بَرنده ی تنها
قرار دادن رابطه ی ازدواج فرزاد و لیدا در کنار رابطه ی دوستی رها و کیوان، اتفاقی خوب برای فیلم بوده و به هر دو رابطه به اندازه پرداخت شده است، اما ارزشِ این بخش فیلمنامه به قرار دادن این روابط در دو سوی یک زمین فوتبال است. فیلمنامه نویس به خوبی تیم برنده ی رئال مادرید را در مقابل حریف گمنامش به شکست می رساند، شکستی که به پیروزی فرزاد منجر می شود. اما این پیروزی نمی تواند زندگی فرزاد را نجات دهد و فرزاد در واقع همان قهرمانی است که پیش بینی نمی شد در این بازی بازنده شود. در سوی دیگر، تیم ِگمنامی که در این بازی پیروز می شود همان رابطه رها و کیوان است که با اتفاقاتی که برایش می افتد و دروغ هایی که یکی یکی لو می رود گمان نمی شد برنده میدان باشد اما برنده می شود و رابطه شان به سوی بهبود قدم برمی دارد. این موازی قرار دادن روابط دو زوج و مسابقه ی فوتبال یکی از نقاط قوت و مهم فیلمنامه است که فیلمنامه نویس به درستی از پس آن برآمده است.
اما باید دید این ساختار چیده شده آیا می تواند مورد قبول مخاطبی که دارد فیلمی رئال می بیند قرار بگیرد. قبول کردن اینکه فقط یک تک صحنه بتواند نگاه کیوان به آینده ی رابطه اش با رها را عوض کند کمی اغراق آمیز می نماید. رها به او دروغ بزرگی گفته و ازدواجِ سابق و فرزندش را از او پنهان کرده است. او به کیوان، فرزندش را دختر خواهرش معرفی کرده و از ابتدا منکر وجود فرزند شده است. در سوی دیگر کیوان نیز دروغی به همان بزرگی به رها گفته است. او تمام زندگی را فروخته و حتی به خانه ی مادرش نقل مکان کرده و قصد دارد به زودی از ایران مهاجرت کند تا به قول خودش آنچه را در اینجا به دست نیاورده در جایی دیگر به دست بیاورد و رها برای او تفریحی کوتاه مدت بوده است. حال بعد از بحث های مفصل این دو و ناراحتی شان از هم، کیوان از رها می خواهد که اگر در یخچال غذا دارد برای او گرم کند. صحنه ی زنانگی رها در آشپزخانه و گرم کردن غذا این حس را در کیوان به وجود می آورد که به او ابراز علاقه نماید. پذیرش اینکه یک تک صحنه باعث شود تا دو نفر رابطه شان را که بر پایه ی دورغ های بزرگی چیده شده است، به ثمر برسانند کمی این موضوع را غیر قابل باور می نماید.
یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.