فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰۴ مطلب با موضوع «فیلم» ثبت شده است

 

 

 

فیلمی که یا به دل می نشیند و یا از آن متنفر می شوید

 

مسخره باز، داستان عشق، سینما و تئاتر است. عشقی که در یک کارگردان جوان وجود داشته و باعث شده این دو عنصر را به هم وصل کند. نمی توان از فیلم اول غنی زاده ساده گذشت. فیلمی که به نظر برخی از منتقدان، تنها ذوق زدگی یک کارگردان تئاتر ِعلاقه مند به سینماست. غنی زاده سالها در در قاب ثابت تئاتر کرده، قابی که نمی توانسته آن را به اندازه ای که می خواسته است محدود کند. حال او این تجربه را در سینما امتحان کرده و هر آنچه را دوست داشته به مخاطب نشان داده است. قاب های عجیب و غریب فیلم، نماهایی از بالا و صورت بازیگر، عبور دوربین از میان پره های پنکه، نمای نزدیک چهره ها به هنگام شسته شدن سرشان از جمله ی این قاب هاست. این قاب ها برای غنی زاده ی کارگردان تئاتر جدید است و البته به همان میزان برای مخاطبی که فیلم های مرسوم را نگاه می کند نیز.

فیلم غنی زاده فارغ از تمام بحث ها، حاشیه ها و نظرات مثبت و منفی، فیلمی است که مخاطب را به چالش جدیدی وامی دارد و او را مجبور می کند، تصاویری نو روی پرده ی سینما ببیند. تصاویری که شاید تا به حال هیچ کارگردانی ریسک نمایش آنها را به جان نخریده است. این کارگردان جسور با ساختن فیلمی متفاوت، تمام آنچه را دلش خواسته به مخاطب نشان داده است، نه چیزی را که مخاطب توقع دارد یا عادت داشته ببیند.

ساخت فیلمی چون «مسخره باز» کار راحتی نیست. باید پذیرفت قصه تعریف کردن راحت تر از رویا تعریف کردن باشد. فیلم غنی زاده رویایی است که غنی زاده، مسخره باز و عاشقان فیلم را به هم پیوند می دهد و رو به رو شدن با رویا، شاید چالش بزرگی برای بسیاری از مخاطبانی باشد که از آن دور افتاده اند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

سرنوشتی به سیاهی زغال

 

«زغال» داستان فاصله است؛ فاصله ای که هیچ وقت پر نمی شود. غیرت هر چه تلاش می کند تا زندگی را بسازد نمی شود. فاصله ی او با حسین زیاد است و با خریدن دو تکه طلا پر نمی شود. او حتی با خودش هم فاصله دارد. غیرت در ذات خود هیولایی خشمگین دارد که می تواند آدم بکشد، می تواند قاچاق کند و کتک بزند. این خودِ واقعی غیرت و چیزی است که او در تمام این سالها بوده اما خود را مردی اهل خانواده و سربه زیر نشان داده بود و از این خود خشمگین اطلاعی نداشت. فاصله ی غیرت از نگاه دیگران و ذات وجودی او، هیچ وقت پر نمی شود و به محض رو شدن ذاتش، او دست به قتل زده و خود را هم از بین می برد.

«زغال» در مورد سرنوشت هایی است که همچون زغال تیره و تار اند؛ سرنوشت هایی که گویی که از پیش سیاه نوشته شده اند. این خانواده حتی اگر پلیس هم مانع قاچاق شان نشود، نمی توانند روی خوش زندگی را ببینند و پول خیر و شر آنها را به یک جا می رساند: به سرنوشتی سیاه. یاشار هر چه قدر از زغال درست کردن فرار کرده و به قول غیرت از این شغل خوشش نمی آید، اما در نهایت مجبور می شود تن به زغال فروشی داده و به این سرنوشت بازگردد. رفتن او به سوی دیگر مرز و پذیرش ریسکی همچون قاچاق هم نمی تواند او از آنچه برایش مقدر شده است، دور کند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

گیاهی که در پاییز گل می دهد

 

«سورنجان» نامی جذاب برای فیلم است و اشاره به گیاهی دارد که در پاییز گل می دهد، اما فیلمنامه ی این فیلم به اندازه ی نامش جذاب نیست. شخصیت پردازی و قصه گویی در سورنجان کامل نیست. دردِ شخصیت ها معلوم نمی شود و چرایی رفتارشان برای مخاطب روشن نمی گردد. درد صبا چیست که مدام حمید را چک می کند و روی اعصاب او راه می رود؟ اصلا چرا سراغ دفترچه ی هاله رفته، کسی که به آنها پناه داده است؟ حمید چرا می خواهد صبا را ترک کند؟ او که تازه ازدواج کرده و بچه هم نیست که مخاطب گمان کند از روی هوس جوانی نابالغ، اتفاق بزرگی مثل ازدواج را رقم زده است. در مورد هاله و کیهان نیز قبل تر گفته شد که دردشان مشخص نمی شود. اینکه کیهان با مرگ آتنا از هاله دوری می کند را می شود از عذاب وجدان ناشی دانست، اما بازگشت این دو به هم آن هم به شدتی که در فیلم دیده می شود، غیرقابل باور است، زیرا دلیل قانع کننده ای برای این بازگشت عاشقانه دیده نمی شود.

«سورنجان» با نام جذاب، فضا سازی و بازی های خوبش می تواند مخاطب را با خود همراه کند، اما با قصه گویی و شخصیت پردازی ناقصش نمی تواند مخاطب را راضی از سالن بیرون بفرستد. این فیلم اما با همه ی کاستی هایش نقاط قوتی نیز دارد و به عنوان یک فیلم اول از کارگردانی جوان، پذیرفتی است و می تواند مورد توجه قرار گیرد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

آدم هایی در دو راهی انتخاب

 

«ماجرای نیمروز: رد خون» داستان انتخاب های آدم هاست اما مهدویان در این استان پردازی کمی به بیراهه رفته و شخصیت هایی را اضافه کرده است که در روند اصلی داستان نقشی ندارد. مهم ترین این شخصیت ها را می توان مسعود و ماجراهای مربوط به او و ترورش اشاره کرد. یا خودسری های کمال برای بردن زنی به بیمارستان که بر خلاف اعتقادات همسر و قوم زن است.

مهدویان در «ماجرای نیمروز: رد خون»، بر خلاف «ماجرای نیمروز» به جبهه دیگر نیز سر زده و وارد اردوگاه اشرف می شود. او پرده از ایدئولوژی این سازمان کنار زده، زندگی سازمانی، باید و نبایدهای این زندگی، ازدواج های سازمانی و جدایی های سازمانی را نشان داده و به بررسی شخصیت های برخی از افراد سازمان مجاهدین بپردازد. او انقلاب ایدئولوژیک را در رابطه ی عباس و همسرش نشان داده،. ازدواج سازمانی را یکی از چالش های سیما می داند و از جلسات مجاهدین با خواندن فاکت های آنها سخن می گوید. او  افرادی را به تصویر می کشد که به اسلام ایمان داشته و به شیوه ی خود مسلمانی می کنند؛ یعنی هم می کشند، هم نماز می خوانند و هم برای کمتر زجر کشیدن آدم ها به آنها تیز خلاص می زنند.

«ماجرای نیمروز: رد خون» فیلمی مهم درباره ی تاریخی مهم از کشورمان است. سازمان مجاهدین خلق گروه مهمی در ایران بوده و در به پیروزی رسیدن انقلاب نقش داشته است. آنها پس از بیرون رانده شدن از دایره ی انقلابیون، نیز نقش خود را در جبهه مخالف با تمام قوا ایفا کرده و خساراتی جبران ناپذیر به بار آوردند. این بخش تاریخ و این گروه منافق ممکن است برای بسیاری از جوانان امروز ناشناخته باشد. همه ی آنها می دانند که در جنگ هشت ساله، دشمن به آنها حمله کرده است، اما شاید ندانند روزی کسانی که عمری در دل همین خاک زندگی کرده و برای انقلابش تلاش کرده بودند، تفنگ هایشان را به روی هموطنان گرفته و دست به کشتار ایرانیان زدند.

 

یادداشت کامل این نمایش را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

روایتی دیگر از سرطان

 

در مستندهایی که در مورد بیماری ساخته می شود، وجه درمانی و تمرکز بر روی اطلاعات و پروسه ی درمان وجه غالب فیلم است که معمولا با مصاحبه های مختلف پوشش داده می شود. در این فیلم اما فیلمساز بر روی داستان تمرکز کرده و وجه داستانی را غالب بر وجه مستند قرار داده است. این اتفاق باعث شده این مستند به تلخی مستند های دیگر از این دست نباشد. فیلم از کودکی مهناز شروع کرده و خوشی های زندگی را هم نشان می دهد. حتی فیلم عروسی مهناز نیز نشان داده می شود تا مخاطب بتواند به درستی به شناختی از این زن برسد تا او را در پروسه ی بیماری اش همراهی کند. این اتفاق اندوه فیلم را کم کرده و سوژه ای را که ظرفیت اشکبار شدن دارد، تلطیف نموده و داستانی ارائه می دهد که وجه غم و شادی اش برابر است. همان قدر که مهناز از رنج بیماری اش می گوید، از روزهای خوش ازدواجش هم حرف می زند. همان قدر که عکس های او را در دوران بیماری می بینیم، عکس های او را در سفر، عروسی و دانشگاه هم می بینیم.

«تمام چیزهایی که جایشان خالی ست»، فیلمی زنانه از موضوعی زنانه است و سعی کرده به وجوه روانشناسی این ماجرا بپردازد. فیلمی که می تواند مخاطب را با خود همراه کرده، هم به او در رابطه با سرطان سینه اطلاعات دهد، هم در مورد دغدغه های این بیماران حرف بزند و هم دو نوع برخورد با این بیماری را نشان دهد. یکی خودخوری و در خود ریختن است و حرف نزدن. دیگری سوگواری اولیه است و کمک گرفتن از مشاور و روانشناس برای پذیرش و غلبه بر بیماری. فیلمساز سرنوشت این دو انتخاب را نیز نشان می دهد که یک راه به جمیله ختم می شود و تلاشش در راستای آگاهی بخشی این بیماری و راه دوم که به مرگ می رسد.  

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad