فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

 

 

کتاب «هفت گنبد»

من سفرساز و او مسافرسوز

 

نویسنده: محمد طلوعی

انتشارات: نشر افق

قیمت: 19000/ چاپ اول / 1397

تعداد صفحات: 213

 

مجموعه داستان «هفت گنبد» را محمد طلوعی در قالب هفت سفر به کشور های سوریه، ارمنستان، لبنان، عرق، گرجستان، افغانستان و عمان نوشته است.

بخشی از داستان «لوح غایبان» چهارمین داستان این مجموعه که داستانش در عراق می گذرد را در زیر می خوانیم:

«نمی خواستم جوابم را به تعویق بیندازم، برای اینکه به فکر هم بیندازمش نبود. می دانستم فقط سکوت می کند، حتی شستش را توی دهانش نمی کند که گوشه ی ناخنش را بجود. سرتکان نمی دهد، پلک نمی زند، تایید و تکذیبی در هیچ چیزش نیست. گفتم: «از یه جایی می فهمی وقتی تنهایی هم تنها نیستی. خالی نیستی. دائم داری فکر می کنی که یکی بیاد و تنها نباشی. بعد اون آدم می آد و هیچ چیز از تنهاییت کم نمی شه، فقط زلم زیمبوهای زندگیت زیاد شده. آشناهات زیاد شدن، ظرف های توی کابینت زیاد شدن، کفشای جلو درت زیاد شدن. صبح به صبح هم چشم باز می کنی همون حالِ بدی رو داری که قبلا داشتی.» صفحه 96

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

پهلوانی در دوردست

 

تختیِ توکلی در دورست است، آنجا که فقط می شود نشست و نظاره اش کرد. دوربین به شخصیت اصلی قصه اش نزدیک نمی شود، سعی نمی کند او را بیشتر بشناسد و به مخاطب نیز بشناساند. تختی یک شخصیت تخت و یک بعدی است که نمی شود دلیل بسیاری از رفتارهایش را فهمید. این شیوه ی توکلی از تختی به جای ساختن یک قهرمان و پهلوان، یک فرد ضعیف و بی جربزه ساخته است. هیچ بُعدی از زندگی تختی به عمق نمی رسد و تمام ابعاد زندگی او روی سطح می مانند. توکلی نه آنچنان به زندگی ورزشی تختی می پردازد، نه درست و حسابی منش های پهلوانی و دستگیری او از مردم را نشان می دهد، نه به روابط خانوادگی او می پردازد و نه حتی وارد ایده های سیاسی و خط و مشی سیاسی او می شود. توکلی فقط نقبی به هر کدام از این ابعاد می زند و آن را در سطح رها می کند.

در فیلم هیچ شخصیت پردازی ای در مورد تختی صورت نگرفته است. تختی در خانی آباد و در فقر بزرگ شده اما آیا همین دلیل کافی است که او زندگی ، وقت و ثروتش را خرج مردم درمانده کند؟! چه بسا که افراد فقیر زیادی روزی به ثروت رسیده و نه تنها گذشته ی تاریکشان آنها را مهربان نکرده است بلکه حریص تر شده و از مال محرومان نیز نگذشته اند. برای نشان دادن مردم داری تختی به دلایلی قانع کننده تر نیاز است تا بیننده قهرمانش را باور کند، صرف این جمله که  «تختی از مستمندان دستگیری می کرد» برای این امر کافی نیست.

توکلی از تختی شخصیتی غیر قابل باور ساخته است. او تختی را از کالبد انسانی خارج کرده و روحی ملکوتی و مقدس در او دمیده است. تختیِ توکلی نمی تواند همذات پنداری مخاطب را برانگیزد. اگر او قرار بود این قدر پاک و منزه باشد خداوند او در قامت پیامبرانش می آفرید اما تختی نیز قطعا ضعف هایی داشته است، ضعف هایی که نشان دادنشان می توانست به شخصیت پردازی قهرمان کمک کرده و آن را دراماتیزه تر کند.

فیلم توکلی مصداق بارز این جمله است که «اگر می خواهید چیزی را، کسی را خراب کنید، بد از او دفاع نمایید.» توکلی با بد دفاع کردنش از یک جهان پهلوان، او را به اندازه ی یک نوجوان کم هوش پایین می آورد. تختی نمی تواند رابطه ی درستی با خانواده از جمله همسرش داشته باشد، نیمی از تیم ملی کشورش مخالف رفتارهای او هستند و پس دادن زمین های شمال را چاپلوسی او می دانند. تختی اما فقط سکوت می کند. او با بذل و بخشش های زیاد نمی تواند زندگی اش را مدیریت کند و در جواب بذل و بخشش هایش حتی سوال نمی پرسد که این لطف دارد در حق چه کسی و آیا بحق صورت می گیرد یا نه! تختی ِ توکلی مردی ساده است که می شود با فقر و بدبختی گولش زد اما نباید این طور باشد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

فیلمی که مردم را می خنداند

 

در هنگام تماشای این فیلم در سالن شماره 6 سینما چهارسو قصد داشتم نقدی تند و تیز بر حفره های پرنشدنی فیلم و شوخی های سخیفش بنویسم. قصد داشتم از تعدد و استفاده ی بیش از حد از شوخی های پایین تنه ای فیلم بنویسم که کاربرد بیش از حدش، مخاطب را از آن دل زده می کند. از لودگی بیش از حد فیلم و جنس شوخی هایش که از نوع شوخی های شبکه های اجتماعی است بگویم. اما در حین دیدن فیلم در کنار جمعیت زیادی که در سالن بودند متوجه شدم که بیش از نود درصد جمعیت با تمام شوخی های فیلم می خندند. شوخیِ پایین تنه ای که مدام در فیلم با اکت مربوط تکرار می شود می تواند با همه ی تکرارهایش مخاطب را بخنداند؛ در صورتی که معمولا بیان می شود یک شوخی سه بار جای تکرار دارد و بار چهارم دیگر بی مزه جلوه می کند، اما این اتفاق برای مخاطب ایرانی نمی افتد. حتی اگر هادی همین شوخی را بیش از این هم تکرار می کرد باز هم مخاطب با آن می خندید. رفتارهای زنِ رحمان که فقط بی خردی و لودگی افراطی او را می رساند جای نقد دارد، اما مخاطبِ ایرانی با دیدن چهره ی او صدای قهقه اش در سالن بلند می شد. حتی صحنه ی مضحکی که زنِ رحمان با لباس توی وان پر از آب در حال ریلکسیشن است نیز مخاطب را می خنداند.

با دیدن واکنش مخاطبان به صحنه های فیلم بیشتر متوجه شدم که منوچهر هادی نبض سینمای ایران و مخاطب ایرانی را بسیار بیشتر از فیلم سازان دیگر در دست دارد. البته این موضوع سال گذشته نیز بر اینجانب ثابت شده بود. زمانی که فیلم هزار پا، بیش از سی و پنج میلیارد فروش رفت و فیلمی مانند لس آنجلس - تهران نیز به فروش میلیاردی دست یافت، این قضیه به اثبات رسید که سلیقه ی مخاطب ایرانی نزول کرده است.

منوچهر هادی به خوبی می داند که مخاطب با چه شوخی های می خندند، حتی اگر شوخی های خوبی هم نباشد. او می داند دو تا طعنه سیاسی می تواند مخاطب را به شعف بیاورد، چنان که گویی دارد حرف دل او را می زند. مخاطبِ عام ایرانی دنبال خط روایت درست داستانی، نقطه عطف های به جا، پرداخت صحیح موضوع و چیزهای از این دست نیست. مخاطبِ ایرانی وقتی رحمان هر روز به در موسسه جاسپین تخم مرغ پرت می کند، دلش خنک می شود چون خودش شاید جزء کسانی باشد که پولش را همین موسسات بالا کشیده اند. مخاطبِ ایرانی زمانی که به یک آقازاده کنایه انداخته می شود، نفسش جا می آید، چون خودش یا نمی تواند و یا دسترسی ندارد که در دنیای واقعی این کار را بکند. مخاطبِ ایرانی دنبال پیدا کردن بخشی از مشکلات خودش در فیلم است تا بتواند با آنها گریه کند یا به آنها بخندند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad