فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گروه هنر و تجربه» ثبت شده است

 

 

وقتی آب به رویا تبدیل می شود

 

خواب آب فیلمی است که با توجه به المان هایش از جمله موبایل هوشمند امیر، در زمان فعلی می گذرد اما روایت داستان از جنس امروز نیست. بی شک موضوع مطرح شده در خواب آب معضلی جهانی و صد البته جدی مخصوصا در ایران است. فیلم های زیادی در مورد کمبود آب ساخته شده که یکی از تاثیرگذارترین و جدیدترین آنها مستند «تالان» ساخته «محمد صادق دهقانی» است. خواب آب نیز فیلمی مهم در این زمینه است که به خوبی دنیای بدون آب را نشان می دهد. مهرانفر اما از داستانی امروزی برای این روایت استفاده نکرده و دست به دامان قصه و افسانه شده است.

داستان عروس قنات و باور مردم به آن، در زمانه ی فعلی داستانی کهنه حساب می شود. اما مهرانفر با تلفیق این داستان کهن و معضلی امروزی داشته سعی دارد تا روایت فیلمش را از خشکسالی نجات داده و با تزریق داستانی عاشقانه، آن را غنی کند. این تلفیق ولی نمی تواند آن قدر جذاب شود که مخاطب را همراه کند. شاید اگر مهرانفر المان های امروزی، مانند موبایل امیر را از فیلم حذف کرده و داستان فیلم را به سالهای گذشته منتقل می کرد، یا حتی زمان را به کلی از فیلم حذف می نمود، عروس قنات می توانست موضوعی جذاب برای مخاطب باشد. اما ترکیب این داستان و زندگیِ نوین، ترکیبی قابل باور نیست و نمی شود با شخصیت امیر به عنوان شخصیت اصلی که فیلم با او شروع و تمام می شود، همراه شد. در میان شخصیت های فیلم، تنها پیرمرد قابل باور از کار در آمده است، آن هم به خاطر اعتماد عظیمی که به کارش دارد. او ایمان دارد آب دوباره به قنات بازخواهد گشت، ایمانی در بازی ناهید و امیر دیده نمی شود و طبیعی است که مخاطب نتواند با آنها همراه شود.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

شاعرانه ای از استادِ شَعرباف

 

حسینی در این فیلم یک تیر و چند نشان زده است. هم به زادگاهش، یزد، ادای دین کرده و به معرفی آن و نمایش زیبایی ها و آرامش عجیب این شهر پرداخته است، هم شغل شعربافی و استاد حسین نیکخواه را معرفی می کند، هم به صورت گذرا به شغل های سنتی دیگر، مانند شغل دوست حاج حسین اشاره کرده و به پتانسیل های یزد برای پذیرش توریست نیز می پردازد. در خلال همه ی این امورِ مستندگونه، قصه هم تعریف کرده و مخاطب را به خوبی با خود همراه می کند.

در پنج، زمان مفهوم دیگری می یابد و فقط با ساعت، دقیقه و ثانیه نشان داده نمی شود. تعریف ثانیه به زندگی منتقل شده و آدم ها بر حسب ثانیه ها رفتار می کنند. در پنج، تمام مردم شهر خود را با ساعت حاج حسین تنظیم کرده و گویی با رجوع حاج حسین به خود، آنها نیز به خود و درونشان رجوع کرده و خود را با قلب شان هماهنگ می کنند.

زمان در پنج کُند می گذرد؛ اما این کُندی دلنشین لازمه ی روایت حسینی از داستانش بوده و نمایش جزئیات و نظم لحظه به لحظه ی زندگی حاج حسین است که به فیلم معنا می دهد. تا پیش از خراب شدن ساعت، فیلم بیشتر جنبه ی مستند دارد، اما پس از آن است که تازه وجه داستانی آن رو آمده و به درستی خودنمایی می کند. این حرکت بر روی مرز مستند و داستانی و همراهی درست قصه، تصویر و واقعیت ها در پنج، آن را تبدیل به فیلمی می کند که در این دنیای سرعت، پیشرفت و تکنولوژی، مخاطب را به زندگی، آرامش و نظم درونی دعوت می کند. پنج بی شک یکی از بهترین فیلم های اکران شده در گروه هنر و تجربه است که با زبان بین المللی خود یعنی بیان قصه در قالب تصویر، می تواند مخاطب خاص و عام، داخلی و خارجی را با خود، زیبایی ها و شاعرانگی اش همراه کند. 

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

               اندر مصائب روزنامه نگاری

 

میدان جوانان سابق فیلمی جسور است که در زمان شصت و هفت دقیقه ای خود می تواند مخاطب را به درستی با روی دیگری از جامعه ی مطبوعات آشنا کند. فیلم از بی ثباتی این شغل خبر داده و از خطراتی می گوید که این شغل را تهدید می کند. روزنامه نگاری شغلی غیر قابل پیش بینی است و کم اند روزنامه نگارانی که بتوانند تا انتها پا به پای این شغل حرکت کنند.

ویژگی مثبت فیلم را می توان همراهی هر نوع مخاطب با آن دانست. چه کسانی که روزنامه نگار بوده و در آن دوران طلایی مطبوعات ایران کار می کردند، چه کسانی که خاطره ای از آن دوران ندارند و تازه پا به این عرصه گذاشته اند و مهم تر از همه فیلم کسانی را با خود همراه می کند که هیچ شناختی از جامعه مطبوعات ندارند. مخاطب عام به راحتی می تواند با فیلم همراه شده و تک تک لحظات آن را درک کند. او بی آنکه تجربه ای در این زمینه داشته باشد، می تواند به راحتی دغدغه ی فیلم و روزنامه نگاران را بفهمد و این همذات پنداری عام مهم ترین اتفاقی است که برای این مستند افتاده. اکبری در حیطه ی تخصصی خود، روزنامه نگاری، به شکلی عام و قابل درک وارد شده و می تواند با این فیلم عامه ی مردم ایران را با خود همراه کند.

مستند میدان جوانان سابق، فیلمی است که خاطرات و امیدهای از دست رفته را نشان می دهد. به گفته ی «نیوشا توکلیان»، شاید شمس الواعظین ها ممنوع الکار شوند و جامعه ها یکی پس از دیگری توقیف گردند، اما باز هم در این حرفه کسانی جوانه خواهند زد و با قلم خود این درخت خشک رو دوباره سبز خواهند کرد.

 

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

ترکیبی از خاطره، فرهنگ و سیاست

 

مهم ترین خصیصه این فیلم را می توان در شیوه روایت و روح بخشی به یک مکان دانست. نریشن فیلم طوری نوشته و بیان می شود که گویی در مورد موجودی جان دار حرف می زند، موجودی که قلب، احساس و حافظه دارد و تمام اتفاقات این سالها را در حافظه اش نگه داشت است. او گویی فردی است که می داند جامه ی زیبایش، در زمان جنگ زیادی جلوه گر است و باید همرنگ جماعت شود. فیلمساز این موضوع را با دیالوگی این چنینی بیان می کند: « بولوار مانند کسی که وارد مهمانی شده و فهمیده که لباسش بیش از اندازه آراسته است، خجالت زده قبای جنگ پوشیده و از یادآوری رویاهایش احساس عذاب وجدان می کرد.»  نسبت دادن ویژگی های انسانی و احساسی به بولوار، آن را موجودی زنده تبدیل کرده است که می تواند خودش راوی قصه اش باشد و حتی به جای استفاده از سوم شخص، خود را اول شخص خطاب کند، مستقیم به حافظه اش رجوع کرده و داستانش را روایت کند.

اشرفی در این فیلم که مشخص است دوران پژوهشی طولانی را پشت سر گذاشته از فیلم ها و عکس های آرشیوی به اندازه استفاده کرده و توانسته است همه ی ابعاد بولوار را به مخاطب بشناساند. در این میان گاهی نیز اطلاعاتی مطرح می شود که کنجکاوی مخاطب را برانگیخته اما پاسخی به این کنجکاوی نمی دهد. نمونه ی این اطلاعات را می توان تنها زمین خالی حاشیه بولوار و چسبیده به پارک لاله دانست. فیلم به طور مشخص به این مکان به عنوان تنها زمین خالی سرتاسر بولوار اشاره کرده و این زمین نسبتا بزرگ را برجسته می کند، اما آن را رها کرده و از تاریخچه و چرایی ساخته نشدن این زمین حرفی نمی زند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

مرگ تدریجی یک رویا

 

فیلم داستانی جذاب را روایت می کند، آغاز و پایانی مناسب دارد و در میانه به ورطه ی تکرار می افتد، تکراری که برای از دست رفتن ندا لازم است. آنها ابتدا به دوست منصور در مغازه فروش آثار صوتی و تصویری سرزده، بعد به کتاب فروشی و پس از آن سراغ دکتر غیرقانونی می روند. کمی بعدتر منصور به خانه ی دوستش رفته و ندا در محوطه ی جلوی در می ماند و می لرزد. در نهایت به بیمارستان می رسند، اما باز هم کاری پیش نمی برند. در بیمارستان و قبل از ویزیت، ندا تصمیم می گیرد سراغی از زندگی اش بگیرد و در نهایت در راستای این پرسه زدن های بی هدف، مواد مخدرِ بلعیده شده، او را از پا در می آورد.

در نگاه اول فیلم از نیمه ی خود به ورطه ی تکرار افتاده و کاری از پیش نمی برد. نه قدمی به جلو می گذارد و نه به قدم. هیچ کس دنبال این دو نفر نیست و این دو نیز گویا تلاشی برای نجات خود نمی کنند. اما هراسِ اصلی فیلم ناشی از مواد مخدری است که می دانیم آهسته و بی صدا در تمام لحظاتِ پرسه گردی، دارد بیشتر و بیشتر به بدن ندا وارد شده و به او ضربه می زند. تعیقب کننده و رقیب اصلی در فیلم، شخصیتی بیرونی نیست که دنبال این دو نفر افتاده باشد، بلکه بسته ی کوچک سفید رنگی است که پا به پای ندا حرکت کرده و لحظه به لحظه به آسیب بیشتری می زند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad