فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰۴ مطلب با موضوع «فیلم» ثبت شده است

  • samaneh ostad

 

 

از رنجی خسته است که مال او نیست

 

ویژگی هایی که «امیر» را از فیلم های روز سینما جدا می کند اول از همه به قصه و روایت بازمی گردد. «امیر» هیچ داستانی برای روایت ندارد. این فیلم گریزی به زندگی مردی تنها و مشکلات او در این شهر زده است، مشکلاتی که خط داستانی مشخصی نداشته، از الگوی خاصی پیروی نمی کنند و هیجان انگیز نیز نیستند. این فیلم در مورد شخصیتی حرف می زند که هر روز به تعداد امثال او در جامعه ی ایران افزوده می شود. شخصیت هایی که آن قدر مشکلات به آنها فشار می آورد که سکوت را به عنوان بهترین سلاح برای دفاع از خود و تحمل فشار مشکلات انتخاب می کنند. امیر نیز همین کار را کرده است. او در خانواده ای به دنیا آمده که دختری بیمار دارد. این بیماری روحی و روانی ارثی است که از سوی خانواده ی پدری به دختر رسیده و او نیز مانند عمه اش به آن مبتلا شده است. این بیماری خانواده را کاملا درگیر کرده و مادر و پدر را در خود اسیر نموده؛ مادر و پدری که روش کنار آمدن با این بیماری و همراهی با دخترشان را بلد نبوده اند و ناخواسته بر رنج او افزوده اند. امیر برای فرار از مشکلات خانه ی پدری، به آپارتمانی که برای خودشان اجاره کرده است، پناه برده اما این دوری نیز نمی تواند او را از مشکلات خانواده دور کند، پس تنها راه، سکوت در مقابل اتفاقاتی است که رخ می دهد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

تو باید ببازی!

 

داستان در مورد بهداد مقیمی، عضو تیم ملی تکواندوی کشور است که او را با نام سونامی می شناسند. فیلم از جایی شروع می شود که سه تن از بازیکنان تیم ملی به کشور دانمارک پناهنده شده و حال سرپرست تیم ملی از خسروی، مربی قدیمی تیم دعوت کرده تا سرمربی تیم باشد. خسروی هشت سال پیش از مرتضی نژادی خواسته بود برای جلوگیری از رویارویی با حریفی از اسرائیل، بازی را ببازد؛ بازی که نژادی در آن به طلای المپیک دل بسته و برایش جنگیده بود. حال جای او را بهداد مقیمی گرفته است و خسروی تمایل دارد تا به جبران گذشته، فرصت دیگری در اختیار مرتضی قرار دهد. پس بدین منظور او را به تیم فرخوانده و رقابتی بین این ببر زخمی و سونامی شکل می گیرد.

ایده ی اولیه فیلم به طور واضحی از کلیپی گرفته شده است که در آن از علیرضا کریمی کشتی گیر کشورمان در مسابقات امیدهای جهان خواسته می شود که ببازد تا با حریفی از اسرائیل رو به رو نشود. جمله ی «تو باید ببازی» را می توان ایده ی اولیه فیلم «سونامی» دانست. ایده ای جذاب، مهم و حیاتی که پرداخت درست به آن می توانست نقد به سیاستی باشد که ورزشکاران را نشانه گرفته است. اما این اتفاق در فیلم «سونامی» نمی افتد.

چندی پیش فیلم «عرق سرد» نیز بر مبنای قانوی ساخته شد که در آن مرد می تواند همسرش را ممنوع الخروج کند؛ اتفاقی که برای کاپیتان تیم ملی فوتسال زنان ایران افتاد و منجر به ساخت فیلمی با نقد به این قانون شد. این امکان می توانست در فیلم «سونامی» نیز وجود داشته باشد، به شرط اینکه صدرعاملی تنها روی یک موضوع مهم دست می گذاشت و از ارجاعات مختلف و بررسی مشکلات عدیده ی ورزشی در کشور خودداری می کرد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

موقعیتی که قابلیت فیلم بلند شدن ندارد

اینکه سوژه ی ابتدایی قابلیت فیلم بلند شدن را نداشته است، از میزان خرده روایت ها و بی ربط بودن آنها به یکدیگر کاملا مشخص است. بدترین خرده روایت را می توان آخرین آن نیز دانست، زمانیکه فیلم رنگ و بویی جنایی به خود می گیرد و از هدف اصلی خود یعنی زدودن سوراخ از مبل دور می شود. در این زمان محسن چنان درگیر فیلم های دوربین شده که حتی حاضر است برای آن رشوه نیز بپردازد و کاملا مبل را از یاد برده است. وقتی داستانی در فیلم وجود دارد که می تواند روایت اصلی را تحت شعاع خود قرار داده و تمرکز شخصیت را از آن بگیرد، پس این روایت فرعی است که باید جایگزین روایت اصلی شود. «زیر نظر» زمانی قابلیت فیلم بلند شدن را پیدا می کرد که روایت یک سوم پایانی، در یک سوم ابتدایی اتفاق می افتد و خروج از ریلی در قصه ی پیش می آمد. روایت پایانی می توانست نقطه عطف فیلم باشد ،زیرا نویسنده توانسته است به کمک آن ذهن شخصیت اش را از موضوعی که روی آن تمرکز کرده منحرف کند و جدای از ذهن، زندگی او را درگیر کرده است. پس با این تفاسیر متوجه می شویم که ضعف اصلی فیلم زیرنظر انتخاب موقعیتی است که قابلیت نود دقیقه داستان پردازی را ندارد یا حداقل برای نویسنده ی این کار نداشته است و او مجبور شده فیلم را پر از شخصیت های بی ربط و اتفاقات نامرتبط کند و در نهایت پایانی قرار دهد که در آن همه چیز رها می شود. نویسنده تمام تمرکز امید را بر روی ماجرای مالی گذاشته اما اینکه این ماجرا چیست و چه می شود اصلا مشخص نمی شود. حتی از این بحث مالی گنگ در فیلم هیچ استفاده ای نمی گردد. وقتی اسلحه ای روی صحنه شلیک نمی کند، چرا باید آن را روی صحنه قرار داد؟ با این حساب بخش زیادی از دیالوگ های بی ربط امید نیز حذف می شود. در سوی دیگر داستانک پایانی که همه ی فکر محسن را به خود معطوف کرده نیز کاملا بی سرانجام رها می شود. پس وقتی این قدر موضوع بی اهمیت است که رها شود چرا در فیلم مطرح شده و به این شکل روی آن مانور داده شده است؟!

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

خوبی و بدی در هم تنیده اند، چون دو جنین در رحم مادر

جیرانی در این فیلم زمان مشخصی را ترسیم نکرده است. در آن از تکنولوژی و موبایل و اینترنت خبری نیست. قتل ها به سادگی آب خوردن انجام می شود و کسی در مورد آنها کنجکاو نمی گردد. این موضوع نشان از دور بودن فیلم از زمانه ی فعلی دارد. تنها نشانه ای از زمان که در فیلم وجود دارد، گواهینامه شاهنشاهی بردیا است که تشخیص آن برای بسیاری از مخاطبان دشوار می نماید. در فیلم نشانه هایی از ایران نیز به وضوح دیده نمی شود به جز نام هایی ایرانی یا آکسسوارهای ریز صحنه یا سفری به شمال در جاده ای که شبیه جاده های شمال ایران نیست. این بی مکانی و بی زمانی که بیشتر در نمایش ها دیده می شود، هویت فیلم را در هاله ای از ابهام قرار داده و با مخاطب شفاف نیست. این ابهام در بسیاری از اجزای دیگر فیلم از داستان و فیلمنامه گرفته تا شخصیت پردازی درست کاراکترها و حتی نوع قاب بندی فیلم نیز وجود دارد. در آشفتگی شخصیت ها در هاله ای از ابهام قرار دارند، همچون شرکت بزرگی که ثروتی عظیم برای بردیا محسوب می شود اما مشخص نمی گردد که شرکت چیست و چرا همیشه این قدر خلوت است و هیچ مراجعی ندارد.

جیرانی در آشفتگی بیشتر قاب هایش را کج بسته است که باز هم این تکنیک در اوایل فیلم می تواند مخاطب را جذب کند اما با گذشت فیلم از نیمه، به شدت آزار دهنده شده و به زور می توان این قاب های کج را تحمل کرد. اما مهمترین سوال این است که هدف فیلمساز از آفرینش این قاب ها چه بوده است و چرا!

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad