فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad

 

 

 

 

کتاب «یک عاشقانه ی آرام»

عشق حقیقی و نان صبح

 

نویسنده: نادر ابراهیمی

انتشارات: روزبهان

قیمت: 17000 / چاپ سی و پنجم / تابستان 1395

تعداد صفحات: 239

 

«یک عاشقانه ی آرام» رمانی برجسته از نادر ابراهیمی است که در سه فصل روایت شده و نویسنده برای هر فصل عنوانی متفاوت و جذاب انتخاب نموده است. داستانی روایتی است پیش از انقلاب 57. شخصیت اصلی آن گیله مرد معلمی است که علاوه بر تدریس، فعالیت های سیاسی نیز انجام می دهد. او در طول یکی از سفرهای خود با دختری به نام عسل ازدواج می کند و شروع یک عاشقانه آرام از اینجا شکل می گیرد.

بخشی از کتاب را در زیر می خوانیم:

 

« تو همیشه از خنده ی مردم، کلافه یی. چرا؟ چه بهتر از اینکه به هر دلیل، اما نه ابتذال- بخندانیم شان؟ تو وقتی می بینی من افسرده ام نباید بگذری، سکوت کنی، تا فقط همدردی کنی. بنا کننده ی شادی های من باش! مگر چقدر وقت داریم؟ یک قطره یم که می چکیم در تنِ کویر- و تمام می شویم. حال، به احترام این پسر که تمام وجودش شوق دویدن است، بدویم. باشد؟» صفحه 108

 

«کمی زیستن در رویا به خاطر انطابق دادنِ زندگی با رویا، گناه نیست. آنچه اشتباه محض است فرو رفتن در رویاست و برنیامدن. در مِهِ مصنوعی غرق شدن. قطع ِارتباط با روزمرگی ها. مِهِ تخیلی، بیشترین خطرش در این است که انسان در درون آن گم شود و از سکونتگاه خود بسیار دور بیفتد. بازناگشتنی. گم گشته ی ابدی.» صفحه 178

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

مرز بین خیال و واقعیت

 

سوء تفاهم فیلم عجیبی است، فیلمی که از روال عادی و خطی داستان گویی دور شده و چنان مخاطب را گیج می کند که برای فرار از این گیج شدن ترجیح می دهد سالن را ترک کرده و یا لقب «فیلم بد» را به آن القا کند.

سوءتفاهم بی شک فیلمی تفکر برانگیز است، اتفاقی که قطعا فیلمساز هم دنبالش بوده و خواسته مخاطبش را به چالش بکشد. او از همه ی توانی که داشته برای این به چالش کشیدن استفاده کرده و در این راه موفق هم شده است. اما شاید مهم ترین دلیلی که سوءتفاهم موردِ سوءتفاهم اهالی سینما و مخاطبانش قرار گرفته، اکران در گروه نادرست باشد. گروه اصلی سینمای ما ظرفیت فیلمهایی چنین غریب و متفاوت را ندارد. مخاطب عامه ی سینما در این سالها به وضوح نشان داده که نمی خواهد فیلمی خارج  از عرفِ ذهنی اش ببیند؛ مخصوصا اگر فیلم نیاز به تفکری بیشتر از معمول داشته باشد. مخاطب سینمای عام ترجیح می دهد فیلم های سرراست تری را ببیند. البته می توان به او حق هم داد. سوء تفاهم فیلمی گیج کننده است و تا پایان مخاطب را درگیر این موضوع می کند که فیملساز چه می خواهد بگوید. برای کشاندن مخاطب مرتبط به این فیلم در سینما بهتر بود، سوءتفاهم در  گروه هنر و تجربه اکران می شد. گروهی که برای نمایش فیلم های خاص طراحی شده و مخاطبش می داند قرار نیست فیلمی ببیند که مانند فیلم های گروه اصلی سر راست و گاهی بیش از حد سرراست است. مخاطب هنر و تجربه می داند قرار است یا با فرمی متفاوت یا با قصه ای عجیب و یا با موضوعی حوصله سربَر و شاید جذاب رو به رو شود. هر چه هست می داند فیلم عادی نیست و نباید از آن توقع سریع جذب شدن داشته باشد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

زیبایی کافی نیست

 

استفاده از یک چهره ی معروف و البته زیبای ترکی، می توانست یکی از دلایل فروش این فیلم باشد. اما سوال اینجاست که از ملیت این چهره ی ترک چه استفاده ای شده است؟! آیا غیر از تضمین فروش است یا منطق دیگری هم دارد؟ اگر به جای نورگل یشیلچای یک بازیگر خوش چهره ی ایرانی بازی می کرد، چه اتفاقی می افتاد؟ اینکه یک بازیگر از ملیتی دیگر و با زبانی دیگر در یک فیلم ایرانی ظاهر شود باید منطق داشته باشد. فضلی حتی در راستای حرف زدن این بازیگر تلاشی نکرده و به آسان ترین شیوه او را لال کرده است. یک بازیگر زیبای ترک به یک فیلم ایرانی وارد شده، زیبایی ترکی اش که در سریالها نمود پیدا کرده است با پوشش اجباری فیلم گرفته شده، زبان ترکی و صدای بازیگر که می تواند در جذب مخاطب تاثیر گذار باشد از کار حذف شده و ملیت و نژاد بازیگر به ایرانی تغییر پیدا کرده، حال سوال اینجاست که چرا باید مخاطب به سینما بیاید و همه ی اِلِمان های جذابیت را ببیند که از فیلم حذف شده است. نقش دلارام نیازی به یک بازیگر ترک نداشت، نقشی که برای یک ایرانی نوشته است. شاید اگر بایرام فضلی شخصیتی ترک و غیر ایرانی را در فیلمش می گنجاند که بتواند از ویژگی های مخصوص بازیگر انتخابی اش استفاده کند، موفق تر در گیشه عمل می کرد تا حذف کردن تمام عناصر جذابیت.

فیلم جن زیبا تکیه ی اصلی اش را به بازیگر خارجی داده، بازیگری که شاید نقش انتخابی، مناسبش نبوده و باورپذیرش نمی کند. فضلی دیگر عناصر مهم فیلمسازی را فدای همین ویژگی مهم کرده و حتی از بازیگران خوب دیگرش مانند «فرهاد اصلانی» و «لیلا زارع» نیز به اندازه ی توانایی شان استفاده نکرده است. او فیلم نامه ی قابل قبولی نیز ارائه نداده و کل فیلم تکیه بر یک عنصر کرده است؛ عنصری که نمی تواند یک تنه فیلم را پرفروش و پر مخاطب کند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad