فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۲ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

 

 

کتاب «بخشودن»

حقی که می شود از آن گذشت

 

 

نویسنده: ایوگاراد و دیوید مک ناتون

مترجم: خشایار دیهمی

انتشارات: نشر گمان

قیمت: 29000 تومان /چاپ ششم / 1397

تعداد صفحات: 239

 

در این کتاب نویسندگان سعی می کنند به دو سوال مهم پاسخ دهند: اول اینکه وقتی کسی را که در حق ما جفا کرده یا با ما بد تا کرده است می بخشیم، دقیقا چه می کنیم؟ و دوم، بخشودن چه دلایلی دارد و چه دلایلی می تواند ما را از بخشودن باز دارد؟ پاسخ به این دو سوال هدف اصلی این کتاب است.

ویژگی مهم این کتاب این است که بدور از مفاهیم الهی و دینی به مسئله بخشودن پرداخته شده است. در فصل اول نظریه های مختلف در موافقت و مخالفت با بخشودن مطرح شده و دیدگاه های متفاوت را مورد بررسی قرار می دهد.

 

  • «فردی در میان خرابه های ساختمانی که با بمب منفجر شده دراز به دراز افتاده است. او نجات خواهد یافت، اما دخترش که تکه پاره شده و در کنار او افتاده است، نه. دست دخترش را که در حال مرگ است در دست گرفته و می فشارد. بعدا، وقتی که او را نجات دادند، می گوید تروریست هایی که دخترش را کشته اند می بخشد و کینه ای از آنها به دل ندارد و آرزو نمی کند که به خاک سیاه بنشینند. بسیاری از افراد این بخشودنِ بی قید و شرط را مطلقا به دیده تحسین می نگرند و حتی آن را عملی قدیس مآبانه به حساب می آورند چون آن فرد توانسته بر نفرت و خصومت خویش، که احساس و واکنش طبیعی در قبال چنین حادثه هولناکی است، فائق آید. اما عده ای هم نمی توانند این کار را به دیده تحسین بنگرند و به دیده تحسین هم نمی نگرند چون فکر می کنند بخشودن کسانی که عامدانه افراد بی گناه و بی دفاع را به قتل رسانده اند کار درست یا واکنش مناسبی نیست.» صفحه 21 و 22

 

  • «گاهی اوقات انتقام گرفتن است که تشفی بخش است: خطاست که اگر فرض را بر این بگذاریم که انتقام همیشه باعث سرخوردگی و نومیدی شخصی می شود که دست به انتقامجویی می زند. بعضی وقت ها انتقام گرفتن رضایت خاطر به همراه دارد. قربانیانی که انتقام می گیرند بعضا احساس می کنند حالا دیگر تشفی یافته اند و عدالت و نوعی از انصاف دوباره در زندگی آنها برقرار شده است. اگر چه می توان دید که انتقام مشمول خطاهای اخلاقی و عملی بسیاری هست، اما این توهمی ظاهر فریب و غلط انداز است که فرض را بر این بگذاریم که انتقام هرگز از حدت و شدت آن تلخی و نفرتی که در دل و جان قربانیان لانه کرده است نمی کاهد.»  صفحه 70

 

  • «در شرایطی که اجرای عدالت مقدور نیست، آشتی و صلح و سازش در غیاب عدالت شاید برای اینکه یک همزیستی حداقلی ممکن شود ضروری باشد: مشارکت در یک دولت و زیستن با هم بدون خون ریزی بیشتر. اما گره زدن محکم آشتی و سازش و صلح به بخشودن، و القای اینکه قربانیانی که از بخشودن سر باز می زنند از نظر اخلاقی یا روانی یا اجتماعی آدم های معیوب و بیمارگونه ای هستند، می تواند بر ستم هایی که قربانیان متحملش شده اند بیفزاید؛ در واقع، برخی از قربانیان که در روند صلح، سازش و آشتی مشارکت داشته اند دریافته اند که فشار آوردن بر آنان برای بخشودن، نه تنها به پایان سریعتر دوران خشم و کینه آنان کمکی نکرده بلکه خشم و کینه تازه ای در دلشان پدید آورده است.» صفحه 121

 

یادداشت کامل این معرفی این کتاب را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

کتاب «کار»

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

 

 

نویسنده: لارس اسوندسن

مترجم: فرزانه کاملی

انتشارات: نشر گمان

قیمت: 14500 تومان /چاپ چهارم / 1395/ برچسب جدید قیمت 280000

تعداد صفحات: 225

 

 

نویسنده کتاب را با معرفی شغل پدرش که لوله کش یک کارگاه کشتی سازی بود، شروع می کند. کاری که گمان می کرد پدرش به آن علاقه دارد اما گویا این طور نبوده است. اسوندسن در این کتاب بیشتر به بُعد اگزیستانسیالیستی کار می پردازد تا بعد سیاسی اش و دغدغه ای در این کتاب یافتن معنایی برای کار است. او بیان می کند امروزه میزان زحمتی که برای کار کشیده می شود دیگر شرط لازم و کافی برای آنکه فعالیتی کار محسوب شود نیست و آشکارا معیار دیگری لازم است.

 

  • «بعضی وقت ها تمایز بین کار و غیر کار نسبتا مشخص بوده است، مثل وقتی که یک کارگر کارش را برای مدت زمانی مشخص به صاحب کارخانه می فروشد و آن زمان را در کارخانه می گذارند. در گذشته تفاوت نسبتا فاحشی بین کار و تفریح وجود داشت، تمایز بین زمانی که به کارفرما تعلق داشت و زمان مختص به خود کارگران. این تمایز با جدایی محیط کار و محیط خصوصی ارتباطی تنگاتنگ داشت. بنابراین می شد کار را در چارچوب زمان و مکان تعریف کرد.»  صفحه 26

 

  • مانی این فکر به ذهنم خطور کرد که اگر بخواهی کسی را کاملا له و نابود کنی، اگر بخواهی برای او وحشتناک ترین مجازات را در نظر بگیری، مجازاتی که فکرش تن ترسناک ترین قاتل را به هم لرزه بیاندازد، و پیشاپیش از زیر کاری که فکرش را در سر داشته شانه خالی کند، کافی است او را مجبور کنی کاری انجام دهد که کاملا و مطلقا بی فایده و خالی از معنا باشد.» صفحه 61

 

  • «بیشتر مردم فکر می کنند اگر درآمدشان 25 درصد افزایش پیدا کند، خیلی خوشبخت تر می شوند. اما اگر ما آدمی با درآمد متوسط در یک کشور ثروتمند را با آدم دیگری مقایسه کنیم که درآمدش 25 درصد بالاتر است، می بینیم آن کسی که درآمد بیشتری دارد به طور متوسط خوشبخت تر خواهد بود. بنابراین اگر دنبال خوشبختی هستیم، شاید نباید زیاد روی پول درآوردن تاکید کنیم، و قطعا نباید برایش اولویتی بالاتر از حفظ رابطه ی خوب با خانواده و دوستان قائل شویم» صفحه 150 و 151

 

  • «ما اغلب انتظاراتی کاملا غیر واقعی از شغل مان داریم، همان طور که این روزها از بیشتر امور زندگی مان هم انتظاراتی غیر واقعی داریم. ما دیگر دنبال رستگاری معنوی نیستیم، بلکه دنبال سعادتی تمام عیار می گردیم. اما حالا دیگر سعادت چیزی نیست که ما همگی حق جستجویش را داشته باشیم، بلکه چیزی شده که همه ما حق رسیدن به آن را داریم. هر کس که نتواند به سعادتی تمام عیار دست یابد عملا بازنده است.» صفحه 205

 

 

یادداشت کامل معرفی این کتاب را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

«بیماری»

وقتی بدن خیانت می کند

 

نویسنده: هَوی کَرِل

مترجم: احسان کیانی خواه

انتشارات: نشر گمان

قیمت: 14000 / چاپ سوم / 1394

تعداد صفحات: 247

 

«هَوی کَرِل»، نویسنده این کتاب، استاد دانشگاه است و فلسفه درس می دهد. او در سی و پنج سالگی به بیماری Lam دچار شد. بیماری ریویِ نادر و کشنده ای که زنان را فارغ از هر نژادی که باشند در سالهای باروری مبتلا می کند. کرل در تمام فصل های کتاب از بیماری اش به عنوانی تجربه ی زیسته یاد کرده و از آن برای فهماندن  بیشتر حرف هایش به خواننده استفاده می کند. در مقدمه کتاب، کرل از روزی که مبتلا به بیماری شده حرف می زند و حس و حالش را در آن دوران تشریح می کند. وی سپس بهترین راه بررسی بیماری را رویکرد «پدیدار شناسی» معرفی می نماید.

«یادم می آید نگاهی به اتاق انداختم و گیج بودم؛ همه چیز مثلِ قبل بود، فقط زندگی من زیر و رو شده بود. با خودم گفتم جلوش رو بگیرید. این درست نیست. یکی بیاد درستش کنه. یکی یک کار بکنه. پی بردن به اینکه قرار بود همه چیزِ زندگی ام تغییر کند و دوره جدیدی شروع شود مثلِ روغنِ داغی که روی پوستم ریخته باشد، تنم را می سوزاند. با نیرویی نامرئی تنم را درهم می شکست. توصیفِ درد و ترسی که در آن لحظه وجودم را فرا گرفت دشوار است. حالا دیگر نمی توانم زندگی ام را بدون درد و ترس تصور کنم.» صفحه 23

«آن روزها انگار دنیا برایم هر هفته کوچک و کوچکتر می شد. یک جورهایِ عجیب و غریبی روندِ رشدم از زمان کودکی به بزرگسالی برعکس شده بود و هر هفته متوجه کارِ دیگری می شدم که می دیدم از یَسَش بر نمی آیم. عضویم را در باشگاه لغو کردم. رفت و آمدهایم دیگر اتوبوسی شد. دیگر قیدِ بالا رفتن از مسیرهای شیب دار را زدم. در سفری که رفته بودیم اسکاتلند شوهرم و بقیه جمع رفتند کوه کرن گروم. صبح زود از خواب بیدار شدند و بار و بنه شان را بستند و کفش های کوهنوردی شان را پا کردند و رفتند. من ماندم و یک مشت بچه خردسال و مادرهایشان که باید می رفتیم سوارِ تله کابین می شدیم. آخ که چقدر دلم می خواست آن روز همراهشان بروم کوه پیمایی. چقدر دلم می خواست که می توانستم در آن واحد و بی مقدمه شروع کنم به دویدن و رقصیدن و شیطانی کردن و بالا رفتن از مسیرهای سربالایی، بدون اینکه مجبور باشم هر ده متر بیاستم تا نفسم سر جایش بیاید.

...

باید یاد می گرفتم که لبخند بزنم و بگویم: «شما جلوتر بروید.» باید یاد می گرفتم از تلاش برای رسیدن به بقیه دست بردارم. باید یاد می گرفتم که گاهی اوقات به ناچار از دوستان و یا حتی از غریبه ها کمک بخواهم.» صفحه 26 و 27

 

«زندگی ام کندتر شد. گمان می کنم لابد آدم ها همین طوری پیر می شوند: همین طور که بدنت توانایی اش را از دست می دهد آرام آرام می فهمی دنیایت هم کوچکتر می شود. البته با این تفاوت که آدم هایی که پا به سن می گذارند دهه ها فرصت دارند تا آماده چنین وضعی بشوند. اما من وقتی بیماری ام را تشخیص دادند سی و پنج سال بیشتر نداشتم.» صفحه 27 و 28

کرل در ادامه مقدمه کتاب پدیدار شناسی را روش مناسبی برای بررسی بیماری می داند و دلایلش را چنین شرح می دهد: «من پدیدار شناسی وصف تجربه زیسته شده را کارآمدترین رویکری یافتم که می تواند بهترین مکمل برای شرحِ طبیعت باورانه از بیماری باشد. پدیدار شناسی تجربه اول شخص را در اولویت قرار می دهد و در نتیجه شرحِ عینی و سوم شخصِ دنیای پزشکی از بیماری را به چالش می کشد. اهمیتی که پدیدار شناسی برای تجربه خودِ فرد و محیط کاملا انسانی زندگی روزانه قائل می شود، نگاه تازه ای به بیماری را عرضه می کند. در توصیف پدیدار شناسی، بیماری دیگر یک اختلال بیولوژیکیِ صرف نیست که پزشکانِ متخصص معالجه اش می کنند. پدیدار شناسی به دلیل توجه و تاکیدی که بر تجربه ذهنی و درونی فرد بیمار دارد، بیماری را به شکل یک روش زندگی و تجربه دنیا و معاشرت با سایر افراد تلقی می کند؛ نه آنکه بیماری را اختلالی جزئی در کارکرد خاصی از بدن بداند. در پدیدار شناسی توجه معطوف تجربه زیسته شده این اختلال است و نگاه معطوف اختلالِ کلی در عادت ها و توانایی ها و اعمالِ فردِ بیمار.» صفحه 31

 

یادداشت کامل معرفی این کتاب را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

کتاب «مرگ»

ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است

 

 

نویسنده: تاد می

مترجم: رضا علیزاده

انتشارات: نشر گمان

قیمیت: 15 هزار تومان /چاپ پنجم / 1396/ با برچسب قیمت 250000

تعداد صفحات: 198

 

کتاب «مرگ» از سه فصل تشکیل شده است. فصل اول در مورد مرگ و کنار آمدن با آن حرف می زند. مفهوم مرگ را در ادیان مختلف توضیح داده و فرضش را بر این می گذارد که پس از مرگ بقایی در کار نیست. فصل دوم درباره مرگ و نامیرایی، دو واژه ی متضاد هم است و در فصل سوم درباره زیستن با مرگ حرف زده می شود.

 

  • «یک بار سمیناری آموزشی در مورد مرگ برای گروهی از دانشجویان سال آخر دوره ی لیسانس گذاشته بودم. روز اول از آنها خواستم گتاب ها را کنار بگذارند و قلم و کاغذ بردارند. بعد خواستم مهم ترین چهار یا پنج چیزِ زندگی شان را روی یک تکه کاغذ بنویسند و آن را تا کنند. قول دادم که هیچ کس نخواهد دید که چه نوشته اند. وقتی کارشان تمام شد، خواستم کاغذها را تا شده به نحوی که کسی نبیند به من بدهند. اطمینان دادم به چیزی که نوشته اند علاقه ای ندارم. مهم این بود که هر یک از آنها خودشان می دانستند چه چیزی روی کاغذ آورده اند و بنابراین چیزی که نوشته بودند در برابر ذهن شان بود. وقتی کاغذها را به من دادند، همه آنها را روی هم جمع کردم. خواستم بر کاغذ و چیزی که نوشته بودند تمرکز کنند. بعد کاغذها را برداشتم و آهسته ریزریزشان کردم. گفتم این چیزی است که آنها یعنی همه ما نیاز داریم با آن رو به رو شویم. این چیزی است که باید همه مان تلاش کنیم تا هر چه بهتر درک کنیم.  این همان چیزی است که مرگ را مهم ترین واقعه زندگی می کند: توانایی اش برای نفی هر جزء از زندگی مان.» صفحه 22 23

 

  • «در سوی دیگر کسانی مانند کوهنوردان بسیار ماجراجو هستند که محتوم بودن مرگ را می پذیرند ولی از پذیرش نامحدود بودن زمان آن اکراه دارند. دلیلش لااقل به تصور من این است که آنها می خواهند با قرار دادن خودشان در سر راه مرگ بر مرگ شان چیره شوند: نه با گریز از مرگ، بلکه بعکس با رفتن به پیشوازش. مرگ برای آنها هم اتفاق خواهد افتاد اما به شیوه ای که خودشان می خواهند. به این ترتیب لااقل تا حدی بر عدم قطعیت مرگ پیروز خواهند شد.» صفحه 67

 

  • «وقتی با وصیت نامه نوشتن و یا خرید بیمه عمر برای مرگمان برنامه ریزی می کنیم هم احتمالا داریم همین کار را می کنیم. هرچند در این حالت مرگمان دست خودمان نیست، اما می خواهیم تاثیرش را روی کسانی که دوستشان داریم تحت کنترل خودمان درآوریم.» صفحه 67

 

  • « نامیرا نگران از دست دادن هیچ چیز نیست. زمان برای تجربه کردن هر چیزی وجود دارد. در واقع آن قدر فرصت هست که بتوان هر چیزی را مکررا و بی نهایت بار تجربه کرد. برای کسانی که می میرند، لحظه لحظه زندگی منحصر به فرد است. اما برای نامیرایان به عکس فقط تکرار وجود دارد ... به همین دلیل است که دنیای مادی توجهشان را بر نمی انگیزد. حتی اگر همه چیزِ آن را ندیده اند، بلاخره خواهند دید. چیزی نیست که برایش تلاش کنند، هیچ کاری نیست که معنی بخش باشد، جهان پیش رویشان گسترده شده است. نک جایش را به بد می دهد، بد جایش را به نیک می دهد. اگر از دور به ماجرا نگاه کنیم تمایز چندانی بین نیک و بد نمی توان قائل شد. پس به جای تلاش برای انجام کاری در این جهان، نامیرایان به جهان تامل ناب عقب می نشینند.» صفحه 84

 

  • «شیوه ای که مرگ به زندگی معنا می بخشد با شیوه ای که معنا را از آن باز می ستاند متفاوت است. مرگ از این طریق به زندگی معنا می بخشد که به آن امکان می دهد شکلی داشته باشد چیزی که نامیرایی آن را از زندگی دریغ می کند. مرگ همچنین به لحظه های زندگی ارزش و ضرورتی می بخشد که اگر زندگی تا بی نهایت ادامه داشت فاقد آن می بود. » صفحه 162

 

یادداشت کامل معرفی این کتاب را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

کتاب «جنس ضعیف»

گزارشی از وضعیت زنان در جهان

 

نویسنده: اوریانا فالاچی

مترجم: یغما گلرویی

انتشارات: نگاه

قیمت: 20000/ چاپ سوم / 1393

تعداد صفحات: 195

 

در ابتدای کتاب «جنس ضعیف» توضیح داده شده است که برگردان اصلی عنوان کتاب معادل جنسِ بی فایده یا جنسِ بی مصرف است اما چون این کتاب سالها با عنوان جنس ضعیف به خوانندگان فارسی زبان شناخته شده، در این ترجمه نیز از همین عنوان استفاده شده است. در ادامه اوریانا فالاچی، نویسنده ی کتاب با اشاره به اینکه می داند در ایران حقوق مولف رعایت نمی شود، شاخه گلی را که گرفته حق مولف خود خوانده و از ترجمه کتاب استقبال کرده است.

کتاب «جنس ضعیف» کتابی تکان دهنده از ظلمی است که سالیان بر زنان سراسر دنیا رفته است. فالاچی در سفر به کشورهای مختلف، از گفتگوها و مشاهدات خود روایت هایی را در این کتاب تعریف می کند که ممکن است برای حتی بسیاری از مردم ناآشنا نماید و از تبعیضات، خرافات و فرهنگ های نادرستی حرف می زند که در گوشه ای از دنیا دامن زنان آن خطه را گرفته و آزارشان می دهد. او در این سفرها از زنان هند، سنگاپور، ژاپن، پاکستان و ... می نویسد.

کتاب «جنس ضعیف» در سال 1962 نوشته شده و بی شک در این پنجاه و نه سالی که از نوشتن کتاب می گذرد شرایط دنیا گامی به سوی بهبود روابط زن و مرد و برابری جنسیتی برداشته است. در یک سو بسیاری از روایت های فالاچی در کتاب که منزجرکننده نیز به نظر می رسد در این روزگار بدان شدت و حدت جاری نیست و به سوی تعدیل حرکت کرده است. در سوی دیگر برخی کشور ها از جمله ایران نیز روند رو به عقبی را طی کرده و در این سالها بیش از گذشته زن را از حقوقی که در سالهای آخر پیش از انقلاب بدان رسیده بود محروم کرده اند، اما در حالت کلی اوضاع جهان از لحاظ برابری جنستی بهتر شده و زنان از جایگاه اجتماعی بهتری بهره مند شده اند.

در کل می توان گفت مطالعه کتاب «جنس ضعیف» خالی از لطف نیست. با خواندنش مخاطبِ ایرانی هم روایت هایی آشنا و معاصر پیدا کرده و با آن همذات پنداری می کند و هم روایت هایی که خدا را شکر می کند که در دوره و جغرافیای او روی نداده است.

 

 

  • samaneh ostad