فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad

 

 

کتاب «داد از غم تنــهــــــــــــــایــــی»

رها کن ناز تا تنها نمانی[i]

 

گردآورنده: عباس کیارستمی

انتشارات: چاپ و نشر نظر

قیمت: 35000 / چاپ دوم/ 1398

تعداد صفحات: 254

 

« به نظرم تنهایی خیلی با شکوه است، یعنی احساس تنهایی، اگر تو بفهمی اش و درکش کنی. تنهایی به تو امکان حضور در هر جایی را که می خواهی می دهد. با تخیل. ولی چقدر تو می توانی مطمئن باشی که در کنار دیگری این فرصت را به خود می دهی و این امنیت را برای خودت فراهم می کنی (یا دیگری برای تو فراهم کند، یا تو برای دیگری فراهم کنی) تا به قدرت تخیلت هر وقت بخواهی فرصت دهی، به حرکتش در بیاوری و هر جایی که دلت می خواهد حضور یابی؟!

در تنهایی با هر آدمی که بخواهی می توانی گفتگو کنی، هر وقت دلت بخواهد. می توانم بگویم من در تنهایی آدم بهتری هستم. همان قدر که یک درخت در تنهایی درخت تر است، به نظرم آدم در تنهایی آدم تر است. آدم وقتی در جمع قرار می گیرد، مجبور است منافع جمع را حفظ کند و ما وقتی به منافع جمعی فکر می کنیم ناچارا از خلوص خودمان جدا می شویم و ناچاریم که مقداری هم به منافع دیگران فکر کنیم. از آن جایی که آدم موجودی اجتماعی است خیلی چیزها را به دست آورده و مسلما چیزهای زیادی را هم از دست داده است؛ همانند آنچه یک درخت در جنگل از دست می دهد. در جنگل دیگر یک درخت درخت نیست، آدم در جمع آدم است، ولی آدمی است که به منافع جمع فکر می کند. به نظرم، خودِ من در تنهایی آدم بهتری ام. می دانم که من در تنهایی دلیلی برای دروغ گغتن ندارم. در جمع لزومی ندارد که از منافع جمعی دفاع کنم که نظر مشترکی با هم نداریم. آنجاست که باز می گویم من خودم هستم.»

اینها بخشی از سخنان عباس کیارستمی است که در یکی از مصاحبه های تصویری اش در باب شکوه تنهایی بیان کرده بود. همان طور که مشاهده می شود این هنرمند "تنهایی" را از زاویه دیدی دیگر می نگریست و برای آن ارزش زیادی نیز قائل بود. از آنجا که کیارستمی خود شعر می گفت و شعر می خواند به گردآوری اشعاری درباره ی تنهایی در میان بی شمار اشعار شاعران کهن و معاصر پرداخته و مجموعه ای به نام «داد از غم تنهایی» را برای انتشار آماده کرده بود. کتابی در ابعدای کوچک که گویا فرصت در دست گرفتنش، از او دریغ شد و مرگ زودتر از آنچه باید، او را از میان ما ربود.

بخش از اشعاری که کیارستمی از دیگران شاعران گردآوری کرده و در این کتاب منتشر شده است را در زیر می خوانیم:

  • «چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی / سعدی» صفحه 115
  • «بی تو تنهایم، ولی تنها نمی خواهم تو را/ ای امید دل، شبت آبستن خورشید باد / نادر نادرپور» صفحه 205
  • « غمم از وحشت پوسیدن نیست / غمم از غربت تنهایی هاست / حمید مصدق» صفحه 234

 

 

 

[i] مقدمه کتاب «داد از غم تنهایی»

 

 

  • samaneh ostad

 

 

                   عاشقانه ای تروریستی

 

مهم ترین اتفاقی که آبیار در فیلمش رقم می زند، سیر درستِ تعریف وقایع است. آبیار از یک داستان واقعی وام گرفته، داستانی که در بازه ای چند ساله رخ می دهد. او به درستی وقایعی را که لازم دارد انتخاب کرده و بدون اینکه از روی موضوعی بپرد و فیلمنامه را چند پاره کند، به تعریف این وقایع می پردازد. او برای شخصیت پردازی درستِ کاراکترهایش تغییراتی جزئی در اصل داستان نیز می دهد و زمان بعضی اتفاقات را کمی پس و پیش می کند. مثلا  فائزه و شهاب را تنها فرزندان مادرشان می داند، یا زمان و مکان تولد فرزندانِ فائزه را جا به جا می کند. این تغییرات جزئی در بهتر و باور پذیرتر شدن موضوع به شدت اثر می گذارد.

آبیار در فیلمنامه به اندازه ی کافی به هر آنچه باید نزدیک شده است. او فاصله اش را به غیر از حمید و فائزه با دیگر شخصیت ها حفظ کرده و فیلم را در مسیر زندگی این دو پیش می برد. آبیار به درستی با طولانی کردن زمان فیلم، شخصیت هایش را می سازد. شخصیت هایی که از دو عاشق ساده یکی به تروریست بدل می شود و دیگری به زنی رنجور و قربانی. برای درآوردن این تحول بی شک جزئیات زیادی لازم است تا مخاطب بتواند این حجم تغییرات را باور کند. واقعی بودن این داستان دلیل مناسبی نیست که آبیار شخصیت پردازی و قصه گویی اش را فدای آن کند. بدین منظور لازم است بیننده با چگونگی شگل گیری این عشق آشنا شود و آن را به عنوان یک عشق بپذیرد. او باید درک کند این زوج روزهای خوبی با هم داشته و واقعا بهم علاقه مند بوده اند. مخاطب باید بپذیرد که حمید به مرور زمان تحت تاثیر برادرش قرار گرفته و در نهایت تصمیم به قتل فائزه می گیرد. باید عبدالمالک ذره ذره در زندگی برادرش تاثیر بگذارد تا این تغییرات قابل باور شود. وگرنه اگر با دو کلمه حرف و در دو صحنه بشود این تغییر و تحولات را درآورد، بسیاری از فیلمهایی که سالانه ساخته می شوند، می توانستند بهترین باشند. آبیار با افزودن زمانِ فیلم و پرداخت به جزئیات است که این تحول را نشان داده و آن را باور پذیر می کند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

سقوط یک هواپیمای پر ستاره

 

فیلم ملغمه ی مغلمه هاست و اصلا معلوم نیست چیست و چه می خواهد بگوید. مهران مدیری در جایی که نمی دانیم کجاست در حال لمباندن بی وقفه ی غذا و بازجویی از کسانی است که گویا در این پرواز بوده و در خلیج فارس سقوط کرده اند. مسافران یکی یکی خیس و آب کشیده مقابل مدیری نشسته، به سوالات جواب می دهند و با حرف های آنها به گذشته فلش بک زده می شود. در پایان درِ این ناکجاآباد به ناکجاآبادی دیگر باز می شود، یک ناکجاآبادِ برفی و مسافران همه از آن بیرون می روند و فقط مدیری باقی می ماند و گلزار.

ما همه با هم هستیم به شدت بی سر و ته است و معلوم نیست چه می خواهد بگوید. می خواهد حرف و کنایه ی سیاسی بزند، روایتی را تعریف کند، از آینده پیش بینی کند، می خواهد مفهومی را عمیق تر بیان کند و یا نه می خواهد با کنار هم قرار دادن چهره های معروف اما بی ربط به هم، جیب مخاطب را خالی کند؟ که به گمانِ نگارنده گزینه ی آخر ملموس تر به نظر می رسد.

فیلم با بازجوییِ مهران مدیری شروع می شود. اما چرا باید این بازجویی در فیلم قرار بگیرد؟ چه کارکردی دارد؟ مهران مدیری در این فیلم کیست؟ چرا دائم در حال لمباندن است؟ سوال هایش قرار است چه چیزی را باعث شود؟ کجاست؟ چرا مسئول این کار شده است؟ در آخر فیلم مسافران را به کجا می فرستد؟ آیا پشت شخصیت مهران مدیری کنایه ای سیاسی نهفته است؟ بحثی فلسفی است که بیننده متوجه اش نمی شود یا چه؟

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad