عاشقانه ای تروریستی
مهم ترین اتفاقی که آبیار در فیلمش رقم می زند، سیر درستِ تعریف وقایع است. آبیار از یک داستان واقعی وام گرفته، داستانی که در بازه ای چند ساله رخ می دهد. او به درستی وقایعی را که لازم دارد انتخاب کرده و بدون اینکه از روی موضوعی بپرد و فیلمنامه را چند پاره کند، به تعریف این وقایع می پردازد. او برای شخصیت پردازی درستِ کاراکترهایش تغییراتی جزئی در اصل داستان نیز می دهد و زمان بعضی اتفاقات را کمی پس و پیش می کند. مثلا فائزه و شهاب را تنها فرزندان مادرشان می داند، یا زمان و مکان تولد فرزندانِ فائزه را جا به جا می کند. این تغییرات جزئی در بهتر و باور پذیرتر شدن موضوع به شدت اثر می گذارد.
آبیار در فیلمنامه به اندازه ی کافی به هر آنچه باید نزدیک شده است. او فاصله اش را به غیر از حمید و فائزه با دیگر شخصیت ها حفظ کرده و فیلم را در مسیر زندگی این دو پیش می برد. آبیار به درستی با طولانی کردن زمان فیلم، شخصیت هایش را می سازد. شخصیت هایی که از دو عاشق ساده یکی به تروریست بدل می شود و دیگری به زنی رنجور و قربانی. برای درآوردن این تحول بی شک جزئیات زیادی لازم است تا مخاطب بتواند این حجم تغییرات را باور کند. واقعی بودن این داستان دلیل مناسبی نیست که آبیار شخصیت پردازی و قصه گویی اش را فدای آن کند. بدین منظور لازم است بیننده با چگونگی شگل گیری این عشق آشنا شود و آن را به عنوان یک عشق بپذیرد. او باید درک کند این زوج روزهای خوبی با هم داشته و واقعا بهم علاقه مند بوده اند. مخاطب باید بپذیرد که حمید به مرور زمان تحت تاثیر برادرش قرار گرفته و در نهایت تصمیم به قتل فائزه می گیرد. باید عبدالمالک ذره ذره در زندگی برادرش تاثیر بگذارد تا این تغییرات قابل باور شود. وگرنه اگر با دو کلمه حرف و در دو صحنه بشود این تغییر و تحولات را درآورد، بسیاری از فیلمهایی که سالانه ساخته می شوند، می توانستند بهترین باشند. آبیار با افزودن زمانِ فیلم و پرداخت به جزئیات است که این تحول را نشان داده و آن را باور پذیر می کند.
یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.