فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰۴ مطلب با موضوع «فیلم» ثبت شده است

 

 

 

فرشته ها مخاطب را پس می زنند

 

آشتیانی در پرداخت شخصیت هایش، مجموعه ای کلیشه ها را جمع کرده است. او هیچ خلاقیتی در شخصیت پردازی به کار نبرده و هیچ کدام از کاراکترهایش از تیپ خارج نشده اند. پیرمرد، فرشته ترین آدم نمایش است. آن قدر خوب و مهربان که مخاطب را کاملا پس زده و باورپذیر بودن این شخصیت را از او سلب می کند. پیرمرد پشت چک های همسایه اش را امضا کرده، همسایه گرفتار شده و او نه تنها شاکی نیست، بلکه مغازه اش را برای پاس کردن چک ها به فروش می گذارد و حتی کمک مالی نیز به خانواده ی گرفتار می کند. عروس او نیز زن فداکار و کلیشه ای مهربان و وفادار است. زن باردار بوده که شوهرش مفقود شده است، اما در تمام این سالها با پدر شوهر زندگی کرده و هیچ روزنه ی تاریکی ندارد. او مدام دخترش را نصیحت کرده و به پدر شوهر خدمت می کند. عاشقِ وفادار و نجیبش نیز در همه جا حضوری راهگشا دارد. پیرمرد پیش از سفر، از عاشق می خواهد حرف دلش به عروسش بگوید و از عروسش نیز می خواهد به این تنهایی سی ساله پایان دهد. در سوی دختر که شاید تنها شخصیت خاکستری باشد نیز از تیپ خارج نمی شود. تمام حرف هایش کلیشه است و دغدغه هایش نیز همین طور. او از پدرش شاکی است که رفته و از جامعه نیز شاکی است که او توقع دیگری دارد. وی با شوهرش مشکل داشته و حتی هنرمند بودنش نیز او را متفاوت نمی کند، زیرا به این وجهش اصلا پرداخت نشده است. دیالوگ های فیلم نیز شعاری ترین کلامی است که بر زبان شخصیت ها جاری می شود.

در راستای پیدا کردن در، پیرمرد با آدم های زیادی رو به رو می شود در ادامه به همراه نوه اش، خورشید، برای یافتنِ در، راهی روستایی در شمال کشور می گردد. در این سفر راز بزرگ فرزند خواندگی پدرِ خورشید نیز افشا می شود. رازی که هیچ کمکی به پیشبرد قصه نکرده و بود و نبودش دردی از داستان دوا نمی کند. این راز فقط پیرمرد را فرشته تر و مهربان تر می کند، اما عمقی به داستان نمی افزاید.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

دوست داشتن دلیل کنار هم بودن نیست

 

در سوی دیگر سوال های زیادی نیز هست که برای مخاطب بی جواب باقی می ماند و او نمی تواند حتی با حدس زدن به آنها برسد. مانند زمانی که امیر در استودیو به شادی حرفی می زند که شنیده نمی شود. حرفی که گمان می رود دلیل نیامدن شادی به مهمانی خانه امیر باشد. این حرف چیست؟ مشخص نمی شود. در سوی دیگر شخصیت شادی نیز با ابهاماتی رو به روست که به هیچ کدام پاسخ داده نمی شود. قویدل به طور کلی زیاد به شادی نمی پردازد و بیشتر از دریچه رامین و امیر این شخصیت را معرفی می کند، به جز یک صحنه که شادی را دنبال کرده و به همراه او به خانه ای می رود که در آنجا پرستار است و شبها باید بر سر بیمار بیدار بماند. اما آیا این اطلاعات در روند فیلمنامه و جلو بردن آن، کمکی می کند؟ خیر! اگر نمی دانستیم که شادی شبها پرستار یک فرد مسن است، آیا تفاوتی در داستان می کرد یا روند فیلمنامه را تغییر می داد؟ خیر! این اتفاق نمی افتاد. آیا اینکه مخاطب می فهمد شادی شبها پرستار است، به او کمک می کند دلیل علاقه اش به امیر و جواب ردش به رامین را بفهمد؟ نه چندان. فقط می تواند حدس بزند که علاقه ی شادی به امیر از روی صداقت می آید و جذب موقعیت و پول رامین نشده است.

در بخش ابتدایی فیلم، بهار مدام بر صرفه جویی تاکید کرده و از امیر می خواهد برای او هدیه ای نخرد. اما دلیلی برای این صرفه جویی پیدا نمی شود. گندم، شادی را در دفتر کار امیر می بیند اما شب در آغوش او می خوابد و خشمش را فراموش می کند. چرا؟ دلیل این رفتار نیز مشخص نیست. امیر سعی دارد وزن کند و مدام در باشگاه با مربی آنجا درگیر است یا به عبارتی مربی از او خوشش نمی آید. چرا؟

چاقی نگاهی نو به مسئله خیانت می کند اما در این راستا آنچنان که باید قصه پردازی و شخصیت پردازی قوی ای را ارائه نمی دهد. نام فیلم نیز تناسب زیادی با اتفاقات آن ندارد و به نوعی در تضاد با آن چیزی است که در فیلم رخ می دهد. تا زمانی که امیر جلوی خوردنش را نمی گیرد و چاق تر می شود، اشتهای عاطفی اش در محدوده ی خانه باقی می ماند، اما زمانی که تصمیم به خودداری از خوردن می گیرد، اشتهای عاطفی اش به بیرون از حریم خانه رفته و به سوی خیانت گام بر می دارد. او وقتی در جنگ درونی با وجدان و هوس اش گرفتار شده، به یخچال هجوم می برد تا شاید با رها کردن اشتهایش بتواند امیال عاطفی اش را نیز فرو نشاند. تلاشی که بلاخره به ثمر نشسته و کمی بعدتر شماره شادی را پاک می کند. 

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

آدم های بی گذشته

 

ثقفی هر چقدر در فضاسازی و ساختن دنیای تاریک و سرد این آدمها موفق عمل کرده اما در نمایشِ قصه ای منسجم و شخصیت هایی دغدغه مند شکست خورده است. مرجان، مورد تجاوز قرار گرفته و هنوز که آثار آن کمرنگ نشده از معشوق سابقه اش می خواهد که به سوی او برگردد. این موضوع به شناخت نادرست ثقفی از شخصیت اش باز می گردد. برای مثال می توان به فیلم «جاده قدیم» ساخته ی «منیژه حکمت» رجوع کرد. در این فیلم نیز زن قصه مورد تجاوز قرار می گیرد و پس از آن نمی تواند هیچ کس حتی شوهرش را که بسیار دوستش داشته، بپذیرد. واکنش های این زن به تجاوز که پدیده ای سخت و دردناک است، به واقعیت شبیه تر است تا کسی مانند مرجان که پس از تجاوز سراغ عاشق قدیمی اش رفته و تقاضای پذیرش دارد.

در روسی منطق قصه نیز در کنار شخصیت پردازی لنگ می زند. در جغرافیایی که نمی دانیم دقیقا کجاست اما می توانیم حدس بزنیم شمال کشور است، مردی از زندان فرار می کند و به راحتی سراغ محله، زن و پدرش می رود و خیلی راحت در خیابان ها گشت می زند. در این خطه ی ناآشنا، گویی پلیس هیچ نقشی ندارد و به محض فرار زندانی، او را فراموش می کند. اینکه ثقفی در فضاسازی اثر، از فضاسازی کاملا رئال ایران تا حدی دور شده باعث نمی شود که قوانین دنیای واقعی را نیز فراموش کند. اگر قرار است این قوانین فراموش شود، او باید دنیای خود را از ابتدا و با تک تک عناصر که اعم از نام شخصیت ها، پوشش آنها، جغرافیا و فرهنگ می شود بسازد و در دنیای کاملا غیرواقعی اش، هر قانونی را که خواست اعمال نماید.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

رونمایی از چهره ی لوکس ایران

 

شاید اگر «امیر عربی»، نویسنده این اثر، به جای سه زاویه دید، از یک زاویه دید اما با جزئیات بیشتر استفاده می کرد فیلم باور پذیرتر می شد. تمامی ضربه های این آدم ها به یکدیگر را می شد در یک زاویه دید نیز نشان داد به شریط اینکه چالش هایی نیز برای روند داستان در نظر گرفته شود و همه چیز این قدر سهل و ممتنع و بدون مانع انجام نگردد.

در سراسر فیلم، همه ی کارها بدون مانع انجام می شود. رویا تصمیم می گیرد پول های سعید را از چنگش در آورد و این روند، بدون کوچکترین مانعی انجام می شود. لاله با همه ی این آدم ها دست به یکی می شود و هیچ اتفاقی برایش نمی افتد. سعید پولش را تمام و کمال از دست می دهد، اما همچنان در مناقصه حضور دارد. حتی اگر رویا پول را به او برگردانده باشد، باز هم هیچ خاطری از او مکدر نشده است. نویسنده برای این شخصیت ها هیچ مانعی قرار نداده و تنها با غافلگیری آنها را با واقعیت و پایان کار رو به رو می کند.

ایده اصلی، اصل خود را بر غافلگیری گذاشته، اما این غافلگیری ها هوشمندانه اتفاق نمی افتد و کاملا چیده شده و بدون دردسر است. شاید اگر ایده اصلی همان طور که به ظاهرِ لاکچری خود توجه کرده، به روند قصه نیز توجه می کرد و چالش هایی بر سر راه این شخصیت ها قرار می داد، می توانست فیلمی غنی هم در تصاویر زیبا و هم در قصه باشد. اما این اتفاق نمی افتد و از ایده اصلی تنها تصاویر زیبای کیش و زندگی لوکس آدم هایی در یادمان می ماند که از ایران همیشگی به دور اما جزئی از آن هستند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

یک همسر، یک مادر، یک قاتل

 

فیلمساز در بخش اول فیلم، معما را مطرح کرده و در میانه ی فیلم به پاسخ می رسد. سپس در بخش دوم به تشریح این معما، چگونگی قتل ها و دلایل مهین برای اقدام به آنها می پردازد. در این میان مهین که آب از سرش گذشته، راز اولین قتل اش را دو سال پیش رخ داده، را نیز بیان می کند. مهین، این قاتل مخوف حال تبدیل به زنی عادی، مادری دلسوز، شخصیتی تاثیرگذار، گاهی درمانده و قابل ترحم و گاهی بی رحم و مخوف می شود. هوش مهین در زمان بازسازی قتل ها، بازپرس های پرونده را تحت تاثیر قرار داده و سنگدلشی در مواقعی مخاطب را می ترساند.

فیلمساز به خانواده مهین، زندگی فرزندان، همسر، مادرش وارد نمی شود و تنها به خودِ این شخصیت می پردازد. فیلم به خوبی نشان می دهد که یک جنایتکار از شکم مادر، قاتل به دنیا نمی آید، بلکه این جامعه است که فردی عادی را به سوی جنایت می کشاند. مهین به خاطر شرایط سخت مالی، نبود حمایت شوهر، نبود حمایت خانواده و مادر، داشتن کودکی معلول و مهم تر از همه بدهی مالی و امکان زندان رفتن دست به قتل زده است. او در بازسازی قتل ها زمان های زیادی گریه می کند اما به سختی و واقعا برای گردنبند یکی از مقتولین که برنداشته نیز حسرت می خورد. گریه کردن مهین و حسرت خوردنش از او شخصیتی واقعی ساخته است.

مهین که خود مورد بی مهری مادر قرار گرفته و پدرش همیشه دوست داشته او پسر به دنیا می آمد، خودش را تنها حامی دو فرزندش می داند. او که از همه ی حمایت ها محروم بوده، گمان می کند، پس از خودش هیچ کس نمی تواند از فرزندانش حمایت کند. وی تنها در شرایطی راضی می شود به یکی از قتل ها را اقرار کند که مادرِ همسرش مسئولیت نگهداری از دو فرزند را بپذیرد. این نشان می دهد که مهین از قوه ی قوی مادری برخوردار بوده اما یاد گرفته است فقط خود و بچه هایش را اولویت قرار دهد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad