(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 25 شهریورماه 99 منتشر شده است.)
مهاجرانی که به مقصد نمی رسند
نویسنده: هوگو سالسدو
کارگردان: بهروز سرو علیشاهی
بازیگران: هدا استواری/ الهام پرویزی/ احمد حامدی/ طه حامدی/ امیرسجاد دبیریان/ بهروز سرو علیشاهی/ ملیکا شهاب/ بابک قادری/ رسول قادری/ سهیلا مفیدی/ شاهین ملک زاده/ معصومه میراشه/ سعید نبوی
مکان اجرا: تالار مولوی
«عبور» داستان رد شدن است، گذشتن از مرز برای رسیدن به خوشبختی. داستان در مکزیک رخ می دهد و کشور رویاها آمریکاست، اما مرز آمریکا و مکزیک می تواند هر مرزی باشد که انسان برای رسیدن به خوشبختی از آن قصد عبور دارد. مرزی است از جهان سوم به جهان اول، مرزی است از فقر و تنگدستی به ثروت، از اندوه به شادی، از جنگ به آرامش و صلح، از ظلم به عدالت، از حقارت به بزرگی و از سیاهی به سفیدی.
ماجرا در مکزیک رخ می دهد و طبق گفته ی نویسنده از اتفاقی واقعی گرفته شده است. داستان درباره ی گروهی از مردان است که برای عبور غیر قانونی از مرز مکزیک و آمریکا و رسیدن به کشور رویاها سوار بر واگن قطاری می شوند که درش از بیرون قفل شده و در نهایت همه ی اهالی واگن بر اثر کمبود اکسیژن خفه شده و جان می دهند. پیش از مردن اما تلافی این رنج را بر سر کسی که قرار بود از مرز عبورشان دهد در آورده و او را می کشند.
داستان شوکه کننده است اما جدید نیست. شاید هنوز تصویر کودک سوری که تیشرت قرمز بر تن دارد و بی جان کنار ساحل افتاده از ذهن بسیاری از مردم دنیا پاک نشده باشد، تصویری از امید بر باد رفته و جان نورسِ تباه شده ای که جنگ و بی عدالتیِ حاکمانِ بی لیاقت باعث و بانی اش است. آوارگی هایی که گویی تمامی ندارند. در بسیاری از کشورها و با شرایطی که روز به روز زندگی را سخت تر میکند، بسیار آرزوها که در قایق های قاچاقچیان غرق می شوند و بسیار امیدها که هنگام عبور از مرز تیر می خورند و ناامید می گردند. داستان درباره مردانی است که برای زندگی بهتر دل به خطر می سپارند و زنانی که تا ابد چشم به راه شوهر، فرزند و نوه می مانند؛ آنقدر که نور دیدگانشان کم و کمتر می شود.
«عبور» داستان تلخ مهاجرتِ اجباری است، داستان عبوری است که معلوم نیست به سرانجام برسد یا نه. «عبور» داستان آشنایی حداقل برای آنهایی است که در جهان سوم زندگی می کنند، برای آنها که یا جنگ را دیده اند یا سایه اش را حس کرده اند. برای آنهایی که تمام سال را هم که بدوند و فعالیت کنند، نمی توانند کمر تورم را خم کرده و شکستش دهند و مدام از بحران های تمام نشدنیِ کشوری که خوب اداره نمی شود سیلی می خورند. «عبور» داستان آنهایی است که برای ساختن زندگی بهتر مجبورند خاکی که را با آنها مهربان نبوده ترک کنند به امید غربتی که شاید وطنی گردد و پناهی شود برای همه ی آنچه وطن خودشان از آنها دریغ کرده است.
«عبور» نمایشی تمیز، دغدغه مند و تاثیرگذار است و می توان آن را نمایشی "به اندازه" دانست؛ بدان معنی که هیچ یک از عناصر تئاتری اش از دیگری پیشی نمی گیرد و همه ی آنها در قالب یک کل مسنجم نمایشی قابل دیدن عرضه می کنند. در این نمایش بازی های قابل قبولِ بازیگران در کنار دکوری مرتبط، نورپردازی مناسب، میزانسن های درست و اصولی و متنی تاثر برانگیز میتواند مخاطب را علاوه بر اینکه جذب کرده، به همذات پنداری وا دارد؛ آن هم مخاطبی که در جغرافیای از جنس ایرانِ این روزها زندگی می کند.