فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

 

 

 

رونا، مادر عظیم

 

نمونه بارز شناخت شخصیت در موقعیت، عظیم، شخصیتِ اول فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان» است. عظیم و فاروق دو برادر افغانی تبار هستند که در ایران زندگی می کنند. فاروق در حال مهاجرت به خارج از کشور به همراه خانواده اش است و قرار بوده مادرشان را هم با خود ببرد. اما همان ابتدای فیلم مشخص می شود که فاروق قصد بردن مادر را ندارد. عظیم با فهمیدن این تصمیم، مادر را به خانه خود می آورد و فاروق را خفت می دهد. او اعلام می کند که مادرش مهم ترین و باارزش ترین کسی است که در زندگی دارد. کمی بعد مشخص می شود که مادر کلیه هایش را از دست داده و قانون ایران اجازه نمی دهد یک ایرانی به اتباع خارجی کلیه اهدا کند. تنها کسی که باقی می ماند عظیم است که خود به بیماری دیابت مبتلاست و شغل سنگینش به دو کلیه نیاز دارد. حال او در موقعیتی قرار گرفته است که باید بین خودش و مهم ترین فرد زندگی اش، یک نفر را انتخاب کند.

«جمشید محمودی» نویسنده و کارگردانِ فیلم، عظیم را در سخت ترین امتحانی قرار می دهد که می تواند. عظیمی که تا به الان ادعا کرده بود مادرش مهم ترین عضو زندگی اوست، به خاطر مادر، برادرش را جلوی خانواده اش خار و خفیف کرده، به همسرش هشدار داده بود که مادرش اولویت زندگی اوست و همه جا اعلام کرده بود که هیچ کس برایش مهم تر از مادر نیست، حال در موقعیت سختِ ثابت کردن این اهمیت قرار گرفته است. دکتر اعلام می کند که عظیم به بیماری دیابت مبتلاست و به هر دو کلیه اش نیاز دارد و جدای از آن شغل سخت عظیم نمی تواند با یک کلیه او را همراهی کند. عظیم همسر و زندگی دارد و بعد از او این زن نیز دچار مشکل می شود و از طرفی کاری را که سالهاست در آن فعالیت می کند را نیز ممکن است با یک کلیه از دست بدهد. اما نکته ی مهم اینجاست که دکتر بیان می کند اگر عظیم مواظب باشد، احتمالا می تواند با یک کلیه هم زندگی کند. دکتر او از کلیه دادن منع نمی کند فقط هشدارهای لازم را به او می دهد. حالا عظیم باید چه کار کند؟!

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad

 

 

کتاب «سارق چیزهای بی ارزش»

دنیای یک نویسنده

 

نویسنده: پیام ناصر

انتشارات: نشر مرکز

قیمت: 7800/ چاپ اول / 1393

تعداد صفحات: 102

 

«سارق چیزهای بی ارزش» داستانی بلند درباره ی نویسنده ای است که به تازگی به ساختمانی چند طبقه نقل مکان کرده است تا شاید بتواند بهتر بنویسد. داستان از لحظه ی ورود نویسنده به ساختمان جدید و برخوردش با اولین شخصیت شروع می شود. «سارق چیزهای بی ارزش» کتابی روان و خوش خوان است که داستانِ نه چندان بلندش بر دل مخاطب خواهد نشست.

بخش هایی از کتاب را در زیر می خوانیم:

 

«فرا می گرفت که نباید طلب کند، تنا کافیست آنچه را که هست عرضه کند؛ صادقانه و بی تکلف. پی برد که می بایست حقیقتی باشد و بی چشمداشت. به زودی دریافت که زنان زیبا به گونه ای فعال، ناکامل اند؛ شکل اسرارآمیز و سازنده ای از نقص که به معنای واقعی پیش برنده و اغناکننده است، چیزی که مردان از آن عاری اند. دریافت که آنان تجسم فشرده و تمرکز یافته ای از عالم هستی اند. اینکه جهان در ذات خود ناکامل است و تنها با همین نیروی ناکامل بودن است که پیش می رود و زنده می ماند. عدم کمال، موتور هستی است، و عدم کمال، سرچشمه ی زنانگی بود.

دانیال سال پنجم بی خوابی اش را به آموختن زنان زیبا گذراند. باری، با این احتمال که جوانی اش را یکسره، همچون آگوستین قدیس بگذارند در خوش گذارنی.

به آمیتیس نوشت: «هرگز نمی توان با بی گناهی مطلق قدمی به سوی بهشت برداشت. تنها راه، دست کشیدن از گناه است.» صفحه 77 و 78

 

 

  • samaneh ostad