رونا، مادر عظیم
نمونه بارز شناخت شخصیت در موقعیت، عظیم، شخصیتِ اول فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان» است. عظیم و فاروق دو برادر افغانی تبار هستند که در ایران زندگی می کنند. فاروق در حال مهاجرت به خارج از کشور به همراه خانواده اش است و قرار بوده مادرشان را هم با خود ببرد. اما همان ابتدای فیلم مشخص می شود که فاروق قصد بردن مادر را ندارد. عظیم با فهمیدن این تصمیم، مادر را به خانه خود می آورد و فاروق را خفت می دهد. او اعلام می کند که مادرش مهم ترین و باارزش ترین کسی است که در زندگی دارد. کمی بعد مشخص می شود که مادر کلیه هایش را از دست داده و قانون ایران اجازه نمی دهد یک ایرانی به اتباع خارجی کلیه اهدا کند. تنها کسی که باقی می ماند عظیم است که خود به بیماری دیابت مبتلاست و شغل سنگینش به دو کلیه نیاز دارد. حال او در موقعیتی قرار گرفته است که باید بین خودش و مهم ترین فرد زندگی اش، یک نفر را انتخاب کند.
«جمشید محمودی» نویسنده و کارگردانِ فیلم، عظیم را در سخت ترین امتحانی قرار می دهد که می تواند. عظیمی که تا به الان ادعا کرده بود مادرش مهم ترین عضو زندگی اوست، به خاطر مادر، برادرش را جلوی خانواده اش خار و خفیف کرده، به همسرش هشدار داده بود که مادرش اولویت زندگی اوست و همه جا اعلام کرده بود که هیچ کس برایش مهم تر از مادر نیست، حال در موقعیت سختِ ثابت کردن این اهمیت قرار گرفته است. دکتر اعلام می کند که عظیم به بیماری دیابت مبتلاست و به هر دو کلیه اش نیاز دارد و جدای از آن شغل سخت عظیم نمی تواند با یک کلیه او را همراهی کند. عظیم همسر و زندگی دارد و بعد از او این زن نیز دچار مشکل می شود و از طرفی کاری را که سالهاست در آن فعالیت می کند را نیز ممکن است با یک کلیه از دست بدهد. اما نکته ی مهم اینجاست که دکتر بیان می کند اگر عظیم مواظب باشد، احتمالا می تواند با یک کلیه هم زندگی کند. دکتر او از کلیه دادن منع نمی کند فقط هشدارهای لازم را به او می دهد. حالا عظیم باید چه کار کند؟!
یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.