فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • samaneh ostad

 

 

همه ی زخم های آنها، از عشق بود

 

از انتخاب این سوژه ی جسورانه که بگذریم، به نوع روایت این زندگی و هوشمندی خیر در پرداخت این روایت می رسیم. به گفته کارگردان، این فیلم در طی سه سال فیلمبرداری شده که این خود پروسه طولانی ای برای ساخت یک فیلم است و انرژی و صبر زیادی می طلبد؛ اما همین زمان سه ساله است که فیلم را پخته و برای مخاطب قابل درک و باور کرده است. این بحث ها و دعواها، روز اول در فیلم دیده نمی شود، بلکه بعد از سه سال و به آهستگی در زندگی رخنه می کند و ما را با خود همراه می سازد، این زندگی به آهستگی به سوی افول می رود و مانند فیلم داستانی یک شبه و با یک جنگ و دعوا شروع نمی شود و فردایش به طلاق نمی رسد. این آهسته آهسته بیشتر شدن معضل و آهسته آهسته ادامه دادن مسیر فیلم توسط فیلمساز است که به فیلم جایگاهی بالاتر از یک مستند معمولی بخشیده است؛ جایگاهی که بی شک صبوری گروه فیلمسازی را در رساندن این فیلم به مقصد مورد نظر به دنبال داشته، مقصدی که حتی قابل پیش بینی نبوده است.

اما باید تحسین کرد بازیگران این فیلم مستند را، البته که واژه بازیگر را نمی توان به آنها اطلاق کرد و بهتر است از واژه ی «شخصیت» استفاده کنیم. این شجاعتی که رضا، فرزانه و فرزندان شان در فیلم از خود نشان داده اند را باید ستود. در جامعه ی سنتی ما که در زندگی روزمره مان هم از ترس آبرو و حرف مردم، بسیاری از رفتارها و واقعیت های زندگی خود را حتی از نزدیکانمان پنهان می کنیم، این خانواده مهم ترین ابعاد زندگی خود را که از قضا دغدغه ی جمعی و پنهان بسیاری از خانواده هاست، با شجاعت در معرض دید عموم قرار داده و بر خلاف زندگی بیست و شش ساله شان که به خاطر آبرو به سوی دلخواه نرفته بود، این بار بی توجه به حرف مردم، روی پرده ظاهر شده و به دغدغه ای مهم امکان دیدن شدن داده اند. رضا عاشق فرزنه نیست و فرزانه برایش آرزوی عاشق شدن می کند. این حقیقت را در کدام فیلم دیده ایم؟! زنی می داند که همسرش عاشق او نیست و حتی دوستش ندارد، زنی که به قول خودش از درون رنج می کشد، دلش حمایت و آغوش مردانه همسرش را می خواهد اما از او دریغ شده است و برای اینکه به دام گناه نیافتد برای خودش حمایتگری خیالی ساخته است و همین زن برای مردش آرزو می کند که به عشق برسد، به عشقی بزرگ، چرا که معتقد است مردش لیاقت این عشق را دارد. این بی پروایی و راستی، این صداقت را چطور می شود دید و درک نکرد؟! چطور می شود رضا را درک نکرد و فرزانه را؟ و اینکه چطور یک فیلمساز می تواند این قدر خوب و بدون قضاوت قصه اش را روایت کند، آن قدر که در پایان ما در دلمان هم به رضا حق بدهیم و هم فرزانه را دوست بداریم و با صحنه ی پایانی و نگاه حسرت بار رضا به زوجی جوان و عاشق، سالن سینما را ترک کنیم و به زندگی های اطرافمان فکر کنیم که بی رنگ و بی عشق مانده اند.

 

می توانید یادداشت کامل این فیلم را در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

  • samaneh ostad

 

 

جاده ای که آسفالت نیست

 

از این منظر جاده قدیم فیلمی روانشناسانه است، فیلمی که سعی کرده معضلی بزرگ را در قالب داستان روایت کند و این مهم را تا حدی که توانسته انجام داده است. مینو رسولی، زنی جوان و موفق از طبقه مرفه جامعه است که به خوبی در کنار خانواده اش زندگی می کند، او رئیس بانک است و همان قدر که بر امورات بانک اش تسلط دارد، به زندگی شخصی و ریزترین امور زندگی خانوادگی و خانه اش هم آگاه است. او که عضوی مهم در خانواده محسوب می شود، پیش پدرشوهر و خانواده ی شوهرش از احترام برخوردار است، توانسته نامادری خوبی برای پسر همسرش باشد و از طرفی رابطه ی عاشقانه ای با همسرش دارد، در شب سال نو مورد تجاوز فردی غریبه قرار می گیرد. فردی که او را نمی شناخته، کینه ای از او به دل نداشته، خصومتی با او نداشته و قرار نبوده انتقامی از او بگیرد و تنها گناه مینو این بوده که به غریبه اعتماد کرده و سوار ماشینش شده تا او را به خانه اش برساند.

حالا این زن مقتدر مورد تجاوز قرار گرفته، به یکباره چیزی به او تحمیل شده که خواست درونی اش نبوده، اتفاقی به زور برای او افتاده، برای زنی که همه از او توقع قوی بودن دارند، نه زنی معمولی! بلکه زنی با اقتدار و مدیر که نشان داده از پس هر کاری بر می آید. حال این رن باید بپذیرد که به جسم و روح او تجاوز شده، اتفاقی که مینو آن را انکار می کند؛ انکار می کند که نتوانسته از خودش محافظت کند و نیروی متجاوز قوی تر از آن بوده که بتواند پس اش بزند. شاید تجاوز برای او دردناک تر از زن توسری خوری باشد که به رفتارهای پرخاشگرانه عادت دارد و قطعا پذیرش این اتفاق عذابی مضاعف را به او تحمیل می کند. 

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad