فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد تنهایی» ثبت شده است

 

 

از رنجی خسته است که مال او نیست

 

ویژگی هایی که «امیر» را از فیلم های روز سینما جدا می کند اول از همه به قصه و روایت بازمی گردد. «امیر» هیچ داستانی برای روایت ندارد. این فیلم گریزی به زندگی مردی تنها و مشکلات او در این شهر زده است، مشکلاتی که خط داستانی مشخصی نداشته، از الگوی خاصی پیروی نمی کنند و هیجان انگیز نیز نیستند. این فیلم در مورد شخصیتی حرف می زند که هر روز به تعداد امثال او در جامعه ی ایران افزوده می شود. شخصیت هایی که آن قدر مشکلات به آنها فشار می آورد که سکوت را به عنوان بهترین سلاح برای دفاع از خود و تحمل فشار مشکلات انتخاب می کنند. امیر نیز همین کار را کرده است. او در خانواده ای به دنیا آمده که دختری بیمار دارد. این بیماری روحی و روانی ارثی است که از سوی خانواده ی پدری به دختر رسیده و او نیز مانند عمه اش به آن مبتلا شده است. این بیماری خانواده را کاملا درگیر کرده و مادر و پدر را در خود اسیر نموده؛ مادر و پدری که روش کنار آمدن با این بیماری و همراهی با دخترشان را بلد نبوده اند و ناخواسته بر رنج او افزوده اند. امیر برای فرار از مشکلات خانه ی پدری، به آپارتمانی که برای خودشان اجاره کرده است، پناه برده اما این دوری نیز نمی تواند او را از مشکلات خانواده دور کند، پس تنها راه، سکوت در مقابل اتفاقاتی است که رخ می دهد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

دغدغه ی سوم: تنهایی

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است[i]

 

اروین یالوم در بخش دیگری از کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» دغدغه ی وجودی سوم یعنی تنهایی را مورد بررسی قرار می دهد. او تنهایی را به سه شکل تعریف می کند: بین فردی، درون فردی و اگزیستانسیال.

یالوم معتقد است تنهایی بین فردی معمولا به صورت جدا افتادگی و بی کسی تجربه می شود و به معنای دور افتادن از دیگران است. از عواملِ دخیل در این تنهایی می توان به انزوای جغرافیایی، فقدان مهارت های اجتماعی مناسب، احساسات به شدت متضاد درباره ی صمیمیت یا یک سبک شخصی اشاره کرد که مانعی است بر سر راه تعامل اجتماعی راضی کننده. وی تنهایی درون فردی را اما فرایندی بر می شمارد که در آن، اجزای مختلف وجود از هم فاصله می گیرند و دلیل این تنهایی را زمانی می داند که فرد احساسات یا خواسته هایش را خفه کرده و «بایدها» و «نبایدها» را به جای آرزوهایش می پذیرد. اما سومین و مهم ترین شکل تنهایی که یالوم در کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» مفصل به آن می پردازد، تنهایی اگزیستانسیال است.

«اغلب افراد از دیگران و از اجزای خود جدا می افتند، ولی در عمق این جدا افتادگی ها، تنهاییِ اساسی تری جای دارد که به هستی مربوط است، تنهایی ای که به رغم رضایت بخش ترین روابط با دیگران و به رغم خود شناسی و انسجام درونی تمام عیار، همچنان باقی ست.»

یالوم آگاهی از مرگ را دلیلی می داند که موجب احساس تنهایی می شود. اینکه مردن برای فرد اتفاق می افتد و اوست که باید تنها با این اتفاق مواجه شود. آزادی نیز دلیل دیگری است که منجر به تنهایی می شود زیرا همان قدر که آدمی مسئول زندگی خویش است، همان قدر هم تنهاست. یالوم جدا نشدن از خانواده را به معنای رشد نکردن می داند و معتقد است هزینه ای که باید برای این جدایی و رشد پرداخت، تنهایی است. او اعتقاد دارد که فرد باید با دیگری ارتباط برقرار کند بی آنکه با بدل شدن به بخشی از او، به آرزوی فرار از تنهایی اش پر و بال دهد. «در نهایت یک رویارویی با تنهایی ست که به فرد امکان می دهد رابطه ای عمیق و پرمعنا با دیگری برقرار کند.»

واقعیت مهم اما این است که هیچ رابطه ای قادر نخواهد بود تنهایی را از میان ببرد زیرا هر یک از ما در هستی تنها هستیم اما می توانیم در تنهایی یکدیگر شریک شویم زیرا عشق درد تنهایی را جبران می کند. یالوم در ادامه ی این بخش به ارتباط رابطه ی جنسی و تنهایی می پردازد و برقراری رابطه و متعهد شدن به دیگری را باعث غنی تر شدن انسان می داند نه فقیرتر شدنش.

یالوم همانند فصل های پیشین در انتها به روان درمان گران جوان از روش هایی می گوید که بتوانند با آن به این دغدغه در بیماران خود بپردازند. او به این نکته نیز اشاره می کند که تنهایی «راه حل» ندارد. تنهایی بخشی از هستی است و باید با آن رو به رو شده و راهی برای هضم آن یافت، همان طور که کامو می گوید: « وقتی انسان آموخت آن هم نه فقط بر روی کاغذ که چگونه با رنج هایش تنها بماند و چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد.» زیرا انسان بودن، یعنی تنها بودن!

 

[i] سهراب سپهری

 

 

  • samaneh ostad

 

 

کتاب «فلسفه ی تنهایی»

نیست در دولت من هیچ به از تنهایی

 

 

نویسنده: لارس اسونسن

مترجم: خشایار دیهیمی

انتشارات: نشر نو

قیمیت: 30000 / چاپ دوم / 1397

تعداد صفحات: 224

 

  • «اگر به لحاظ مادی مقدور بود، بدترین مجازاتی که می شد برای فردی در نظر گرفت این بود که همه ی پیوندهای اجتماعی شخص را بگسلیم چنانکه دیگر هیچ کس در جامعه کوچک ترین توجهی به آن شخص نداشته باشد. اگر وقتی وارد جایی می شویم کسی سرش را برنگرداند، اگر وقتی سوالی می پرسیم کسی پاسخ مان را ندهد، یا هیچ کس هیچ اعتنایی به آنچه می کنیم نداشته باشد، خلاصه هیچ کس محل سگ هم به ما نگذارد و همه طوری با ما رفتار کنند که گویی اصلا وجود نداریم خشم و یاسی کُشنده وجودمان را فرا می گیرد که در مقابلش بی رحمانه ترین شکنجه های جسمانی گوارا می آید؛ چون در میان این شکنجه ها، هر قدر هم وضع مان بد و وخیم باشد، باز احساس می کنیم هنوز تا آن حد نزول نکرده ایم که حتی ارزش نگاه کردن نداشته باشیم.» صفحه28

 

  • «در یکی از نخستین پژوهش ها درباره ی اینترنت پیش بینی شده بود که هر چه استفاده از اینترنت بیشتر شود تاثیرات مخرب جدی تری خواهد داشت و موجب احساس تنهایی بیشتری خواهد شد. وقتی همین محققان چند سال بعد دست به پژوهش مکمل دیگری زدند، متوجه شدند بسیاری از این تاثیرات مخربی که آنها مفروض گرفته بودند عملا به تحقق نپیوسته است. به عکس معلوم شد که استفاده ی بیشتر از اینترنت رابطه ی مستقیمی با احساس بهورزی ذهنی بیشتر و تعامل اجتماعی افزون تر دارد.»             صفحه 144- 145

 

یادداشت کامل این کتاب را می توانید در مجله فرهنگی هنری آراد مگ مطالعه کنید.

 

 

 

  • samaneh ostad