نامی شیک، فیلمی خالی
پاسیو فقط نامی تک و جذاب دارد، نامی که ربطی به قصه فیلم ندارد. معلوم نیست بحرالعلومی از کدام تنهایی در این فیلم حرف می زند که دیده نمی شود. مینا شخصیت اول فیلم، دختر تنهایی نیست، او دوست صمیمی اش حمیرا را دارد که در همه جا حضور دارد، در کنار او نامزدی دارد که قرار است با هم ازدواج کرده و ایران را ترک کنند و از سویی دیگر خاطرخواهی دارد که همه جا دنبالش است. حمیرا نیز تنها نیست. شاید پوران را بتوان تنها دانست که باز هم پوران ربطی به عشق ندارد. سهم عشق این وسط نصیب مینا شده که از هر سو خاطرخواهی دارد و بلاخره پسر پرنده فروش را انتخاب می کند. حتی پرنده فروشی رضا نیز، نمی تواند از او شخصیت ویژه ای بسازد که کمی از بار مفهمومی را که کارگردان در نظر دارد برساند.
مشکل اصلی پاسیو فیلمنامه لخت و هزار پاره اش است. فیلمنامه ای که نمی دانیم چه می خواهد بگوید و روابطی که هیچ منطقی در آن حاکم نیست. کاش مریم بحرالعلومی که سابقه نسبتا طولانی ای در عرصه سینما دارد، دقت بیشتری هم در این عرصه به خرج می داد و ابتدا مفهمومی برای فیلمش بر می گزید تا لازم نباشد بعد از ساخته شدن فیلم از برچسب های مد روزی مانند تنهایی و عشق برای رساندن منظوری استفاده کند که به فیلم او ارتباطی ندارد.
یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.
تاری دید، تاریکی زندگی
مصطفوی در آستیگمات یکی از مهم ترین معضل های اجتماعی روز ایران را مطرح می کند. معضل پدر و مادر های بی مسئولیت که حتی نمی دانند چرا بچه دار شده اند و هیچ برنامه ای برای زندگی خود و فرزندانشان ندارد. پدر و مادرهایی که هنوز نمی توانند خرج زندگی را بدهند، دست شان در جیب دیگران است و از زندگی زناشویی فقط لذت های آنی اش را شناخته اند؛ لذتی که موجب بچه دار شدن های پی در پی و بدون فکر می شود. نمونه پررنگ این معضل را می توان به خبری که سال گذشته در همین روزها، ایران را تکان داد اشاره کرد. ماجرای اهورای دو ساله که مادر بی مسئولیت، او را در خانه به همراه دوستش رها کرده و دوستِ مادر بچه را به سخت ترین شکل ممکن شکنجه داده و به کشتنش می دهد. کم نیستند از این زنان و مردانی که در سن پایین ازدواج کرده اما نتوانسته اند مسئولیت زندگی جدید را به عهده بگیرند و تا آخر عمر جیره خور پدر و مادرهایشان باقی می مانند و کم نیستتد پدر و مادرهایی که تا آخر عمر جور زندگی فرزندانشان را می کشند.
مادر در آستیگات زنی فداکار است. زنی که باعث تن پروی و تنبلی پسرش شده، زنی که جور بزرگ کردن نوه اش را می کشد و عروسش را کاملا نسبت به زندگی اش بی مسئولیت بار آورده. آری! فداکاری این مادر و تربیت غلطش را باید نشان داد و دست گذاشت روی تربیت بسیاری از مادران این سرزمین که جور همه چیز را می کشند، بار همه ی مسئولیت های زندگی را از دوش فرزندان بر می داند و نمی گذارند آنها در سختی بیافتند و این گونه است که بچه ها هیچ وقت سختی های زندگی را یاد نمی گیرند.
یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.