«بیماری»
وقتی بدن خیانت می کند
نویسنده: هَوی کَرِل
مترجم: احسان کیانی خواه
انتشارات: نشر گمان
قیمت: 14000 / چاپ سوم / 1394
تعداد صفحات: 247
«هَوی کَرِل»، نویسنده این کتاب، استاد دانشگاه است و فلسفه درس می دهد. او در سی و پنج سالگی به بیماری Lam دچار شد. بیماری ریویِ نادر و کشنده ای که زنان را فارغ از هر نژادی که باشند در سالهای باروری مبتلا می کند. کرل در تمام فصل های کتاب از بیماری اش به عنوانی تجربه ی زیسته یاد کرده و از آن برای فهماندن بیشتر حرف هایش به خواننده استفاده می کند. در مقدمه کتاب، کرل از روزی که مبتلا به بیماری شده حرف می زند و حس و حالش را در آن دوران تشریح می کند. وی سپس بهترین راه بررسی بیماری را رویکرد «پدیدار شناسی» معرفی می نماید.
«یادم می آید نگاهی به اتاق انداختم و گیج بودم؛ همه چیز مثلِ قبل بود، فقط زندگی من زیر و رو شده بود. با خودم گفتم جلوش رو بگیرید. این درست نیست. یکی بیاد درستش کنه. یکی یک کار بکنه. پی بردن به اینکه قرار بود همه چیزِ زندگی ام تغییر کند و دوره جدیدی شروع شود مثلِ روغنِ داغی که روی پوستم ریخته باشد، تنم را می سوزاند. با نیرویی نامرئی تنم را درهم می شکست. توصیفِ درد و ترسی که در آن لحظه وجودم را فرا گرفت دشوار است. حالا دیگر نمی توانم زندگی ام را بدون درد و ترس تصور کنم.» صفحه 23
«آن روزها انگار دنیا برایم هر هفته کوچک و کوچکتر می شد. یک جورهایِ عجیب و غریبی روندِ رشدم از زمان کودکی به بزرگسالی برعکس شده بود و هر هفته متوجه کارِ دیگری می شدم که می دیدم از یَسَش بر نمی آیم. عضویم را در باشگاه لغو کردم. رفت و آمدهایم دیگر اتوبوسی شد. دیگر قیدِ بالا رفتن از مسیرهای شیب دار را زدم. در سفری که رفته بودیم اسکاتلند شوهرم و بقیه جمع رفتند کوه کرن گروم. صبح زود از خواب بیدار شدند و بار و بنه شان را بستند و کفش های کوهنوردی شان را پا کردند و رفتند. من ماندم و یک مشت بچه خردسال و مادرهایشان که باید می رفتیم سوارِ تله کابین می شدیم. آخ که چقدر دلم می خواست آن روز همراهشان بروم کوه پیمایی. چقدر دلم می خواست که می توانستم در آن واحد و بی مقدمه شروع کنم به دویدن و رقصیدن و شیطانی کردن و بالا رفتن از مسیرهای سربالایی، بدون اینکه مجبور باشم هر ده متر بیاستم تا نفسم سر جایش بیاید.
...
باید یاد می گرفتم که لبخند بزنم و بگویم: «شما جلوتر بروید.» باید یاد می گرفتم از تلاش برای رسیدن به بقیه دست بردارم. باید یاد می گرفتم که گاهی اوقات به ناچار از دوستان و یا حتی از غریبه ها کمک بخواهم.» صفحه 26 و 27
«زندگی ام کندتر شد. گمان می کنم لابد آدم ها همین طوری پیر می شوند: همین طور که بدنت توانایی اش را از دست می دهد آرام آرام می فهمی دنیایت هم کوچکتر می شود. البته با این تفاوت که آدم هایی که پا به سن می گذارند دهه ها فرصت دارند تا آماده چنین وضعی بشوند. اما من وقتی بیماری ام را تشخیص دادند سی و پنج سال بیشتر نداشتم.» صفحه 27 و 28
کرل در ادامه مقدمه کتاب پدیدار شناسی را روش مناسبی برای بررسی بیماری می داند و دلایلش را چنین شرح می دهد: «من پدیدار شناسی – وصف تجربه زیسته شده – را کارآمدترین رویکری یافتم که می تواند بهترین مکمل برای شرحِ طبیعت باورانه از بیماری باشد. پدیدار شناسی تجربه اول شخص را در اولویت قرار می دهد و در نتیجه شرحِ عینی و سوم شخصِ دنیای پزشکی از بیماری را به چالش می کشد. اهمیتی که پدیدار شناسی برای تجربه خودِ فرد و محیط کاملا انسانی زندگی روزانه قائل می شود، نگاه تازه ای به بیماری را عرضه می کند. در توصیف پدیدار شناسی، بیماری دیگر یک اختلال بیولوژیکیِ صرف نیست که پزشکانِ متخصص معالجه اش می کنند. پدیدار شناسی به دلیل توجه و تاکیدی که بر تجربه ذهنی و درونی فرد بیمار دارد، بیماری را به شکل یک روش زندگی و تجربه دنیا و معاشرت با سایر افراد تلقی می کند؛ نه آنکه بیماری را اختلالی جزئی در کارکرد خاصی از بدن بداند. در پدیدار شناسی توجه معطوف تجربه زیسته شده این اختلال است و نگاه معطوف اختلالِ کلی در عادت ها و توانایی ها و اعمالِ فردِ بیمار.» صفحه 31
یادداشت کامل معرفی این کتاب را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.
شاعرانه ای از استادِ شَعرباف
حسینی در این فیلم یک تیر و چند نشان زده است. هم به زادگاهش، یزد، ادای دین کرده و به معرفی آن و نمایش زیبایی ها و آرامش عجیب این شهر پرداخته است، هم شغل شعربافی و استاد حسین نیکخواه را معرفی می کند، هم به صورت گذرا به شغل های سنتی دیگر، مانند شغل دوست حاج حسین اشاره کرده و به پتانسیل های یزد برای پذیرش توریست نیز می پردازد. در خلال همه ی این امورِ مستندگونه، قصه هم تعریف کرده و مخاطب را به خوبی با خود همراه می کند.
در پنج، زمان مفهوم دیگری می یابد و فقط با ساعت، دقیقه و ثانیه نشان داده نمی شود. تعریف ثانیه به زندگی منتقل شده و آدم ها بر حسب ثانیه ها رفتار می کنند. در پنج، تمام مردم شهر خود را با ساعت حاج حسین تنظیم کرده و گویی با رجوع حاج حسین به خود، آنها نیز به خود و درونشان رجوع کرده و خود را با قلب شان هماهنگ می کنند.
زمان در پنج کُند می گذرد؛ اما این کُندی دلنشین لازمه ی روایت حسینی از داستانش بوده و نمایش جزئیات و نظم لحظه به لحظه ی زندگی حاج حسین است که به فیلم معنا می دهد. تا پیش از خراب شدن ساعت، فیلم بیشتر جنبه ی مستند دارد، اما پس از آن است که تازه وجه داستانی آن رو آمده و به درستی خودنمایی می کند. این حرکت بر روی مرز مستند و داستانی و همراهی درست قصه، تصویر و واقعیت ها در پنج، آن را تبدیل به فیلمی می کند که در این دنیای سرعت، پیشرفت و تکنولوژی، مخاطب را به زندگی، آرامش و نظم درونی دعوت می کند. پنج بی شک یکی از بهترین فیلم های اکران شده در گروه هنر و تجربه است که با زبان بین المللی خود یعنی بیان قصه در قالب تصویر، می تواند مخاطب خاص و عام، داخلی و خارجی را با خود، زیبایی ها و شاعرانگی اش همراه کند.
یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.
شش فیلم از شش فیلمساز
داش آکل
«هاجر مهرانی»، سازنده ی این انیمیشن، در دانشگاه هنر تهران درس خوانده و با این کار کوتاه در جشنواره های زیادی شرکت کرده است.
داستان انیمیشن«داش آکل» اقتباسی از قصه ی معروف «صادق هدایت» به همین نام است که مسعود کیمیایی فیلم موفقی در دهه پنجاه از آن ساخته و «محمد عرب» نیز به اقتباسی امروزی از آن دست زده است.
مهم ترین ویژگی این انیمیشن، کوتاه کردن داستان و نگه داشتن عصاره اصلی آن است. مهرانی در خلاقیتی دیدنی طوطیِ همدم داش آکل را به جای موجودی جدا که در قفس زندگی می کند، جزئی از شخصیت او و به عنوان قلبش در نظر گرفته است. طوطی در قفس قلب داش آکل زندانی است که با مرگ او آزاد شده و جمله ی معروف «مرجان! عشق تو مرا کشت» را به گوش مرجان می رساند.
مهرانی همچنین در این اقتباس، نقش مادر مرجان را هم پررنگ کرده و او را بیوه ای به تصویر کشیده است که قصد ربودن دل آکل را دارد، بی آنکه بداند او قبلا دلش را در گرو دختر زن گذاشته است.
این اقتباس موجز و تاثیر گذار یکی از بهترین انیمیشن های کوتاه داستانی را ساخته که بدون داشتنن خاطره ای با فیلم کیمیایی یا حتی خواندن داستان هدایت می تواند مخاطب را جذب کرده و خود داستان کاملی است.
یادداشت های دیگر فیلم های این مجموعه را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.