فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۵۹ مطلب با موضوع «تئاتر» ثبت شده است

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 18 شهریورماه 99 منتشر شده است.) 

اندر مصائب مخالف­ خوانی در تعزیه

 

 

نویسنده و کارگردان: داوود فتحعلی­ بیگی

بازیگران: منیژه داوری/ حمیدرضا معدن­کن/ امیر آزاد روستا

مکان اجرا: تماشاخانه سنگلج 

 

عمو هاشم به همراه گروهش تصمیم گرفته­ اند در راه تا رسیدن به مشهد در روستاهای مختلف تعزیه برپا کنند. در یکی از روستاها، پس از اتمام مراسم تعزیه، هر کدام از شبیه­ خوانان مهمان یکی از خانه­ های روستا می­ شوند و عموهاشم نیز به دعوت ننه رباب مهمان او می­ گردد؛ غافل از اینکه شوهر ننه رباب که ابتدا از عموهاشم استقبال گرمی می ­کند، نمی ­داند او اشقیاخوان است و با فهمیدن این موضوع رفتاری دیگر را در پیش می­ گیرد.

«عمو هاشم» نمایشی مستند درباره یکی از تعزیه­ خوان ­های بزرگ کشور، «هاشم فیاض» است که به عنوان تنها بازمانده تعزیه­خوانان تکیه دولت شناخته شده. این استاد مسلمِ تعزیه در فستیوال آوینیون فرانسه مورد توجه بزرگانی چون «پیتر بروک» نیز قرار گرفته و چند نسخه از تعزیه­ ی او ممهور به مهر «هاشم شمر تهرانی» در موزه ­ی واتیکان نگه­داری می­ شود؛ اما در کشور خودمان افراد کمی هستند که او را بشناسند. در این راستا و به منظور معرفی این هنرمند «داوود فتحعلی بیگی»، پژوهشگر، نویسنده و کارگردان نمایش­ های آیینی و سنتی، پس از بیست سال برای دومین بار نمایش «عمو هاشم» را به روی صحنه آورده است.

نمایش به خوبی فرهنگ عامه­ ی مردم و ناتوانی آنها در تفاوت قائل شدن میان فرد شبیه­ خوان و نقشی که بازی می­ کند را نشان می­ دهد. نه در گذشته که چه بسا امروز نیز با وجود رونق کم تعزیه، هنوز اولیا خوان­ ها میان مردم محبوب­ تر از اشقیا خوان­ ها هستند و بی­ شک این امر در گذشته نیز فراوان دیده شده و مخالف خوان ­ها مورد بی­ مهری­ های بسیار واقع شده­ اند. نباید فراموش کرد که نمایش تعزیه حاصل تمام عناصر تئاتر از جمله بازیگران مخالف­ خوان و موافق­ خوان است و همکاری آنهاست که کلیتی چنان مسنجم را می­ سازد که مردم بتوانند با آن همراه شده، اشک بریزند و بر بانیان این ظلم نفرین روا دارند.

نمایش «عمو هاشم» گریزی به لحظه­ هایی از زندگی عمو هاشم زده و به خوبی نشان می­ دهد که یک مخالف ­خوانِ تعزیه با چه سختی­ هایی در راستای هدفی که برای خود انتخاب کرده، یعنی ارادت به اهل بیت، رو به روست. نمایش، متنی ساده و روان، بازی­ هایی درخور، صحنه ­ای ساده و روایتی سرراست دارد و همین سادگی ­اش می­ تواند برخی مخاطبان را جذب کند. در سوی دیگر، سادگی بیش از حد نمایش و ریتمِ کند آن برای برخی از جوانان امروزی ممکن است خسته­ کننده به نظر برسد. برای آن دسته از جوانانی که از سریال­ های شعارگون تلویزیون خسته ­اند، دیدن نمایشی که تحول بازیگرش با خواب اتفاق می­ افتد و همه چیز به خوبی و سادگی حل و فصل می­ شود، جذاب به نظر نمی­ رسد. بی شک تعزیه برای ماندگار شدن و از مهجوریت رها شدن نیاز به نیروهای جوانی دارد که در ابتدا باید جذب آن شده و سپس در راستای حفظ و عرضه­ ی آن اقدام کنند.

نمایش مستند «عمو هاشم» اتفاق خوبی در این روزهای تئاتر است. یادآوری تعزیه به عنوان یک نمایش ایرانی، معرفی یکی از بزرگترین تعزیه­ خوانان ایران و بررسی مشکلاتی که تعزیه­ خوانان با آن رو به رو بوده ­اند در این ایام خود قابل تقدیر است. نمایش ایرانی بی­ شک همین نفس­ های نامنظمش را به «داود فتحعلی بیگی» مدیون است و اگر تلاش­ های این استاد نبود، از نمایش ایرانی شاید به جز خاطره چیزی باقی نمی­ ماند. این هنرمند با به صحنه آوردن نمایشی ساده با بازی خوب بازیگران، به ویژه «منیژه داوری» در نقش دوست­ داشتنی ننه رباب، توانسته است باز هم قدمی در راستای حفظ این گونه­ ی نمایشی بردارد و مخاطبِ مشتاق را به سالن بکشاند.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 11 شهریورماه 99 منتشر شده است.) 

آنچه مردم می­ شنوند یا آنچه باید بشنوند

 

نویسنده: مهدی زندیه

کارگردان: سعید زارعی

بازیگران: امیر امرایی‌نیا/ محمدامین افشار/ مریم بهمن‌پور/ الهه پورسند/ سویل جعفری/ مهبد جهان‌نوش/ فاطیما حسین‌زاده/ فرناز حسینمردی/ سعید زارعی/ مرتضی سالاری/ فاطمه صادق/ علیرضا صمدزاده/ بیتا طالشی/ آهو قلندر

مکان اجرا: تماشاخانه ایرانشهر

 

نمایش «اسموکینگ روم» در اتاق مخصوص سیگار کشیدن یا همان اسموکینگ رومِ فرودگاه آتاتورک استامبول می­ گذرد، اما بر خلاف اسموکینگ روم­ های مرسوم، این اتاق فضایی شیشه ­ای با تهویه­ های قوی هوا نیست، بلکه اتاقی است که با فنس از دیگر قسمت­ های سالن جدا شده، بالانویسی دارد که پیش از نمایش اشاره می­ شود که از انداختن خوراکی داخل اتاق جلوگیری شود. با این حال فضایی که در اجرا مخاطب با آن مواجه می­ شود بسیار شبیه اسموکینگ روم است. مسافرانی برای کشیدن سیگار به این اتاق می ­آیند؛ غریبه­ هایی که زیاد با آنها دم خور نمی ­شویم. گویی مخاطب خود یکی از کسانی است که زمانی زیادی تا پروازش مانده و می­ خواهد تمام این وقت را در این اتاق بگذراند. او شاهد رفت و آمد مسافران مختلف از کشورهای گوناگون با زبان­ های غریبه، گاه عجول، گاه خسته و گاه غمگین یا عصبانی است. مسافرانی که یا تنها می ­آیند، یا با دوستی یا با خانواده ­ای. آنها می­ آیند و در مدت کوتاهی خود را به مخاطب می­ شناسانند و می­ روند. مخاطب هیچ شناخت عمیقی از هیچ کس به دست نمی­ آورد تا زمانی که انفجار بزرگ رخ می ­دهد و تازه آنجاست که نمایش وارد مرحله­ ی جدیدی از معنا می­ شود.

پس از وقوع انفجار همه­ ی مسافران هول­ کرده و پرشتاب به اسموکینگ روم می ­آیند و نمایش روی دیگری از واقعیت­ ها را به مخاطب نشان می ­دهد و او را با این سوال مواجه می ­کند که آیا هر آنچه پیرامون ما اتفاق می­ افتد، آنچه در اخبار به آن اشاره می­ شود، خبرهایی که با گوش­ مان می­ شنویم یا اتفاقاتی که با چشم می­ بینیم، همان­ هایی که واقعیت تلقی­ شان می­ کنیم، چقدر حقیت دارند؟ آیا ورودی­ های ذهن ما آن­قدر قابل اعتماد است که بتواند حقیقت را از غیر آن جدا کند یا نحوه­ ی چیدمان اطلاعات و به خورد مردم دادن آن قدر حرفه ­ای است که حقیقت را چنان تحریف می­ کند که همچنان واقعی به نظر برسد.

نمایش داستان آن چیزهایی است که روزانه دولت­ ها، خبرگزاری­ ها و سازمان­ ها به خورد مردم می­ دهند و مردمی که با ابزارهای شناختی محدود خود نمی­ توانند آنچه را که باید از آنچه را که نباید تشخیص دهند. آنها به خود و تشخیص­ شان اعتماد می­ کنند، فارغ از اینکه همه چیز طوری از قبل برنامه­ ریزی شده است که مردم آنچه را که دیگری یا همان فرد بالاتر می­ خواهد، واقعیت پنداشته و قبولش کنند.

«اسموکینگ روم» اتفاقی نو و جدید است، نمایشی جذاب که مخاطب را به تفکر نیز وادار می­ کند، اما به همان میزان که جدید و نو بوده، به همان میزان با همهمه­ ای از اتفاقات و روایت­ ها همراه شده و خط روایت اصلی­ اش را گم کرده است. برای مخاطبِ ایرانی که هنوز داغ از دست دادن هموطنانش در ماجرای هواپیمای اکران سرد نشده، روایت ماجرایی در این بستر فکر او را بی شک به سوی این حادثه سوق می­ دهد که نمایش احتمالا به دلایل ممیزی سعی در ارتباط مستقیم با آن نگرفته است و بیشتر بر روی حادثه­ ای که در فرودگاه اتاتورک ترکیه در سال 95 رخ داده تمرکز کرده است. اما این دوری کردن از ماجرای مورد نظر و گریز زدن­ های پیاپی و اشاره به آن مخاطب را کمی سر در گم می­ کند که آنچه قرار است بیان شود، چیست؟ ماجرا تحریفِ حقیقت است یا انتقاد به آنچه دولت ­ها حق خود می­ دانند که حتی با جان مردمان شان در راستای موقعیت خود شرط­ بندی و ریسک کنند. این سردرگمی خط سیرِ درست اتفاقات را بر هم می ­زند و مخاطب را نسبت به مضمون نمایش و دریافت­ های خود دچار تردید می­ کند.

«اسموگینگ روم» نمایشی است که باید آن را دید، زیرا علاوه بر روایتی تامل برانگیز، خلاقیتِ گروهی جوان را نشان می­ دهد که با بهره­ گیری از حداقل­ ها توانسته ­اند نمایشی جذاب خلق کنند. بی­ شک صحنه­ ی سقوط هواپیما که با آرایش جذاب بازیگران انجام می ­شود، یکی از خلاقانه­ ترین تصاویری است که می­ توان با تنها چند فندک ساخت.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 4 شهریورماه 99 منتشر شده است.) 

اگر او توانسته بمیرد، پس من نیز خواهم مرد

 

 

نویسنده: مسعود هاشمی­ نژاد

کارگردان: مسعود طیبی

بازیگران: ایمان میرهاشمی/ آرزو صفی یاری

مکان اجرا: تئاتر شهر

 

«فقط چهل روزه بودم» آنگونه در که خلاصه­ ی نمایش نوشته شده داستانی است از چهل شب زندگی عاشقانه ­ی زنی با روح شوهرش. داستان درباره­ ی رویا است که همسر نویسنده­ اش، بهمن پرتو، را از دست داده و نگران از چهلمین شب مرگ اوست. طی باوری گفته می­ شود سرِ جسد پس از چهل روز از تنش جدا می­ گردد و رویا تمام تلاشش را می­ کند تا در روز سی و نهم بماند و سری که زمانی عاشقانه در بر می­گرفت را چنین از دست ندهد.

«فقط چهل روزه بودم» را می ­توان داستانی درباره ­ی مواجهه با مرگ دانست. «اروین یالوم» در کتاب «خیره به خورشید نگریستن» در مورد تجربه ­هایش از جلسات درمانی با بیمارانی می­ گوید که ریشه ناراحتی ­شان در ترس از مرگ نهفته است. بیمارانی که گاه این ترس را به شکل آشکاری نشان می ­دهند و گاه چنان این ترس در دیگر مشکلات گم شده که به سختی کشف می ­شود. با توجه به روایت­ های یالوم می­ توان رویای این نمایش را زنی دید که با مرگ مواجه شده، به عبارتی مرگِ شوهر به نوعی او را متوجه مرگ خود کرده است. «اگر او توانسته بمیرد، پس من هم خواهم مرد.» رویا در تمام طول نمایش کابوس می­ بیند، کابوسی که در نهایت به هراس او از جاماندن از سر کار ختم می ­شود. او سراسیمه بلند می­ شود و خود را برای رفتن آماده می­ کند. تلاش او برای بیدار شدن و رفتن سر کار را می­ توان تلاش او برای زندگی کردن دانست. بهمن صبح ­ها می­ خوابد، بهمنی که مُرده است و رویا صبح ­ها بیدار می ­شود تا زندگی کند. او مدام به اتفاقِ روز چهلم فکر می­ کند و کابوس می­ بیند. یالوم در کتابش چنین اشاره می­ کند که :«مراسم تدفین یکی از عزیزان را در نظر بگیرید. کسی که در تابوت است نه ترسی حس می ­کند، نه می­ شنود و نه می ­بیند؛ اما دوستانی که بالای سر او ایستاده ­اند دردِ زیر خاک بودن را حس می­ کنند.» روز چهلم قرار است سر همسری که دیگر نیست از تن جسمی که هیچ درکی از آن ندارد جدا شود، اما این رویاست که درد جدا شدن سر را حس می ­کند؛ شاید به این خاطر که می ­داند این اتفاقی است که برای او نیز رخ خواهد داد و گریزی از آن نیست؛ پس در واقع تنش ­های او ترس از مرگِ خود است نه دلتنگی برای شوهری که مُرده.

«چهل روزه بودم» از دلِ دانشگاه برآمده. «مسعود طیبی»، کارگردان اثر و مدرس دانشگاه این نمایش را با دانشجویان خود به روی صحنه آورده، نمایشی که علاوه بر بهره ­گیری از عناصری مانند متن قوی، کارگردانی خلاقانه، بازی­ های خوب، نور، موسیقی و صحنه ­ی مناسب، پتانسیل بررسی در قالب تئور ی­های علمی تئاتری را نیز دارد و می ­تواند به عنوان سوژه ­ای در راستای بررسی­ های روانکاوانه مورد تحقیق قرار گیرد. نمایش در ظاهر داستانی عاشقانه اما ترسناک را روایت می­ کند که در آن زنی با روح شوهرش عاشقانه سر می­ کند، اما از این اجرا می ­توان چنین برداشت کرد که تلاش زن برای گریز از مرگی است که همان­طور که همسرش را بُرده، روزی او را نیز خواهد برد.

نشان دادنِ برخی مفاهیم و برانگیختن بعضی حس ­ها در مدیوم تئاتر کاری دشوار است، اما «مسعود طیبی» با انتخاب فضایی غیرواقعی و با انتخاب شیوه ­ای متفاوت در بازیگری موفق شده است به مخاطب آنچه که تصویر کردنش سخت است را نشان دهد. صحنه­ ی پایانی نمایش که در آن ناگهان فضا از حافظه­ ی خیالی زن به مکانی واقعی یعنی غسالخانه تبدیل می ­شود و صدای قرآنی که پخش می ­گردد از جمله لحظه­ های تلخ و ماندگاری است که ذهن و احساس مخاطب را تا مدت­ها درگیر خواهد کرد.  

  

 

  • samaneh ostad

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 4 شهریورماه 99 منتشر شده است.) 

اسطوره ­ای که حوصله ­اش سر رفته

 

 

نویسنده: امین طباطبایی

کارگردان: آرش دادگر

بازیگران: امین طباطبایی/ عمار عاشوری/ آرش دادگر/ ندا حبیبی

مکان اجرا: تئاترشهر 

 

واژه ی «اودیسه» که به یکی از کتاب­ های حماسی یونان اثر «هومر» باز می­ گردد، این روزها در ادبیات انگلیسی به عنوان «سفری بلند و پرتجربه» به کار می ­رود. نمایش «اودیسه 2020» نیز داستان اولیس است که سالها پس از جنگ تروا به خانه برمی­ گردد؛ خانه­ ای که در آن زنی عمری را در انتظار گذرانده.

در نمایش «اودیسه 2020 » آنچه پررنگ­تر به چشم می ­آید تنهاییِ طولانیِ قهرمانی است که در جنگ تروا پیروز شده. داستانِ اولیسی که روی صحنه نشان داده می ­شود، داستان تنهایی آدمهایی است که شاید زمانی اسطوره می­ پنداشتیم ­شان. داستان آنهایی که خود را به تنهایی کشانده و دیگرانی را هم که دوست دارند، به انزوا سوق داده ­اند. داستان اولیس داستان آنهایی  است که در راستای اهداف والا، زندگی معمولی را از خود، خانواده و آنهایی که دوست­شان دارند دریغ م ی­کنند و سالها در اهدافی می­مانند که برایشان نتیجه­ ای نخواهد است. داستان اولیس که به قول خودش کتاب­ های زیادی در موردش نوشته و فیلم­ های زیادی درباره اش ساخته شده، درباره آدم­ هایی است که قهرمان بودنشان، زندگی خودشان را نجات نداده. داستان بازماندگی که از این قهرمانی خیری ندیده ­اند، همچون همسر اولیس که سال های اول رفتنِ او، رو به دریا کوزه­ گری می­ کرده و سال های بعد پشت به دریا و اولیس در بازگشت دیر هنگام خود تازه متوجه م ی­شود همسرش هیچ وقت کوزه نمی ­ساخته، بلکه نخ ریسی میکرده.

«آرش دادگر» در نمایشی که به صحنه آورده قهرمانی و اسطوره بودن را به نوعی مورد سوال قرار داده. اودیسه، تنها بازمانده­ ی جنگ تروا، روی دریا بی­ هدف شناور است. او شخصیتی متفاوت دارد و می­ تواند به اندازه­ ای از شخصیتِ اسطوره ­وارش فاصله بگیرد که به کودکی شبیه شود. کودکی که مدام حوصله ­اش سر می­ رود و دنبال سرگرمی جدیدی برای خود می­ گردد؛ از بازی قایم ­موشک گرفته تا پینگ پنگ و حتی بازی با یک فرفره. شخصیتش هیچ نشانی از قهرمانی ندارد و گویا خود نیز اسطوره بودنش را فقط در کتاب هایی که در رثایش نوشته شده به یاد دارد. اولیسِ این نمایش مردی تنها است که با همسفرش در مسیری طولانی قدم گذاشته؛ مسیری که شاید تنها موجب دور شدنش از زندگی عادی شده و لذت­ هایش همان چیزهای است که در کشتی ­اش می­ بینیم. او حتی تعلقاتش را هم از دست داده و به راحتی تمام آنچه را که روزی ارزش بوده ­اند با یک سرگرمی عوض می­ کند.

«اودیسه 2020 » به این نکته اشاره دارد که شاید تمام معنای زندگی به عادی بودنش است و دیگر دوره­ ی قهرمانی گذشته. شاید زندگی یعنی دیدن خودِ واقعی هر چیز بی ­آنکه پی تفسیری عظیم از کارکردِ آن بگردیم. شاید فرفره فقط فرفره است و نیاز به محاسبات سنگین ریاضی و فیزیک ندارد. کارکردش این است که بچرخانی ­اش و منتظر شوی تا بیافتد، بدون هیچ تفسیر اضافه ­ای و شاید زندگی لذت بردن از همین لحظه است. زندگی یعنی به موقع رفتن و به موقع بازگشتن، اتفاقی که برای اولیس و خانواده­ اش چنان دیر می ­افتد که وقتی او بازمی ­گردد دیگر  چشمان همیشه منتظرِ همسرش شوق بازگشت را از دست داده، زنی که جوانی ­اش را پشت به دریا نخ ریسیده و حالا دیگر این بازگشت، شور و حال جوانی را به او پس نخواهد داد. «اویسه 2020» نمایشی است که می­ توان دید و لذت برد از شیطنت­ های اسطوره­ ای که خودش نیز اسطوره بودنش را فراموش کرده.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 28 مردادماه 99 منتشر شده است.) 

مردهایی که زیر بار تورم زاییده ­اند

 

 

نویسنده و کارگردان: کاوه مهدوی

بازیگران: پریسا محسنی/ نازنین ادیب/ کیمیا امینی/ نیلوفر مظفری/ نگار غفاری/ آیسان حدادی/ روزبه دانشیان/ پوریا معصومی/ زهرا درخشان/ امیرعلی شاه اسماعیلی/ امیرمحمد اسماعیل زاده/ عرشیا کرمی/ رقیه عطا الهی/ زهرا حسین زاده/ فائزه هزاری

مکان اجرا: تالار سنگلج 

 

«کمدی زا» نمایشی طنز و آفریده ­ی کارگاه هنرهای نمایشی بداهه متشکل از هنرجویانی است که بیشتر آنها اولین اجرای حرف ه­ای خود را روی صحنه تئاتر تجربه می­ کنند.

داستان به دوره­ ی قاجار و زمان مظفرالدین شاه بر­می­ گردد، زمانی که شاه تصمیم می­ گیرد برای پر کردن خزانه­ ی همیشه­ ی خالی مملکت، جیب مردم را زده و شیر و فراورده ­های مرتبط با آن را گران کند. در این میان مردان شهر که نمی­ توانند از زور بازو نان در آورند دست به دزدی زده و اموال دزدی را زیر لباس خود پنهان می­ کنند و به زنان شان می ­گویند که باردار هستند.

در تئاتر ایران مرسوم است که آنچه اجازه­ ی نقدش در شرایط فعلی نیست با تغییر زمان و فرستادن به دوران پیش از انقلاب به حیطه­ ی نقد کشاند. کاری که نمایشِ «کمدی زا» نیز به خوبی انجام داده و شیوه­ ی فعلی حکومت­ داری را به دوران قاجار برده و به همان میزان زبان نمایش نیز به عقب و به دوران قجر بازگشته است و سعی شده از واژگان قجری برای ادای دیالوگ­ ها استفاده شود.

نمایش شخصیت­ های زیادی نیز دارد که با توجه به اجراهای این روزها که با کمترین عوامل، اکثرا به صورت منولوگ و گاها حتی با تک بازیگر به صحنه می ­روند، ریسک بزرگی به حساب می­ آید؛ اما تعداد کاراکترها چنان زیاد است که از دست تماشاگر در رفته و برخی از آنها لا به لای دیگر شخصیت­ ها گم می­ شوند و کارکردشان در نمایش مشخص نمی­ گردد، همچون بازیگری که تنها در صحنه­ ی پایانی و به مدت زمان چند دیالوگ حضور داشت.

در سوی دیگر در اجرا نیز تعدد شخصیت­ ها نظم نمایش را کمی برهم زده است و نمایش کیفیتی را که باید داشته باشد، ندارد که بخشی از آن به اجرای بازیگران نیز برمی ­گردد. بازیگران این نمایش بازی یکدستی از خود ارائه نداده و در یک سطح نیستند و گاه این اختلاف چنان زیاد و فاحش می­ شود که می­ توان آن را از نحوه­ ی بیان دیالوگ­ ها نیز تشخیص داد. زبانِ قجری که در حالت عادی نیاز به بیانی قوی دارد، در نحوه­ ی بیان برخی بازیگران چنان گم می ­شوند که به سختی می­ توان متوجه جملاتی شد که روی صحنه رد و بدل می­ گردد.

صحنه ی نمایش نیز متناسب با نام آن یعنی لحظات وضع حمل انتخاب شده است. کارگردان «کمدی زا» در راستای خلق مفهوم مد نظرش که نشان از ظلم به رعیت در همه­ ی اعصار است و با عوض شدن دوران­ ها و حکومت­ ها تغییر نمی­ کند، دست به خلاقیتی در پایان نمایش زده؛ بدین شکل که در انتهای نمایش و پس از تشویق مخاطبان، بخشی از پشت صحنه­ ی کار نشان داده می­ شود و جریان قصه را به سویی دیگر می ­برد.

«کمدی زا» نمایشی است متشکل از بازیگرانی جوان که سعی کرده ­اند در این روزهای کرونایی چراغ تئاتر را روشن نگاه دارند و با انرژی و توان مضعف خود و حتی با تجربه­ ی کم ­شان در این زمینه موفق شده ­اند.

 

 

  • samaneh ostad