فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

 

 

زنان بی دغدغه ی بالای شهر

 

فیلمی که با هشتگ و دنیای مجازی شروع می شود، اما ارتباط خاصی به اسم جذابش پیدا نمی کند و هشتگ در همان اول فیلم فراموش می شود. فیلم با کَل کَل دو مادر کم سواد و سطحی اما ثروتمند شروع می شود. مادرانی که شعور رفتار اجتماعیِ برخورد با یکدیگر را ندارند چه برسد به شعور تربیت فرزند. این دو زن که نغمه و ژوبین نام دارند، از ابتدای فیلم تا انتها به شکلی غلو شده و سطحی با هم کشمکش داشته و مدام چشم و همچشمی می کنند، حتی در مورد سکته کردن و نکردن شوهرهایشان.

فیلم می توانست حرف زیادی برای گفتن در قالب همین طنزی که انتخاب کرده است داشته باشد اگر به جای مادرهای ثروتمند فاقد شعور و دست گذاشتن روی این موضوع، به فرزندان این مادران می پرداخت و قصه ها را حول محور آنها می چرخاند؛ چراکه فرزندان در این فیلم به خاطر مادرانشان حضور دارند و وجود و عدم وجودشان کاملا وابسته به آنهاست.

فیلم می توانست بهتر باشد اگر به جای تبلیغ مستقیم و عجیب موسسه اندیشمند و نشان دادن پسر نابغه و باهوش فیلم که کاملا غلو شده، غیر قابل باور و پس زننده است، به شیوه ای زیرپوستی موسسه مورد نظر را تبلیغ می کرد. نشان دادن دختری چهار ساله که یکباره آغوش مادرش را رها می کند و خود را با شوق به یکی از کلاس های موسسه مذکور می رساند، نشان دادن پسری که فقط با خواندن کتاب موسسه اندیشمند از خنگی ذاتی اش رها می شود و امثال این نوع تبلیغ کردن آشکار در یک فیلمِ مثلا سینمایی خود افتضاح بزرگی است که رخ داده است. حتی اگر به فرض مثال، تنها سرمایه گذار این فیلم موسسه اندیشمند باشد، نباید یک فیلمساز تمام موضوع، قصه، شخصیت ها و کل اثر را فدای تبلغ این موسسه کند. بهتر بود این موسسه به جای ساختن یک فیلم سینمایی ضعیف سراغ ساختن یک تبلیغ خوب و با کیفیت می رفت تا رسالتش را حفظ کند، چراکه گفته اند: «اگر می خواهید چیزی (یا کسی) را خراب کنید، بد از آن (او) دفاع کنید» و ساختن یک فیلم نازل و سطحی برای تبلیغ یک موسسه آموزشی، خود مصداق بارز این جمله است.

 

می توانید یادداشت کامل این فیلم را در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

جبر جغرافیا

 

اما موضوع مهمی که رنج دو کودک را خوش ساخت کرده و ما را با آن همراه می کند، دور شدن از سیاه نمایی است. عباس امینی بسیار لطیف بچه بودن این دو به ظاهر زن و مرد را به تصویر می کشد. در اوایل قصه، مادر هندی او را صدا می زند و از او می خواهد با شوهرش حرف بزند، کاری را از دخترش می خواهد که به او آموزش نداده است. هندی سراغ شوهر می رود و برای اینکه سر حرف را باز کند به او می گوید مدیر مدرسه اجازه نمی دهد که او دنبال زنش به درب مدرسه برود. حرفی که قرار بود دو نفر را به هم نزدیک کند آنها را از هم دورتر می سازد. دور شدنی که در دعوایی بچگانه و مفرح صورت می گیرد نه بحث جدلی بزرگسالانه و جدی و همین اشاره به خوبی نشان می دهد امینی چقدر برای از تلخی کاستن این غفلت بزرگ و این جبر جغرافیا، تلاش نموده و سعی کرده تا به لطیف ترین شکل ممکن نشان بدهد که این نوجوانان هنوز آماده ی ازدواج نیستند و بلوغ جسم، همراه با بلوغ روان اتفاق نمی افتد.

فیلمنامه ای که امینی و «حسین فرخزاد» نوشته اند را شاید بتوان زیباترین و لطیف ترین و حتی در نوع خود شادترین تصویری در نظر گرفت که می شود برای این معضل اجتماعی بزرگ نوشت و صد البته که امینی در کارگردانی و بازی گرفتن از نابازیگرانش نیز عالی عمل کرده است. نابازیگران امینی فوق العاده هستند و چنان خوب نقش شان را ایفا می کنند که بیننده، هندی و هرمز را باور می کند، از نادانی و بی تجربگی آن دو ناراحت می شود، از غفلت اطرافیانش حرص می خورد، از بی رحمی زندگی در هرمز به تنگ می آید، از زیبایی هرمز لذت می برد، با رنج این دو شخصیت همراه می شود و همه ی اینها به خاطر هوشمندی امینی در انتخاب بازیگران بومی است. «زهره اسلامی» با لهجه ی هرمزی اش، چنان خوب در نقش هندی ظاهر می شود و ما را با شیطنت های بچگانه اش همراه می سازد که وقتی بچه به بغل به مدرسه باز می گردد ما هم به اندازه ی او به مدرسه اش ایمان می آوریم و باور می کنیم که شاید تحصیل از این زندگی نجاتش دهد. «حامد علیپور» هم به خوبی در نقش هرمز می درخشد، هرمزی که لهجه ی هرمزی بلد نیست و مورد ریشخند همسرش نوجوانش قرار می گیرد. دیگر بازیگران فیلم که همگی بومی هرمز هستند هم بسیار خوب ظاهر شده اند و به فیلم ارزشی صد چندان بخشیده اند.

 

می توانید یادداشت کامل این فیلم را در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad