فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰۴ مطلب با موضوع «فیلم» ثبت شده است

 

 

داستانی از بلاتکلیفی

 

«رضا»، داستان تنهایی و بلاتکلیفی آدم ها در پوسته ی شوخی و خنده های جمعی و ظاهر خوش اجتماعی است. آدم هایی که به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کرده، آنها را سر ذوق می آورند و می توانند با هر کسی متناسب با شرایط و شخصیت شان ارتباط برقرار کنند. کسانی که از سلاح شوخی و بامزگی در مقابل تیر و ترکش های تنهایی و رها شدگی استفاده می کنند اما این سلاح هم نمی تواند نجات شان دهد.

علیرضا معتمدی، فیلمی برای امروزِ ایران ساخته است. او به درستی نسل جدید و رابطه های امروز را می شناسند و به شکلی آگاهانه آن را روایت کرده است. داستان رضا همزمان می شود با داستانی که رضای قصه به تازگی نوشته است. داستانی در رثای عشق که می تواند در هفت روزِ مقدس، مُرده ای را زنده کند.

بازی های فیلم رضا همانند شخصیت خود رضا به شدت دوست داشتنی و واقعی است. مخاطب دیالوگ ها و خنده هایی واقعی می شنود، نگاه هایی واقعی می بیند و رابطه های واقعی را نظاره گر می شود. بازیگران فیلم رضا همگی در نقش خود خوب ظاهر شده و به ساختن فضای فیلم کمک کرده اند.

دیالوگ های شوخ طبعانه علیرضا معتمدی را هم می توان یکی از نقاط قوت فیلم دانست. دیالوگ هایی که به شدت امروزی و بدون تکلف بیان شده اما لبخند را به لب مخاطب می آورند. مخاطب قرار نیست با دیدن فیلم رضا قهقهه سر دهد، اما با شنیدن دیالوگ های بین او و دختر فامیل و همین طور نحوه ی رابطه ی گرفتنش با ویولت لبخند خواهد زد. او بی شک دیالوگ های جدید و بامزه ای را هم در صحنه ی مهمانی خانه مادر فاطی خواهد شنید.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

مرز بین خیال و واقعیت

 

سوء تفاهم فیلم عجیبی است، فیلمی که از روال عادی و خطی داستان گویی دور شده و چنان مخاطب را گیج می کند که برای فرار از این گیج شدن ترجیح می دهد سالن را ترک کرده و یا لقب «فیلم بد» را به آن القا کند.

سوءتفاهم بی شک فیلمی تفکر برانگیز است، اتفاقی که قطعا فیلمساز هم دنبالش بوده و خواسته مخاطبش را به چالش بکشد. او از همه ی توانی که داشته برای این به چالش کشیدن استفاده کرده و در این راه موفق هم شده است. اما شاید مهم ترین دلیلی که سوءتفاهم موردِ سوءتفاهم اهالی سینما و مخاطبانش قرار گرفته، اکران در گروه نادرست باشد. گروه اصلی سینمای ما ظرفیت فیلمهایی چنین غریب و متفاوت را ندارد. مخاطب عامه ی سینما در این سالها به وضوح نشان داده که نمی خواهد فیلمی خارج  از عرفِ ذهنی اش ببیند؛ مخصوصا اگر فیلم نیاز به تفکری بیشتر از معمول داشته باشد. مخاطب سینمای عام ترجیح می دهد فیلم های سرراست تری را ببیند. البته می توان به او حق هم داد. سوء تفاهم فیلمی گیج کننده است و تا پایان مخاطب را درگیر این موضوع می کند که فیملساز چه می خواهد بگوید. برای کشاندن مخاطب مرتبط به این فیلم در سینما بهتر بود، سوءتفاهم در  گروه هنر و تجربه اکران می شد. گروهی که برای نمایش فیلم های خاص طراحی شده و مخاطبش می داند قرار نیست فیلمی ببیند که مانند فیلم های گروه اصلی سر راست و گاهی بیش از حد سرراست است. مخاطب هنر و تجربه می داند قرار است یا با فرمی متفاوت یا با قصه ای عجیب و یا با موضوعی حوصله سربَر و شاید جذاب رو به رو شود. هر چه هست می داند فیلم عادی نیست و نباید از آن توقع سریع جذب شدن داشته باشد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

زیبایی کافی نیست

 

استفاده از یک چهره ی معروف و البته زیبای ترکی، می توانست یکی از دلایل فروش این فیلم باشد. اما سوال اینجاست که از ملیت این چهره ی ترک چه استفاده ای شده است؟! آیا غیر از تضمین فروش است یا منطق دیگری هم دارد؟ اگر به جای نورگل یشیلچای یک بازیگر خوش چهره ی ایرانی بازی می کرد، چه اتفاقی می افتاد؟ اینکه یک بازیگر از ملیتی دیگر و با زبانی دیگر در یک فیلم ایرانی ظاهر شود باید منطق داشته باشد. فضلی حتی در راستای حرف زدن این بازیگر تلاشی نکرده و به آسان ترین شیوه او را لال کرده است. یک بازیگر زیبای ترک به یک فیلم ایرانی وارد شده، زیبایی ترکی اش که در سریالها نمود پیدا کرده است با پوشش اجباری فیلم گرفته شده، زبان ترکی و صدای بازیگر که می تواند در جذب مخاطب تاثیر گذار باشد از کار حذف شده و ملیت و نژاد بازیگر به ایرانی تغییر پیدا کرده، حال سوال اینجاست که چرا باید مخاطب به سینما بیاید و همه ی اِلِمان های جذابیت را ببیند که از فیلم حذف شده است. نقش دلارام نیازی به یک بازیگر ترک نداشت، نقشی که برای یک ایرانی نوشته است. شاید اگر بایرام فضلی شخصیتی ترک و غیر ایرانی را در فیلمش می گنجاند که بتواند از ویژگی های مخصوص بازیگر انتخابی اش استفاده کند، موفق تر در گیشه عمل می کرد تا حذف کردن تمام عناصر جذابیت.

فیلم جن زیبا تکیه ی اصلی اش را به بازیگر خارجی داده، بازیگری که شاید نقش انتخابی، مناسبش نبوده و باورپذیرش نمی کند. فضلی دیگر عناصر مهم فیلمسازی را فدای همین ویژگی مهم کرده و حتی از بازیگران خوب دیگرش مانند «فرهاد اصلانی» و «لیلا زارع» نیز به اندازه ی توانایی شان استفاده نکرده است. او فیلم نامه ی قابل قبولی نیز ارائه نداده و کل فیلم تکیه بر یک عنصر کرده است؛ عنصری که نمی تواند یک تنه فیلم را پرفروش و پر مخاطب کند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

انتهای هر حس کجاست؟!

 

دنیا تنهایی کم ندارد در مورد تنهایی آدم ها در دنیای مدرن است. روایت فیلم شاید اپیزودک باشد اما قصه ها با حس ها به هم وصل می شوند. قصه هایی که در پرداخت، کمی ابهام عمدی را چاشنی قصه پردازی کرده اند و همین ابهام عمدی باعث برداشت های چندگانه از قصه می گردد. شاید اگر نویسنده و فیلمساز مسیر واضح تری برای قصه پردازی در نظر می گرفت، قصه ها به سوی یکدستی داستانی بیشتری حرکت می کردند. 

در سوی دیگر چون فیلم با بودجه محدود ساخته شده، از ساختار سینمایی قوی ای برخوردار نیست. صحنه پردازی، نورپردازی، فیلم برداری و مهم از همه بازی های فیلم در حد سینما نیست، اما همه نشان از تجربی بودن دارد. بازیگراهایی که شاید بازی کرده کرده اند، اما با بازیگری فاصله ی زیادی دارند، کمی بین مخاطب و اثر فاصله می اندازد به این دلیل که مخاطب نمی تواند شخصیت ها را باور کند، چون بازی کردن بازیگران به شکلی واضح مشخص است و در قالب شخصیت فرو نرفته اند به جز یکی دو بازیگر با تجربه. 

«دنیا تنهایی کم ندارد» فیلمی تماما تجربی است که افشین لیاقت آن را به عنوان فیلم اولش بر پرده نفرستاده است، اما دیدم آن هم برای فیلمسازان جوان واجب است تا امید بیابند که می شود با بودجه های محدود هم فیلم ساخت و هم به عامه ی مردم توصیه می شود تا کمی جنس تنهایی شان را بشناسند و به آن فکر کنند. 

 

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

بَرنده ی تنها

 

قرار دادن رابطه ی ازدواج فرزاد و لیدا در کنار رابطه ی دوستی رها و کیوان، اتفاقی خوب برای فیلم بوده و به هر دو رابطه به اندازه پرداخت شده است، اما ارزشِ این بخش فیلمنامه به قرار دادن این روابط در دو سوی یک زمین فوتبال است. فیلمنامه نویس به خوبی تیم برنده ی رئال مادرید را در مقابل حریف گمنامش به شکست می رساند، شکستی که به پیروزی فرزاد منجر می شود. اما این پیروزی نمی تواند زندگی فرزاد را نجات دهد و فرزاد در واقع همان قهرمانی است که پیش بینی نمی شد در این بازی بازنده شود. در سوی دیگر، تیم ِگمنامی که در این بازی پیروز می شود همان رابطه رها و کیوان است که با اتفاقاتی که برایش می افتد و دروغ هایی که یکی یکی لو می رود گمان نمی شد برنده میدان باشد اما برنده می شود و رابطه شان به سوی بهبود قدم برمی دارد. این موازی قرار دادن روابط دو زوج و مسابقه ی فوتبال یکی از نقاط قوت و مهم فیلمنامه است که فیلمنامه نویس به درستی از پس آن برآمده است.

اما باید دید این ساختار چیده شده آیا می تواند مورد قبول مخاطبی که دارد فیلمی رئال می بیند قرار بگیرد. قبول کردن اینکه فقط یک تک صحنه بتواند نگاه کیوان به آینده ی رابطه اش با رها را عوض کند کمی اغراق آمیز می نماید. رها به او دروغ بزرگی گفته و ازدواجِ سابق و فرزندش را از او پنهان کرده است. او به کیوان، فرزندش را دختر خواهرش معرفی کرده و از ابتدا منکر وجود فرزند شده است. در سوی دیگر کیوان نیز دروغی به همان بزرگی به رها گفته است. او تمام زندگی را فروخته و حتی به خانه ی مادرش نقل مکان کرده و قصد دارد به زودی از ایران مهاجرت کند تا به قول خودش آنچه را در اینجا به دست نیاورده در جایی دیگر به دست بیاورد و رها برای او تفریحی کوتاه مدت بوده است. حال بعد از بحث های مفصل این دو و ناراحتی شان از هم، کیوان از رها می خواهد که اگر در یخچال غذا دارد برای او گرم کند. صحنه ی زنانگی رها در آشپزخانه و گرم کردن غذا این حس را در کیوان به وجود می آورد که به او ابراز علاقه نماید. پذیرش اینکه یک تک صحنه باعث شود تا دو نفر رابطه شان را که بر پایه ی دورغ های بزرگی چیده شده است، به ثمر برسانند کمی این موضوع را غیر قابل باور می نماید.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad