا: تالار مولوی 

 

«عبور» داستان رد شدن است، گذشتن از مرز برای رسیدن به خوشبختی. داستان در مکزیک رخ می­ دهد و کشور رویاها آمریکاست، اما مرز آمریکا و مکزیک می ­تواند هر مرزی باشد که انسان برای رسیدن به خوشبختی از آن قصد عبور دارد. مرزی است از جهان سوم به جهان اول، مرزی است از فقر و تنگدستی به ثروت، از اندوه به شادی، از جنگ به آرامش و صلح، از ظلم به عدالت، از حقارت به بزرگی و از سیاهی به سفیدی.

ماجرا در مکزیک رخ می­ دهد و طبق گفته­ ی نویسنده از اتفاقی واقعی گرفته شده است. داستان درباره­ ی گروهی از مردان است که برای عبور غیر قانونی از مرز مکزیک و آمریکا و رسیدن به کشور رویاها سوار بر واگن قطاری می ­شوند که درش از بیرون قفل شده و در نهایت همه­ ی اهالی واگن بر اثر کمبود اکسیژن خفه شده و جان می ­دهند. پیش از مردن اما تلافی این رنج را بر سر کسی که قرار بود از مرز عبورشان دهد در آورده و او را می ­کشند.

داستان شوکه­ کننده است اما جدید نیست. شاید هنوز تصویر کودک سوری که تیشرت قرمز بر تن دارد و بی­ جان کنار ساحل افتاده از ذهن بسیاری از مردم دنیا پاک نشده باشد، تصویری از امید بر باد رفته و جان نورسِ تباه شده ­ای که جنگ و بی­ عدالتیِ حاکمانِ بی ­لیاقت باعث و بانی­ اش است. آوارگی ­هایی که گویی تمامی ندارند. در بسیاری از کشورها و با شرایطی که روز به روز زندگی را سخت ­تر می­کند، بسیار آرزوها که در قایق­ های قاچاق­چیان غرق می­ شوند و بسیار امیدها که هنگام عبور از مرز تیر می­ خورند و ناامید می­ گردند. داستان درباره مردانی است که برای زندگی بهتر دل به خطر می­ سپارند و زنانی که تا ابد چشم به راه شوهر، فرزند و نوه می­ مانند؛ آن­قدر که نور دیدگانشان کم و کمتر می­ شود.

«عبور» داستان تلخ مهاجرتِ اجباری است، داستان عبوری است که معلوم نیست به سرانجام برسد یا نه. «عبور» داستان آشنایی حداقل برای آنهایی است که در جهان سوم زندگی می­ کنند، برای آنها که یا جنگ را دیده­ اند یا سایه­ اش را حس کرده ­اند. برای آنهایی که تمام سال را هم که بدوند و فعالیت کنند، نمی­ توانند کمر تورم را خم کرده و شکستش دهند و مدام از بحران­ های تمام نشدنیِ کشوری که خوب اداره نمی ­شود سیلی می­ خورند. «عبور» داستان آنهایی است که برای ساختن زندگی بهتر مجبورند خاکی که را با آنها مهربان نبوده ترک کنند به امید غربتی که شاید وطنی گردد و پناهی شود برای همه­ ی آنچه وطن خودشان از آنها دریغ کرده است.

«عبور» نمایشی تمیز، دغدغه ­مند و تاثیرگذار است و می­ توان آن را نمایشی "به اندازه" دانست؛ بدان معنی که هیچ یک از عناصر تئاتری­ اش از دیگری پیشی نمی­ گیرد و همه­ ی آنها در قالب یک کل مسنجم نمایشی قابل دیدن عرضه می­ کنند. در این نمایش بازی­ های قابل قبولِ بازیگران در کنار دکوری مرتبط، نورپردازی مناسب، میزانسن ­های درست و اصولی و متنی تاثر برانگیز می­تواند مخاطب را علاوه بر اینکه جذب کرده، به همذات پنداری وا دارد؛ آن هم مخاطبی که در جغرافیای از جنس ایرانِ این روزها زندگی می­ کند.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 25 شهریورماه 99 منتشر شده است.) 

دوستان مرجوعی

 

 

نویسنده: گابور راسوو

کارگردان: امیر محمد ابراهیمی

بازیگران: علی قانعی/ صبا پویشمن/ عباس صابری/ مهشید آقاخانی

مکان اجرا: تالار مولوی

 

یکی از مهم­ ترین ویژگی­ های تالار مولوی بازه­ ی وسیع، متنوع و متفاوت اجراهایی است که در این سالن به روی صحنه می­ رود و این ویژگی را در کمتر سالن تئاتری در کشور می­ توان دید. «دوستان کُمُدی» یکی از همین نمایش­ های متفاوت است که این روزها بر صحنه مولوی در حال اجراست.

«دوستان کُمُدی» درباره­ ی دوست حرف می ­زند، دوستانی که می­ توان آنها را در کمد نگه داشت بی ­آنکه اعتراضی بکنند. میتوان آنها را خرید و باز پس فرستاد تا کنار اجناس برگشت خورده و معیوب در زیر دستگاه پرس له شوند. می­ توان آنها را در حد اشیایی بی ­ارزش که تنها جایگاهشان در کمد و پنهان از چشم دیگران است نگه داشت، هر چند وقت یکبار بیرون­شان آورد، تمیزشان کرد و دوباره سر جایشان گذاشت. «دوستان کُمُدی» داستان خرید و فروش دوست است، دوستی که چون شی ­ای بی­ارزش بتوان هر بلایی بر سرش آورد، بی­ آنکه متوجه این مهم بود که او نیز جان، روح و احساس دارد.

ژک و اونیل زن و شوهری­ اند که بعد از سال ها زندگی مشترک، برای فرار از روزمرگی و درگیر نشدن در مراحل و مخارج طلاق تصمیم گرفته­ اند دو دوست برای خود بخرند، پس به بازار رفته و با خریدهایی که در سبد خریدشان است به خانه باز می­ گردند. دوستانشان زوجی­ اند به نام­ های ژولیت و گی. آنها این زوج را انتخاب کرده­ اند چون ژولیت آن­قدر لاغر نیست که حسادت اونیل را برانگیزد و گی نیز آن­قدر خوش و قد و بالا نیست که با ژک برابری کند. آنها دوستانشان را در کُمُدی جا داده و برای بازی کردن، تایید گرفتن، مسخره کردن، کتک زدن، از گرسنگی و تشنگی آزار دادن و فرو نشاندن خشم و رفتارهای بیمارگون و احماقانه­ ی خود از آنها استفاده می­ کنند و دوستان کُمُدی راهی ندارند جز تن دادن به تمامی خفت­ هایی که می­ توان نثار یک انسان کرد یا جان دادن زیر دستگاه پرس.

رفتارهای بیمارگون زوج اول، مخاطب را با این واقعیت رو به­ رو می­ کند که قدرت می­ تواند انسانیت را نابود کند، اتفاقی که در نمایش «دوستان کُمُدی» می ­افتد. این زوج رفته رفته بیشتر و بیشتر از قدرتی که به واسطه­ ی شهروندی کشوری پیشرفته و توان مالی دارند، استفاده کرده و زوجی را که از جهان سوم به دنیایی مثلا بهتر پناه آورده ­اند تا سر حد مرگ آزار می ­دهند. این زوج حتی به خودشان نیز رحم نمی­ کنند و این بی ­رحمی را نثار یکدیگر نیز می­ سازند.

صحنه ­ی خالی نمایش که از دو مربع تو در تو تشکیل شده، یکی از خالی ­ترین صحنه­ هایی است که توانسته آنچه را لازم است به مخاطب منتقل کند. در کنار همه­ ی این ها بازی بی ­نظیر بازیگران است که «دوستان کُمُدی» را به نمایشی جذاب برای دیدن بدل می­ سازد، بازیگرانی که هر کدام در نقش خود عالی ظاهر می ­شوند. نمایش از حضور فردی برتر نیز استفاده می­ کند، کسی که ساعت را اعلام کرده، به ژولیت و گی کمک می­ کند از سبدهای خرید پیاده شوند یا وقتی شلوغی و سر و صدای این چهار نفر بیش از حد می ­شود با حضور خود آنها را به سکوت و آرامش دعوت می­ کند، همچون سیاستمدارانی که خود این شرایط تبعیض و خفت را به وجود آورده ­اند و حضورشان نمادی از صلح به حساب می­ آید. «دوستان کُمُدی» نمایشی دیدنی اما کمی طولانی است که اگر از کش­دار بودن برخی صحنه­ ها کم می­ شد، می­ توانست به نمایشی برای چند باره دیدن بدل شود.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 1 مهرماه 99 منتشر شده است.) 

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی

 

 

نویسنده و کارگردان: امیر دلفانی

بازیگران: خشایار قائدرحمتی/ مهدی یگانه/ امیر دلفانی/ ایمان عبدی

مکان و زمان اجرا: تئاترشهر / ساعت 19

 

«بین یه عالمه ماهی» داستان آنهایی است که جنگ و مهاجرت زندگی­ شان را دگرگون کرد. داستان آنهایی که مجبور به کوچ از دیاری شدند که در آن زاده شده بودند. آنهایی که خانه و کاشانه ترک کردند تا از تیر و گلوله در امان باشند بی ­آنکه بدانند آیا در خاکی دیگر ریشه­ هایشان دوباره جان خواهد گرفت یا نه. «بین یه عالمه ماهی» داستانی است از جنگ، مهاجرت، دوستی، عشق، ترک وطن و نبودن. داستانی از گم شدن­ ها و پیدا نشدن­ ها، از رفتن و برنگشتن­ ها، از دور بودن­ ها و نزدیک نشدن­ ها، از مردن­ ها و به دنیا نیامدن­ ها.

اولین ویژگی نمایش «بین یه عالمه ماهی» متن قوی، جان­دار و کامل آن است. نمایش روایتی است از اسماعیل، بهروز، امیر، اردلان و بلبل. داستان پنج دوست که در دوره ­ای از زندگی انگشتان یک دست بودند و حال از میان آنها تنها یک نفر باقی مانده. کوچکترین عضو جمع که در با خاطر پریشانش دنبال دوستان از دست رفته ­اش می­ گردد. متنی که «امیر دلفانی» نوشته، روایتی است از خانواده­ هایی که زمزمه­ ی جنگ آنها را مجبور به کوچ کرد و در شهر جدید نیز آن سان که باید پذیرفته نشدند. از این میان یکی مهاجرت می­ کند، یکی عاشق می­ شود، دیگری خودش را می­ کشد و یکی که برای همیشه گم می­ شود. بلبل انگشت سوم این دست است که در جنگ مفقود شده و گره کورِ نبودنش هیچ وقت برای دوستانش باز نمی­ گردد. متن قصه­ گویی روانی دارد که با دیالوگ­ هایی خوب همراه شده و کلیتی منسجم را ساخته است. بازی بازیگران دومین عنصری است که منجر به نمایشی جذاب شده. چهار بازیگر این نمایش، بسیار خوب در نقش­ های خود ظاهر شده و متناسب با شخصیت­ پردازی منحصر به فرد خود عمل کرده و به درستی می­ توانند همذات­ پنداری مخاطب را برانگیزند.

«میان یه عالمه ماهی» نمایشی است ایرانی که در فضایی متفاوت از نمایش­ های مرسومِ ایرانی به روی صحنه آمده است، فضایی که بیشتر برای نمایش­ های غیر ایرانی ترجمه شده در نظر گرفته می­ شود و می­ توان آن را شیوه ­ای متفاوت از اجرا در روایتی ایرانی دانست. صحنه متشکل از چهار صندلی به دور یک میز است که فضایی لامکان و لازمان را ساخته. دوستیِ این پنج نفر از زمان کودکی شروع شده و اثر این دوستی تا زمان حال باقی مانده است و چرخش جایگاه بازیگران به دور میزی ثابت خود نشان از گذشت زمان و طولانی بودن سبقه­ ی این دوستی دارد. نورپردازی مناسب نیز در ساختن فضایی همسان با دیگر اجزا حرکت کرده و به شخصیت­ های نمایش در شناساندن خود به مخاطب کمک فراوان نموده است.

از پنج انگشت این دست چهار نفر در صحنه حضور دارند و بلبلِ غائب نیز به اندازه­ ی این چهار نفر حضوری پررنگ دارد. شخصیتش شکل گرفته، عشقش به لیلا و فداکاری­ اش درآمده، نفس­ های عمیقش زیر آب حس می ­شود و صدای خوشش به گوش می ­رسد، حتی اگر خودش در صحنه حضور فیزیکی نداشته باشد. بلبلی که گویی هر بار نامش به زبان می­ آید روی شانه­ ی چپ دوستانش می­ نشیند و جای خالی ­اش با آنچه از او می­ سازند برای مخاطب پر می­ شود.

«بین یه عالمه ماهی» نمایشی دلچسب است که به خوبی نشان می­ دهد متن­ های قوی ایرانی می­ توانند در قالب­ های مختلف خوب عمل کرده و جای برخی از متن­ های نه چندان دلچسب ترجمه را بگیرند. «بین یه عالمه ماهی» نمایشی مرتبط با این آب و خاک، این فرهنگ، این تاریخ و این سرزمین است که در این روزهای کرونایی می ­تواند گزینه­ ای مناسب برای لذت بردن از هنر تئاتر باشد.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

دغدغه ی دوم: آزادی

آه! اگر آزادی سرودی می خواند[i]

 

این بخش کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» به بررسی دومین دغدغه ی وجودی انسان یعنی آزادی می پردازد. یالوم این بخش را با صحبت کردن درباره "مسئولیت" شروع می کند. مسئولیتی که یکی از نتایج مستقیم آزادی است. اما آیا هر انسانی دوست دارد آزاد و رها باشد و خود مسئولیت زندگی را به دوش بکشد، مسئولیت انتخاب ها، رفتارها، اعتقادات، مسئولیت آینده را؟ طبیعتا پاسخ این سوال منفی است. شاید تعجب آور باشد اما خیلی از انسان ها از آزادی گریزان اند؛ زیرا از مسئولیت می ترسند.

یالوم اشاره می کند که آگاهی از مسئولیت یعنی آگاهی از اینکه خودمان سرنوشت، گرفتاری های زندگی، احساسات و در نتیجه رنج مایمان را پدید آورده ایم. او به جمله ای از سارتر اشاره می کند که انسان نه تنها آزاد است بلکه محکوم به آزادی است. آزادی یعنی اینکه فرد کاملا در برابر زندگی خویش مسئول است، نه فقط در برابر اعمال خود، بلکه در برابر کوتاهی هایش نیز مسئولیت دارد.

نویسنده مسئولیت گریزی و اجباری گری را دو مورد از نشانه های وجود دغدغه ی آزادی در فرد می داند. جا به جایی مسئولیت نیز یکی از نشانه های مهم این دغدغه است. آیا تا به حال شده خود قدرت تصمیم گیری نداشته باشید اما شرایطی را ایجاد کنید که فرد دیگری به جای شما تصمیم بگیرد؟ مثلا با پارتنر خود رابطه ی خوبی ندارید، از حضور او در زندگی تان راضی نیستید اما به جای مستقیم صحبت کردن در این مورد، شروع به دوری کردن از وی می کنید، تلفن هایش را پاسخ نمی دهید، حالش را نمی پرسید و هر بار مسائلی مانند کار را بهانه می کنید. بلاخره کاری می کنید با کم محلی های شما، پارتنرتان خسته شده و رابطه را پایان دهد. در واقع شما مسئولیت اتمام این رابطه را به دوش او می گذارید تا خودتان در این مورد تصمیم نگیرید.

اروین یالوم، مسئولیت پذیری را مترادف «مدیریت زندگی» می داند و اشاره می کند که به همین دلیل است که بسیاری از رویکردهای درمانی به آموزش مهارت های زندگی می پردازند. او در خطاب به روان درمان گران جوان توصیه می کند به جای اینکه با علامت بیماری بجنگند که باعث تشدید علامت می شود، کاری کنند که بیمار مسئولیت رفتار خود را به گردن بگیرد. مثلا بسیاری از بیماران از جمله ی «فلان اتفاق افتاده» به جای «من فلان کار را کردم» استفاده می کنند و بدین طریق از خود فردیت زدایی می نمایند و این از مواردی است که روان درمان گر باید متوجه آن باشد.

نویسنده اشاره می کند که حتی اگر شرایط زندگی یک فرد به آن شکلی که برنامه ریخته بود جلو نرفته باز هم این اوست که انتخاب می کند با شرایط فعلی چطور کنار بیاید: «ولی یک انسان، حتی اگر تا گردن در آب فرو رفته باشد، آزادی دارد: انتخاب می کند چه احساسی نسبت به موقعیت داشته باشد، چه شیوه ای را در پیش بگیرد: پر دل و جرات، خویشتن دار، تسلیم در برابر سرنوشت، حلیه گر یا وحشت زده باشد.» و منش فرد نسبت به موقعیتش را همان معمای انسان بودن می داند.

یالوم در ادامه به نکته ی مهمی اشاره می کند. اینکه مسئولیت همراه است با احساس گناه. «دیدگاه اگزیستانسیال در روان درمانی، ابعاد مهمی را به مفهوم احساس گناه می افزاید. اول اینکه، پذیرش کامل مسئولیت اعمال خویش، با کاستن از دریچه های فرار، حوزه ی گناه را گسترده تر می سازد. دیگر فرد نمی تواند به راحتی بر بهانه هایی مانند «چنین منظوری نداشتم»، «اتفاقی بود»، «کاری از دستم بر نمی آمد» یا «از کنترلم خارج بود» تکیه کند. بنابراین احساس گناه حقیقی و نقش آن در روابط بین فردی اغلب به گفت و گو های درمانی اگزیستانسیال وارد می شود.»

وی سپس به اراده، خواستن و آرزو می پردازد و از تاثیر این سه بر مسئولیت پذیری یک فرد صحبت می کند. یالوم با مثال های گوناگون تاثیر مهم اراده را بر زندگی، موفقیت ها و شکست های افراد بررسی کرده و وظیفه درمان گر را گشودن دست و بال اراده می داند.

 

 

[i] احمد شاملو

 

 

  • samaneh ostad