فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰۴ مطلب با موضوع «فیلم» ثبت شده است

 

 

 

در رثای تغییر

 

از بحث شجاعت، شعار و پایان بندی پارادایس که بگذریم به روال فیلمنامه می رسیم؛ فیلمنامه ای که پر از حفره های پر نشده است. دختری در آلمان عاشق کارهای هنریِ طلبه ای (محمد علی نجفیان) در ایران می شود، هنری از جنس نقاشی. اما تنها چیزی در فیلم به آن اشاره نمی شود، هنر و نقاشی است. ما هیچ وقت طلبه را در حال آفریدنِ هنر نمی بینیم، هیچ اثری از تابلوی نقاشی در حجره ی او وجود ندارد و هیچ شمی از هنر در چهره، اندام و حتی طرز فکرش دیده نمی شود. فقط در دو دیالوگ اشاره می  گردد که دختر آلمانی عاشق هنر او شده است. چه هنری؟! خدا می داند.

دخترِ آلمانی عاشق به بهانه اسلام، طلبه ای که هنوز به مرحله هدایت نرسیده است را دعوت کرده تا در آلمان و در دانشگاه آنجا سخنوری کند و در میان خیل مشتاقان ادیان مختلف از اسلام بگوید. طلبه سربازی نرفته و امکان خروج ندارد. در اینجا نقش جواد عزتی به عنوان همراه شروع می شود و این دو با راضی کردن حاج آقا فراستی، سه نفری راهی آلمان می شوند. به محض نشستن در هواپیما عزتی شروع می کند به شمردن تناقض های حاج آقا فراستی، قوانین دینیِ تحمیلی و محدودیت های بدون دلیل برای بانوان از جمله ورود به ورزشگاه و به شکلی پررنگ اما درست، به تک تک آنها اشاره می کند. فراستی گاهی می پذیرد که روحانیت در حق مردم ایران اجحاف کرده، در مواردی دلیلی بی منطق برای این سخت گیری ها می آورد و در شرایطی هم خودش را به ندانستن و نفهمیدن می زند.

تا اینجا فیلم تقریبا مسیر درستی را طی کرده است اما بعد از سخنرانی حاج آقا و تاثیری که حرفش بر اروپاییان می گذارد، فیلم خشاب شعارش را پر کرده و رگباری شلیک می کند. صبحت های معمولی حاج آقا فراستی حتی یک بچه را هم نمی تواند قانع کند، اما گویی اروپایی ها آمادگی قانع شدن و روی آوردن زیاد به اسلام را دارند که این قدر دست زده و او را تشویق می کنند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

کُمِدی منقل، بافور و تریاک

 

جدای از نتیجه گیری بد، رو و ابلهانه ی کار، فیلم خود رفتارهایی دارد که دقیقا در تناقض با منظوری است که فیلم به خاطر آن ساخته شده است. بدتر از آن بی قصه بودن و بی شخصیت بودن فیلم است. فیلم پر از شخصیت های اضافی و عاریه ای است. شخصیت هایی مانند هانیه توسلی که یکی از زشت ترین و بی کارکرد ترین شخصیت های فیلم است، شخصیت میترا رفیع و نامزدش نیز به همان اندازه نچسب و اضافی است. البته اولی در راستای لو رفتن منوچهر و و ضرب المثل «از هر دست بدهی، پس می گیری» و دومی در راستای نتیجه گیریِ «وای ما که ایران ماندیم چقدر خوشبختیم» است. گویا فیلمساز اول نتیجه هایی را که می خواسته از فیلم بگیرد و شعار هایی را که می خواسته در فیلم بدهد روی کاغذ نوشته و بعد بر اساس آنها شخصیت و قصه انتخاب کرده است.

فیلم با نریشن اضافه ی داماد خانواده (فرهاد اصلانی) شروع می شود که به معرفی فضای خانه و شخصیت ها می پردازد و حرف هایی را بیان می کند که چشم مخاطب همان لحظه در حال دیدنش است و بعد به معرفی شخصیت ها و قصه ای که پیش رو دارند می پردازد. بَدمَن قصه منوچهر پسر خانواده است که هر کار کثیفی که می تواند انجام می دهد و سر خواهر و برادر، زن و بچه و حتی معشوقه اش کلاه می گذارد. مرد خوب قصه هم فرهاد اصلانی، داماد خانواده است که چون ویزایش جور نشده، ژست وطن پرستی به خود گرفته و مخالفتش با رفتن را بیان می کند و اوست که سعی دارد ریشه هایش را در ایران آبیاری کند.

فیلم در ژانر کمدی است، اما تنها کمدی فیلم کلبوسی است که با بوس بوس هم قافیه در آمده و منقل و بافوری که همه جا جواب می دهد. فیلمساز پدر خانواده را دودی و منقلی کرده اما گویا این یک شخصیت برای کل نود دقیقه زمان قصه کافی نبوده و به نظرش رسیده حالا که همه ی گندکاری ها را پسر خانواده انجام می دهد، سیخ و تریاکش هم مهیا باشد که بعد از هر کلکی که می زند جلوی چشم مخاطب ها که احتمالا در رده های مختلف دارند فیلم را می بینند، سیخ و تریاکش را بردارد و کامی هم بگیرد، بلکه مخاطب با این خستگی در کردن او و این راحتی او در تریاک کشیدن در جلوی چشم ما، خنده ای به لبش آمده و فیلم ژانر کمدی به خود بگیرد. آری همین قدر لوده، زشت و مبتذل خنده به فیلم تزریق شده است، با بافور پدر و سیخ و سنجاق پسر.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

یک درام قوی

فیلمبرداری آندرانیک نیز از نقاط قوت آن است. قاب در بیشتر و شاید در تمام صحنه های فیلم ثابت است و این مهارت یک کارگردان تئاتر را نشان می دهد که میزانسن را در حرکات بازیگرانش طراحی کرده است نه در جا به جایی دوربین. در بسیاری از صحنه ها قاب ثابت است اما این بازیگران هستند که با حرکات خود، یکنواختی فضا را کم می کنند. فضای محدودی که در اختیار فیلمبرداری قرار دارد، امکان حرکات زیاد را به دوربین نمی دهد. پس دوربین بیرون می ایستد و بازیگران با میزانس های تئاتری و دقیق شان مسئولیت حرکت را از دوربین سلب کرده و خود بر عهده می گیرند در سوی دیگر قاب های ثابت مهکام با فضای فیلم نیز همسان است و طمانینه ای که در فیلم هست در قاب های او نیز حضور دارد. 

بازی بازیگران نیز بسیار خوب، پخته و کمی هم تئاتری است. بازیگرانِ مهکام همه از چهره هایی هستند که در تئاتر جایگاه مهمی داشته و فعالیت عمده شان نیز در تئاتر است. حال آنها به سمت تصویر حرکت کرده اما بیان تئاتر واره ی خود را حفظ نموده اند و این موضوع نه تنها ضربه ای به فیلم نزده، بلکه طمانینه بازیگران در بیان دیالوگ ها، رفتار و حرکت های دقیق شان جلوی قاب دوربین، خود نشان از پختگی آنها و درک شخصیتی می دهد که در حال بازی آن هستند. 

 

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

  • samaneh ostad

 

 

قدمی در راه آگاهی

 

حجازی در «اتاق تاریک» دست روی موضوعی گذاشته که در سالهای اخیر، خبرهای تلخ و آزار دهنده ای از آن به گوش مان رسیده است. ماجرای تجاوز جنسی به کودکان، موضوعی مهم و متاسفانه شایع در کشور است. کودکانی که مورد تجاوز و بدترین آسیب ها قرار گرفته و از آنها جان سالم به در نبرده اند. همین سال گذشته بود اهواری دو ساله قربانی این خشونت شد، پیش از آن نام های آتنا و بسیاری دیگر از دختر ها و پسرها به گوش مان خورده بود؛ دختران و پسرانی که قربانی وحشسانه ترین رفتار انسانی شده اند.

باید حجازی را تحسین کرد که دست روی این موضوع بسیار مهم و دغدغه مند گذاشته است. انتخاب این موضوع جسارت زیادی می خواهد. پیش از او «پوران درخشنده» در فیلم «هیس! دخترها فریاد نمی زنند» به شکلی دیگر به بررسی این مهم پرداخته بود. حال حجازی با انتخاب سوژه پسر و جامعیت دادن این موضوع به دختر و پسر، فیلمی دغدغه مند خلق کرده است. فیلمی که باید مورد توجه قرار گرفته و به مادر و پدرها توصیه شود آن را ببیند.

حجازی در راستای خلق قصه اش کاستی های نیز دارد، اما موضوع آن قدر اهمیت دارد که اتاق تاریک به انتخابی ارزشمند برای دیدن در سینما تبدیل شود.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

لبخند بزن، کُمِدی بعدی، فیلم بدتری است

 

جوان در فیلم جدید خود مهارت و جاه طلبی اش را کاملا نشان داده. او صحنه های تعقیب و گریزش را به شکلی ماهرانه و حرفه ای ساخته است. هلی شات های او از تعقیب و گریز های دریایی و نفر به نفرش عالی است. تعقیب و گریز اول فیلم فوق العاده است. وانت هندوانه ای که روی هوا چرخ خورده و به زمین می افتد در هیچ فیلم ایرانی دیگری دیده نشده و به این زودی ها نیز دیده نمی شود. جلوه های ویژه و بدلکاری کار بسیار خوب از کار در آمده. ایده های جوان برای فیلمنامه کمدی از تنوع زیادی برخوردار است و همه اش هم در فیلم جای گرفته است و دلیل آن فاقد قصه بودن کار است که اجازه داده همه رقم ایده در یک کار استفاده شود؛ گویی رامبد جوان ایده هایش را روی کاغذ نوشته و داستانی انتخاب کرده است که بشود از همه ی آنها در آن استفاده کرد و چنین داستانی عموما نباید منطق و دلیل درست و حسابی ای داشته باشد، آن قدر که مثلا یک باره پیرمردی پیدا شود و بخواهد با فرخ برقصد و یا همین طوری مبلی کنار جاده گذاشته شود که فرخ و دوستش روی آن بنشینند.

از قصه ی ناامید کننده ی قانون مورفی که بگذریم، نوبت بازی هاست. امیر جدیدی بی شک نتوانسته نقش فرخ را خوب ایفا کند. او نتوانسته یک پلیس خِنگ و دست پا چلفتی باشد و گویی هر چه بیشتر تلاش کرده، بیشتر دور شده است. اما فاجعه بازی های این فیلم، خودِ رامبد جوان است، او می آید، کمی خندوانه طور فریاد می زند، قِر می دهد و می رود. اما چرا؟!

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad