زنان بی دغدغه ی بالای شهر
فیلمی که با هشتگ و دنیای مجازی شروع می شود، اما ارتباط خاصی به اسم جذابش پیدا نمی کند و هشتگ در همان اول فیلم فراموش می شود. فیلم با کَل کَل دو مادر کم سواد و سطحی اما ثروتمند شروع می شود. مادرانی که شعور رفتار اجتماعیِ برخورد با یکدیگر را ندارند چه برسد به شعور تربیت فرزند. این دو زن که نغمه و ژوبین نام دارند، از ابتدای فیلم تا انتها به شکلی غلو شده و سطحی با هم کشمکش داشته و مدام چشم و همچشمی می کنند، حتی در مورد سکته کردن و نکردن شوهرهایشان.
فیلم می توانست حرف زیادی برای گفتن در قالب همین طنزی که انتخاب کرده است داشته باشد اگر به جای مادرهای ثروتمند فاقد شعور و دست گذاشتن روی این موضوع، به فرزندان این مادران می پرداخت و قصه ها را حول محور آنها می چرخاند؛ چراکه فرزندان در این فیلم به خاطر مادرانشان حضور دارند و وجود و عدم وجودشان کاملا وابسته به آنهاست.
فیلم می توانست بهتر باشد اگر به جای تبلیغ مستقیم و عجیب موسسه اندیشمند و نشان دادن پسر نابغه و باهوش فیلم که کاملا غلو شده، غیر قابل باور و پس زننده است، به شیوه ای زیرپوستی موسسه مورد نظر را تبلیغ می کرد. نشان دادن دختری چهار ساله که یکباره آغوش مادرش را رها می کند و خود را با شوق به یکی از کلاس های موسسه مذکور می رساند، نشان دادن پسری که فقط با خواندن کتاب موسسه اندیشمند از خنگی ذاتی اش رها می شود و امثال این نوع تبلیغ کردن آشکار در یک فیلمِ مثلا سینمایی خود افتضاح بزرگی است که رخ داده است. حتی اگر به فرض مثال، تنها سرمایه گذار این فیلم موسسه اندیشمند باشد، نباید یک فیلمساز تمام موضوع، قصه، شخصیت ها و کل اثر را فدای تبلغ این موسسه کند. بهتر بود این موسسه به جای ساختن یک فیلم سینمایی ضعیف سراغ ساختن یک تبلیغ خوب و با کیفیت می رفت تا رسالتش را حفظ کند، چراکه گفته اند: «اگر می خواهید چیزی (یا کسی) را خراب کنید، بد از آن (او) دفاع کنید» و ساختن یک فیلم نازل و سطحی برای تبلیغ یک موسسه آموزشی، خود مصداق بارز این جمله است.
می توانید یادداشت کامل این فیلم را در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.