(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 14 مردادماه 99 منتشر شده است.)
جامعه ای که آدم هایش را می بلعد
نویسنده و کارگردان: محمدمهدی خاتمی
بازیگران: محسن افشار/ مانلی حسین پور/ سروش طاهری/ شهرام مسعودی/ اتابک نادری/ نسرین نکیسا
مکان اجرا: تئاترشهر
«سه شنبه های لعنتی» از جمله نمایش هایی است که پس از چندین اجرا و همزمان با همه گیری ویروس کرونا در اوایل اسفندماه تعطیل شده و پس پنج ماه اجراهایش را در دوران کرونا از سر گرفته است.
باید هزار باره تاکید کرد که اجرا در چنین شرایطی فداکاری محض گروه های نمایشی برای روشن نگاه داشتن چراغ کم سوی تئاتر است؛ تئاتری که پیش از این نیز خیلی مورد توجه مسئولین نبود و با اغمایی چند ماهه به کل ازیادها رفته است. اجرا در شرایطی که سالن های تئاتر در بهترین حالت با نصف ظرفیت خود نمایش به اجرا خواهند برد، برای گروه های تئاتری نه تنها از لحاظ مالی سودی ندارد که چه بسا تنها استرس و نگرانی عوامل اجرایی گروه در چنین شریطی را به دنبال دارد و بدین منظور باید فراوان از گروه های تئاتری که این روزها نمایش روی صحنه دارند تجلیل کرد.
«سه شنبه های لعنتی» همانطور که روی بروشور نمایش نوشته شده، داستان فروپاشی تدریجی یک خانواده ی محترم است. داستان از سه شنبه روزی شروع می شود که پدری خانه اش را فروخته و پول آن به سفارش یکی از دوستانش در بانکی به ظاهر معتبر سرمایه گذاری کرده و حال پول کاملا به باد رفته است. نمایش از زندگی این خانواده پنج نفره در محلی شروع می شود که از آن به عنوان انبار یک خواربار فروشی هم استفاده می گردد و رفت و آمدهای گاه و بی گاه صاحب ملک را هم به دنبال دارد. پسر بزرگ خانواده نامزدش را در ماجرایی از دست داده، ماجرایی که مربوط به حضور اتفاقی آنها در محدوده ی پل کالج، بُر بردن خوردن با تجمعات سیاسی و کشته شدن نامزد است و به دنبال آن به دلایل سیاسی کارش نیز از او گرفته می شود. پسر دوم خانواده که بی اعتمادی پدر به خودش را منشا مشکلاتش می داند، دوست داشت از پول خانه قبل از به باد رفتنش، پرایدی میخرید و در اسنپ مشغول کار می شد، اما حال به فروش قرص های لاغری پرداخته. دختر خانواده که به خاطر دلبستگی پدرش به خواستگارش که در کانادا زندگی می کرد پاسخ رد داده، بازیگر تئاتر است و دلش به قرارداد سه میلیون تومانی و وام پنج میلیون تومانی اش خوش بوده و مادری که در تمام لحظات میان فرزندان و شوهرش گیر افتاده.
داستان زندگی این خانواده علاوه بر مشکلاتی که جامعه به آنها تحمیل کرده، داستان مادر و پدرهایی است که هیچ گاه نمیتوانند بپذیرند فرزندانشان بزرگ شده و باید خود مسئول زندگی باشند. پدر اجازه نداده دخترش ازدواج کند چون تحمل دوری از او را نداشته و با دینِ خواستگار نیز مشکل داشته. پدر اجازه نداده تا پسر دومش به عسلویه برای کار برود چون نگران دوری و رفت و آمدهای او بوده، همین می شود که پسر در جلوی چشم آنها به اتهام جا به جایی مواد مخدر سر از کلانتری درمی آورد. این خانواده ی پنج نفری از مشکلات مختص جامعه ایران مصون نمانده اند؛ همانطور که بسیاری از مردم کشورمان از آنها در امان نبوده اند، اما ریشه ی اساسی مشکلات در خود خانواده و به نحوه ی تربیت پدر بازمی گردد. پدر معلمی شریف بوده و بچه هایش را برای زندگی در چنین جامعه ی گرگی آماده نکرده است؛ همین می شود که تمامی اعضای این خانواده قربانی سرنوشتی میشوند که بخشی از آن را خود ساخته اند.
«سه شنبه های لعنتی» مشکلات واقعی و دغدغه های روز جامعه را نشان می دهد، اما تعدد این مشکلات و فراوانی آنها در زندگی این خانواده، تلخی بیش از حدی به نمایش بخشیده است. تنوع مشکلات از درگیری در تظاهرات سیاسی تا کلاهبرداری بانکها از مردم، تا فروش کلیه، مهاجرت، مخالفت با ادیان مختلف؛ تا جا به جایی مواد مخدر، مرگ پدر و همه نوع مشکلی در این نمایش گنجانده شده است. در این که فقر مشکلات زیادی به بار می آورد شکی نیست، اما جنس مشکلات این خانواده تنها با فقر ارتباط ندارد و زیادی این مسائلِ حل نشدنی خود تلخی و گاه شعار زدگی را به دنبال دارد.
دختر خانواده راوی این زندگی است و دیالوگ های او به صورت نریشن پخش می شود، نریشنی که اگر از نمایش حذف شود نیز چیزی از داستان کم نمی کند. بازی های نمایش «سه شنبه های لعنتی» اما خوب و جا افتاده است و شوخ طبعیِ پسر دوم خانواده و خوشبینی دختر توانسته است از تلخی مضاعف این نمایش کمی بکاهد.