به یاد سریال های مناسبتی ماه رمضان
یکی از مهم ترین معضلات سینما و تلویزیون ایران این است که دست روی موضوعات مهم می گذارند اما می خواهند تنها با حرف زدن و شعار دادن آنها را به ثمر برسانند. پیش از این به فیلم «پارادایس» اشاره کردیم و تک سخنرانی حاجیِ قصه که اروپاییان را متحول کرده و به سوی اسلام کشاند. حال در این فیلم هم اتفاقی از همین جنس می افتد. اگر انسان با چهار تا حدیث و شعار به راه راست هدایت می شد، خداوند صد و بیست و چهار هزار پیامبر برای ارشاد او نمی فرستاد و تنها به فرستادنِ فرشته ای از جنس لبینی اکتفا می کرد. برخی از فیلمسازان ایرانی برای رساندن مخاطب به هدف خود، شعور او را در نظر نمی گیرند. اگر این شعار ها و احادیث فایده داشت، در کشور خودمان از که همان دوران ابتدایی کتاب قرآن و حدیث روی میز مدرسه است و تا سال آخر دانشگاه ادامه دارد، در کشوری که نصف برنامه های تلویزیونی روزانه اش برنامه های مذهبی و در راستای هدایت مردم به راه راست است، باید هیچ انسان گناهکاری وجود نمی داشت و فرشته ها مدام در حال سجده کردن بودند. اما با نگریستن به جامعه ی خودمان به درستی می توانیم بفهمیم حرفی که عمل در آن دخیل نباشد، نتیجه ی عکس می دهد. در این فیلم نیز جنس هدایت فقط از نوع حرف زدن و شعار دادن است و هنوز فیلمسازان ما نمی دانند که با شعار دادن نمی توان آدم ها را به راه راست هدایت کرد. تنها با حدیث خواندن نمی شود مردم را به باور انجام کارهای خوب رساند و باید راهی دیگر پیش بگیرند تا مردم هدایت شوند. یا اگر مردم هدایت نمی شوند حداقل فیلم شان قابل باور شود و بتوان با شخصیت آن فیلم همذات پنداری کرد. کشمکش لبینی و شیطان بزرگ (پدرش) هم یکی دیگر از بخش های تماما کلیشه ی کار است. با توجه به جامعه ی امروز ما و البته اوضاع جهان این طور گمان می رود که شیطان برنده تر باشد تا انسان.
یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.