فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰۴ مطلب با موضوع «فیلم» ثبت شده است

 

 

شش فیلم از شش فیلمساز

 

داش آکل

«هاجر مهرانی»، سازنده ی این انیمیشن، در دانشگاه هنر تهران درس خوانده و با این کار کوتاه در جشنواره های زیادی شرکت کرده است.

داستان انیمیشن«داش آکل» اقتباسی از قصه ی معروف «صادق هدایت» به همین نام است که مسعود کیمیایی فیلم موفقی در دهه پنجاه از آن ساخته و «محمد عرب» نیز به اقتباسی امروزی از آن دست زده است.

مهم ترین ویژگی این انیمیشن، کوتاه کردن داستان و نگه داشتن عصاره اصلی آن است. مهرانی در خلاقیتی دیدنی طوطیِ همدم داش آکل را به جای موجودی جدا که در قفس زندگی می کند، جزئی از شخصیت او و به عنوان قلبش در نظر گرفته است. طوطی در قفس قلب داش آکل زندانی است که با مرگ او آزاد شده و جمله ی معروف «مرجان! عشق تو مرا کشت» را به گوش مرجان می رساند.

مهرانی همچنین در این اقتباس، نقش مادر مرجان را هم پررنگ کرده و او را بیوه ای به تصویر کشیده است که قصد ربودن دل آکل را دارد، بی آنکه بداند او قبلا دلش را در گرو دختر زن گذاشته است.

این اقتباس موجز و تاثیر گذار یکی از بهترین انیمیشن های کوتاه داستانی را ساخته که بدون داشتنن خاطره ای با فیلم کیمیایی یا حتی خواندن داستان هدایت می تواند مخاطب را جذب کرده و خود داستان کاملی است.

 

 یادداشت های دیگر فیلم های این مجموعه را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

نجات دهنده، در گور خفته است

 

در این فیلم مردان حضور فیزیکی ندارند، اما بر تک تک لحظات این زنان سایه انداخته اند. مادر مدام کلمات خسرو و پرویز را تکرار می کند. پریسا از پدر رنجور است و پسری دارد که به بیماری اوتیسم مبتلاست. پریا به شدت تحت کنترل مردی خارج ازاین خانه است. مردی که به خاطر تامین مالی پریا، او را به شدت در مشت خود گرفته و ترسانده است و حتی در پایان وقتی پریا دوباره به خانه باز می گردد مشخص می شود که از او کتک خورده است. زنان این خانه سالها تحت سلطه ی پدر بوده اند، پدری که تمام مدت آنها را سرکوب کرده و باعث فراری شدن شان شده و حالا در نبودش هم این زنان راحت نیستند و تاثیر سرکوب های او در تمام وجود آنها سایه افکنده است.

گوران در به تصویر کشیدن دنیای سرکوب شده ی زنان بسیار موفق عمل کرده و با بازی خوب بازیگران، این دنیا قابل لمس و باور پذیر شده است؛ اما فیلم در داستان پردازی لنگش هایی دارد که باعث می شود چرایی به تصویر کشیدن این زنانِ سرکوب شده مشخص نشود. سایه سنگین پرویز در قصه احساس می شود، مردی که تمام دوران دخترانش را سرکوب کرده، باعث به زندان افتادن پسرش و مرگ او شده است و زنی جوان را هم صیغه کرده؛ اما بسیاری از فاکتور های مهم در مورد او ندیده گرفته می شود. شغل این مرد چیست؟ او اهل سیاست است اما این دلیل برای فضای متشنجی که او در این سالها ساخته است کافی نیست. چرا دخترانش را سرکوب کرده ؟ چرا الان از خانه رفته و خودکشی کرده؟ همکارش وقتی به خانه ی او می آید چه مدارکی را با خود می برد؟

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

مردی در هاله ی ابهام

 

هر چقدر شخصیت پردازی شیرین واضح و مشخص است، شخصیت جلال در هاله ای از ابهام قرار دارد. دلیل رفتارهای عجیب و حتی متناقض جلال در بسیاری صحنه ها مشخص نیست و دست خوش حدس و گمان مخاطب می شود. مهم ترین ابهام شخصیتِ جلال، تلاش او برای نپذیرفتن مسئولیت فرزندانش است. اینکه چرا او این قدر اصرار دارد کودکانش را خانه خاله شان بگذارد مشخص نمی شود. اولین دلیل این امر را می توان وجود همسر دوم جلال، نجمه دانست. اما با آشنایی با او متوجه می شویم که جلال آن قدر برای این زن ارزش و احترام قائل نیست که بخواهد به خاطر او از فرزندانش دست بکشد. جلال کلا با داشتن فرزند مخالف است. این موضوع را نجمه در بحث هایش با او بیان می کند اما اگر او مخالف فرزند است چرا از شیرین دو بچه دارد؟!

نوع رابطه ی جلال و شیرین نیز مشخص نمی شود. جلالی که اجازه داده دستگاه را از همسرش جدا کنند تا بمیرد، کسی که قلب همسرش را پنجاه میلیون تومان فروخته است و در همان روز آمده تا ماشین او را ببرد، چطور می تواند هنوز روی این زن تعصب داشته باشد و به خاطر او سیلی ای به گوش همکارش بزند؟ او که انکار می کند به خانواده اش سر زده و برای فرزندانش هدیه خریده است، چطور نام شیرین را با عنوان رضا در گوشی اش سیو کرده و با او تماس داشته است؟ او حتی برای نجمه نیز ارزشی قائل نیست که بتوانیم تناقضات رفتاری اش را به خاطر ازدواج دوم و حضور نجمه بدانیم.

جلال را می توان مردی کینه توز در نظر گرفت که از شیرین دلگیر است به این خاطر که او تنها در یک موقعیت طرف حق را گرفته و جلال لو داده است. جلال برای اثبات دلخوری اش از او، شیرین و فرزندانش را رها کرده، همسر دیگری گرفته و حتی در تیر خلاص قلب او را فروخته است. اما اینها تنها گمانی زنی مخاطب در مورد شخصیت جلال است و نمی توان با توجه به اتفاقات و دیالوگ های فیلم به این درستی این موضوع پی برد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

               اندر مصائب روزنامه نگاری

 

میدان جوانان سابق فیلمی جسور است که در زمان شصت و هفت دقیقه ای خود می تواند مخاطب را به درستی با روی دیگری از جامعه ی مطبوعات آشنا کند. فیلم از بی ثباتی این شغل خبر داده و از خطراتی می گوید که این شغل را تهدید می کند. روزنامه نگاری شغلی غیر قابل پیش بینی است و کم اند روزنامه نگارانی که بتوانند تا انتها پا به پای این شغل حرکت کنند.

ویژگی مثبت فیلم را می توان همراهی هر نوع مخاطب با آن دانست. چه کسانی که روزنامه نگار بوده و در آن دوران طلایی مطبوعات ایران کار می کردند، چه کسانی که خاطره ای از آن دوران ندارند و تازه پا به این عرصه گذاشته اند و مهم تر از همه فیلم کسانی را با خود همراه می کند که هیچ شناختی از جامعه مطبوعات ندارند. مخاطب عام به راحتی می تواند با فیلم همراه شده و تک تک لحظات آن را درک کند. او بی آنکه تجربه ای در این زمینه داشته باشد، می تواند به راحتی دغدغه ی فیلم و روزنامه نگاران را بفهمد و این همذات پنداری عام مهم ترین اتفاقی است که برای این مستند افتاده. اکبری در حیطه ی تخصصی خود، روزنامه نگاری، به شکلی عام و قابل درک وارد شده و می تواند با این فیلم عامه ی مردم ایران را با خود همراه کند.

مستند میدان جوانان سابق، فیلمی است که خاطرات و امیدهای از دست رفته را نشان می دهد. به گفته ی «نیوشا توکلیان»، شاید شمس الواعظین ها ممنوع الکار شوند و جامعه ها یکی پس از دیگری توقیف گردند، اما باز هم در این حرفه کسانی جوانه خواهند زد و با قلم خود این درخت خشک رو دوباره سبز خواهند کرد.

 

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

ترکیبی از خاطره، فرهنگ و سیاست

 

مهم ترین خصیصه این فیلم را می توان در شیوه روایت و روح بخشی به یک مکان دانست. نریشن فیلم طوری نوشته و بیان می شود که گویی در مورد موجودی جان دار حرف می زند، موجودی که قلب، احساس و حافظه دارد و تمام اتفاقات این سالها را در حافظه اش نگه داشت است. او گویی فردی است که می داند جامه ی زیبایش، در زمان جنگ زیادی جلوه گر است و باید همرنگ جماعت شود. فیلمساز این موضوع را با دیالوگی این چنینی بیان می کند: « بولوار مانند کسی که وارد مهمانی شده و فهمیده که لباسش بیش از اندازه آراسته است، خجالت زده قبای جنگ پوشیده و از یادآوری رویاهایش احساس عذاب وجدان می کرد.»  نسبت دادن ویژگی های انسانی و احساسی به بولوار، آن را موجودی زنده تبدیل کرده است که می تواند خودش راوی قصه اش باشد و حتی به جای استفاده از سوم شخص، خود را اول شخص خطاب کند، مستقیم به حافظه اش رجوع کرده و داستانش را روایت کند.

اشرفی در این فیلم که مشخص است دوران پژوهشی طولانی را پشت سر گذاشته از فیلم ها و عکس های آرشیوی به اندازه استفاده کرده و توانسته است همه ی ابعاد بولوار را به مخاطب بشناساند. در این میان گاهی نیز اطلاعاتی مطرح می شود که کنجکاوی مخاطب را برانگیخته اما پاسخی به این کنجکاوی نمی دهد. نمونه ی این اطلاعات را می توان تنها زمین خالی حاشیه بولوار و چسبیده به پارک لاله دانست. فیلم به طور مشخص به این مکان به عنوان تنها زمین خالی سرتاسر بولوار اشاره کرده و این زمین نسبتا بزرگ را برجسته می کند، اما آن را رها کرده و از تاریخچه و چرایی ساخته نشدن این زمین حرفی نمی زند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad