فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

 

 

فیلمی که مردم را می خنداند

 

در هنگام تماشای این فیلم در سالن شماره 6 سینما چهارسو قصد داشتم نقدی تند و تیز بر حفره های پرنشدنی فیلم و شوخی های سخیفش بنویسم. قصد داشتم از تعدد و استفاده ی بیش از حد از شوخی های پایین تنه ای فیلم بنویسم که کاربرد بیش از حدش، مخاطب را از آن دل زده می کند. از لودگی بیش از حد فیلم و جنس شوخی هایش که از نوع شوخی های شبکه های اجتماعی است بگویم. اما در حین دیدن فیلم در کنار جمعیت زیادی که در سالن بودند متوجه شدم که بیش از نود درصد جمعیت با تمام شوخی های فیلم می خندند. شوخیِ پایین تنه ای که مدام در فیلم با اکت مربوط تکرار می شود می تواند با همه ی تکرارهایش مخاطب را بخنداند؛ در صورتی که معمولا بیان می شود یک شوخی سه بار جای تکرار دارد و بار چهارم دیگر بی مزه جلوه می کند، اما این اتفاق برای مخاطب ایرانی نمی افتد. حتی اگر هادی همین شوخی را بیش از این هم تکرار می کرد باز هم مخاطب با آن می خندید. رفتارهای زنِ رحمان که فقط بی خردی و لودگی افراطی او را می رساند جای نقد دارد، اما مخاطبِ ایرانی با دیدن چهره ی او صدای قهقه اش در سالن بلند می شد. حتی صحنه ی مضحکی که زنِ رحمان با لباس توی وان پر از آب در حال ریلکسیشن است نیز مخاطب را می خنداند.

با دیدن واکنش مخاطبان به صحنه های فیلم بیشتر متوجه شدم که منوچهر هادی نبض سینمای ایران و مخاطب ایرانی را بسیار بیشتر از فیلم سازان دیگر در دست دارد. البته این موضوع سال گذشته نیز بر اینجانب ثابت شده بود. زمانی که فیلم هزار پا، بیش از سی و پنج میلیارد فروش رفت و فیلمی مانند لس آنجلس - تهران نیز به فروش میلیاردی دست یافت، این قضیه به اثبات رسید که سلیقه ی مخاطب ایرانی نزول کرده است.

منوچهر هادی به خوبی می داند که مخاطب با چه شوخی های می خندند، حتی اگر شوخی های خوبی هم نباشد. او می داند دو تا طعنه سیاسی می تواند مخاطب را به شعف بیاورد، چنان که گویی دارد حرف دل او را می زند. مخاطبِ عام ایرانی دنبال خط روایت درست داستانی، نقطه عطف های به جا، پرداخت صحیح موضوع و چیزهای از این دست نیست. مخاطبِ ایرانی وقتی رحمان هر روز به در موسسه جاسپین تخم مرغ پرت می کند، دلش خنک می شود چون خودش شاید جزء کسانی باشد که پولش را همین موسسات بالا کشیده اند. مخاطبِ ایرانی زمانی که به یک آقازاده کنایه انداخته می شود، نفسش جا می آید، چون خودش یا نمی تواند و یا دسترسی ندارد که در دنیای واقعی این کار را بکند. مخاطبِ ایرانی دنبال پیدا کردن بخشی از مشکلات خودش در فیلم است تا بتواند با آنها گریه کند یا به آنها بخندند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی