فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۲ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

 

 

کتاب «پیاده روی و سکوت، در زمانه هیاهو»

ساکت و آرام فقط راه برو

 

نویسنده: ارلینگ کاگه

مترجم: شادی نیک رفعت

انتشارات: نشر گمان / جلد ششم از مجموعه خرد و حکمت زندگی

قیمت: 39000 / چاپ نهم / 1399

تعداد صفحات: 216

 

 

«ارلینگ کاگه» نویسنده کتاب «پیاده روی و سکوت، در زمانه هیاهو» ناشری در نروژ است که ماه های زیادی را به تنهایی در قطب جنوب سپری کرده و اورست را نیز فتح کرده است. او در دو کتاب جدا به نام «سکوت» و «پیاده روی» یادداشت هایی درباره این دو موضوع نوشته که مترجم این دو اثر آنها را در قالب کتابی واحد در دو بخش عرضه کرده است.

نویسنده از تجربه های متفاوتی که در زندگی داشته در راستای بیان ارزشمندی سکوت و پیاده روی استفاده می کند. او در این میان خاطرات شخصی اش را بیان کرده و گریزی نیز به نظر دیگر نویسندگان و فیلسوفانی که این دو مقوله ی مهم را ارزش نهاده اند می زند. کتاب خط روایت مشخصی ندارد، نقطه ای برای شروع و پایانش در نظر گرفته نشده و بیشتر به یادداشت هایی گاها پراکنده در مورد این دو مقوله پرداخته است.

کاگه از اهمیت سکوت و سپس از اهمیت پیاده روی حرف می زند و به جای خالی این دو مهم در زندگیِ ساکن و پر سر و صدای بشر امروز اشاره می کند. تجربه ی قطب جنوب برای نویسنده سرشار از درک سکوت بوده و او انسان امروزی را ناتوان از سر کردن در سکوت می داند. مثال و آزمایش هایی که او در کتاب آورده نشان می دهد که برخی انسان ها حاضرند به خود شوک الکتریکی وارد کنند، اما سکوت را تحمل نکنند بی آنکه بدانند در سکوت چه عظمتی نهفته است. سکوت چیزی است که در زندگیِ احاطه شده با انواع صداها جای خالی اش به شدت حس می شود.

او پیاده روی را نیز از عوامل مهم سلامت روحی و جسمی می داند. پیاده روی و قدم زدن، تنش های روزمره را از بدن انسان می زداید و خلاقیتش را شکوفا می کند. نویسنده مثال هایی از متفکران و و حتی پیشگامان تکنولوژی همچون استیو جابز می زند که چطور معجزه ی پیاده روی، خلاقیت را در آنها شکوفا کرده است.

در زیر بخش هایی از کتاب را می خوانیم:

  • «کوندرا مردی را توصیف می کند که قدم زنان به پایین خیابان می رود و سعی می کند چیزی را که فراموش کرده به یاد آورد. و در این حال، بی که خودش ملتفت باشد، سرعتش را کم می کند. مرد دیگری هم هست که می خواهد تجربه ی ناخوشایند اخیرش را فراموش کند، پس تندتر قدم بر می دارد، انگار می خواهد از آنچه بر سرش آمده بگریزد. کندرا این نمونه ها را در قالب ریاضیاتِ وجودی دو معادله ی دوباره صورت بندی می کند: «میزانِ آهستگی رابطه ی مستقیمی با شدتِ حافظه دارد؛ میزان سرعت هم رابطه ی مستقیم دارد با شدت فراموشی.»» صفحه 132

 

  • « پیاده روی برای کسانی که به دیدگاهی نو یا ایده های تازه نیاز دارند خوب است، و ... "پیاده روی می تواند مغز را وا دارد که از برخی فیلترهای زیاده از حد عقلانی اش عبور کند."» صفحه 167

 

 

  • samaneh ostad

 

 

کتاب «فلسفه ی تنهایی»

نیست در دولت من هیچ به از تنهایی

 

 

نویسنده: لارس اسونسن

مترجم: خشایار دیهیمی

انتشارات: نشر نو

قیمیت: 30000 / چاپ دوم / 1397

تعداد صفحات: 224

 

  • «اگر به لحاظ مادی مقدور بود، بدترین مجازاتی که می شد برای فردی در نظر گرفت این بود که همه ی پیوندهای اجتماعی شخص را بگسلیم چنانکه دیگر هیچ کس در جامعه کوچک ترین توجهی به آن شخص نداشته باشد. اگر وقتی وارد جایی می شویم کسی سرش را برنگرداند، اگر وقتی سوالی می پرسیم کسی پاسخ مان را ندهد، یا هیچ کس هیچ اعتنایی به آنچه می کنیم نداشته باشد، خلاصه هیچ کس محل سگ هم به ما نگذارد و همه طوری با ما رفتار کنند که گویی اصلا وجود نداریم خشم و یاسی کُشنده وجودمان را فرا می گیرد که در مقابلش بی رحمانه ترین شکنجه های جسمانی گوارا می آید؛ چون در میان این شکنجه ها، هر قدر هم وضع مان بد و وخیم باشد، باز احساس می کنیم هنوز تا آن حد نزول نکرده ایم که حتی ارزش نگاه کردن نداشته باشیم.» صفحه28

 

  • «در یکی از نخستین پژوهش ها درباره ی اینترنت پیش بینی شده بود که هر چه استفاده از اینترنت بیشتر شود تاثیرات مخرب جدی تری خواهد داشت و موجب احساس تنهایی بیشتری خواهد شد. وقتی همین محققان چند سال بعد دست به پژوهش مکمل دیگری زدند، متوجه شدند بسیاری از این تاثیرات مخربی که آنها مفروض گرفته بودند عملا به تحقق نپیوسته است. به عکس معلوم شد که استفاده ی بیشتر از اینترنت رابطه ی مستقیمی با احساس بهورزی ذهنی بیشتر و تعامل اجتماعی افزون تر دارد.»             صفحه 144- 145

 

یادداشت کامل این کتاب را می توانید در مجله فرهنگی هنری آراد مگ مطالعه کنید.

 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

کتاب «کی بود کی بود؟»

چرا و چگونه اشتباهاتمان را توجیه کنیم؟

 

 

نویسنده: کرول تَروسن و الیوت اَرونسِن

مترجم: سما قرایی

انتشارات: نشر گمان

قیمت: 44000 تومان /چاپ دوم / 1397

تعداد صفحات: 401

 

  • «سیاستمداران بارزترین نمونه کسانی هستند که خودشان را توجیه می کنند. هنر سخنرانی با استفاده از فعل مجهول برساخته خودشان است. وقتی خفتشان می کنی و دیگر راه فرار ندارند، به زور و  زحمت خطایشان را می پذیرند، اما مسئولیتش را به عهده نمی گیرند. بله بله اشتباهی صورت گرفت ولی من نبودم، دستم نبود، تقصیر آستینم بود و از بردن نام آن آستین هم معذورم.»  صفحه 19

 

  • «هر چه تصمیم شما از لحاظ زمان، پول یا انرژی صرف شده برای آن یا زحماتی که به دنبال داشته سنگین تر، و هر چه عواقب آن برگشت ناپذیرتر  باشد، ناهماهنگی ذهنی به وجود آمده نیز عمیق تر و میل به برطرف کردن آن، با تایید بیش از حد بر جنبه های مثبت تصمیم بیشتر می شود. بنابراین، وقتی قرار است جراحی پلاستیک کنید، یا پول هنگفتی به حساب یک برنامه ی مشاوره ای بریزید، یا با کسانی که پیش از شما چنان کرده اند صلاح و مشورت نکنید زیرا چنین اشخاصی انگیزه زیادی دارند که شما را تشویق و قانع کنند که مو لای درز تصمیمتان نمی رود. وقتی از کسانی که 12 سال از عمرشان و 50000 دلار از پولشان را صرف درمانی خاص کرده اند می پرسید آیا به دردشان خورده یا نه، بیشترشان می گوید «دکتر ولچمرز فوق العاده است، اگر او نبود هرگز به عشق واقعی ]شغلی جدید[ ، ]وزن دلخواهم[ نمی رسیدم. بعید است که پس از صرف آن همه پول و زمان بگویند: «بله، 12 سال آزگار بیمارِ دکتر ولچمرز بودم، پول و زندگی ام را به باد دادم.» اگر می خواهید در مورد محصولی مشاوره بگیرید، با کسی صحبت کنید که هنوز در پی گردآوری اطلاعات است و از فهم معایب آن استقبال می کند.»  صفحه 52 و 53

 

 

  • «اگر خاطره ای بخش کانونی هویت شما باشد، تحریف کردنش در جهت تقویت این هویت محتمل تر هم می شود. یکی از روان شناسان شناختی برجسته به نام راف هیبر داستان دانشگاه رفتنش را و اینکه چطور شد برخلاف میل مادرش برای کارشناسی ارشد دانشگاه استنفورد را انتخاب کرد تعریف می کند. مادرش دوست داشته که او کارشناسی ارشدش را در دانشگاه میشیگان بخواند تا به او نزدیک تر باشد، اما هیبر دوست داشته از او جدا شود تا استقلال بیشتری پیدا کند « حافظه ام به من می گفت که وقتی دانشگاه استنفورد مرا پذیرفت و بورسیه ام کرد، از خوشحالی پر درآوردم. کلی ذوق کردم و آماده شدم تا به سمت غرب کشور راه بیافتم چون به آرزویم رسیده بودم. » بیست و پنج سال بعد که هیبر برای جشن تولد هشتاد سالگی مادرش به میشیگان می رود، مادرش یک جعبه کفش پر از نامه هایی به او می دهد که این سالها با هم رد و بدل کرده بودند. او در نخستین نامه هایی که بیرون می کشد می بیند که آشکارا تصمیم گرفته بود همه ی پیشنهاد های رسیده از دانشگاه های دیگر را رد کند و در میشیگان بماند. خودش برایمان تعریف می کرد: «در واقع مادرم بود که به من اصرار می کرد تصمیم را تغییر دهم و میشیگان را ترک کنم. یعنی من کل داستان این انتخاب سخت را طوری بازنویسی کرده بودم که حافظه ام را با انتخابی که کردم، با ترک پناهگاه امن خانه، با برداشتی که از خودم پیدا کرده بودم، و نیازم به مادری مهربان که دوست داشت نزدیکش باشم هماهنگ کنم و بتوانم از خانه جدا بمانم.»» صفحه 145 و 146

 

  • «توجیه خویش کمکمان می کند که به خودمان ببالیم. بابت کارهای خوب خودمان را مسئول می دانیم، اما کارهای ناپسندمان را می گذاریم به حساب شرایط. مثلا وقتی کاری می کنیم که باعث آزردگی دیگری می شود، به ندرت می گوییم: «من این رفتار را کردم چون آدم سنگدل و بدقلبی هستم.» می گوییم: «تحریکم کردند، هر کس دیگری هم جای من بود همین کار را می کرد.»؛ یا «چاره ی دیگری نداشتم»؛ یا «بله، هر چیزی که به دهانم آمد گفتم، ولی من نبودم که این حرف ها را می زدم، الکل بود، مست کرده بودم.» ولی وقتی کاری دست و دل بازانه، مفید یا جسورانه انجام می دهیم، دیگر نمی گوییم تحریکم کردند، یا مست بودم، یا چاره دیگری نداشتم، یا چون آن مردی که از سازمان خیریه زنگ زده بود مرا آن قدر در رودربایستی قرار داد که دیگر، اگر کمکی نمی کردم، حسابی شرمنده می شدم، می گوییم چنین کردم چون بخشنده و خوش قلبم.» صفحه 288 و 289

 

یادداشت کامل این کتاب را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

معرفی کتاب «من»

من کیستم؟

 

 

نویسنده: مل تامپسون

مترجم: سونا انزابی نژاد

انتشارات: نشر گمان

قیمت: 16500 تومان /چاپ پنجم / 1396/ برچسب قیمت جدید 29000

تعداد صفحات: 235

 

کتاب «من» با این بحث شروع می شود که وقتی عکس می گیریم یا با کسی رو به رو می شویم حس می کنیم که یک «شخص» یا «شخصیت» واقعی وجود دارد که می توانیم بشناسیمش و با آن ارتباط برقرار کنیم، و در نتیجه وقتی دیگران هم ما را می بینند با کسی رو به رو می شوند که آن را «من» می نامیم. اما پرسش این است که «من» چیست و چگونه با حسی که از خودمان داریم ارتباط می یابد؟

در زیر بخش هایی از کتاب را می خوانیم:

  • «صداقت در مقابل فریبکاری، صراحت در مقابل تودار بودن، محتاط بودن در بیان احساسات در مقابل ابراز احساسات بی پروا و عاشقانه؛ همه این تجربه ها با با فرض است که یک شخص قابل شناخت وجود دارد. با فرض اینکه «تو» یی که با آن رو به رو می شوم و «من»ی که با آن رو به رو می شوی هستی هایی حقیقتا قابل شناختند. اما واقعا باید بپذیرم که بین آنچه من هستم و آنچه دیگران فکر می کنند گسستی وجود دارد پس باید اذعان کنم گسستی هم میان آنچه من از دیگران در ذهن دارم با آنچه آنها واقعا در خودشان هستند وجود دارد.»  صفحه 20
  • «یک شخص واقعی در موقعیتی مشخص پرورش می یابد و تحت تاثیر روابط و تجربه هایی است که هر کدام سهمی در شکل گیری مفهوم «خود» دارند. خود را نمی توان «محصول» کار سلول های عصبی دانست؛ چرا که خود، واکنشی است به تجربه های زندگی. درست است که مغز ماست که تجربه هایمان را به خاطر سپرده و آنها را مورد ارزیابی قرار می دهد اما «آغاز کننده» این فرایند نیست.» صفحه 55

 

  • ««من» هسته مرکزی تجربه های ماست؛ آن چیزی است که جهان را تجربه می کند، نه بخشی از آنچه به تجربه در می آید. هیچ کس نمی تواند بفهمد «من» بودنش وقتی که دارد کاری را انجام می دهد واقعا چیست. «من» بخشی از جهان نیست، بلکه جایی است که از آن جهان را می بینیم.»  صفحه 63 و 64

 

  • «کسی که دنبال آرمان می رود در واقع در پی اصالت جعلی است. معمولا کسانی که واقعا زندگی اصیلی دارند و با تمام وجود به هدفی پایبندند این کار را خیلی طبیعی انجام می دهند بدون اینکه چندان به آن فکر کنند.»  صفحه 110

 

  • «دین هم اگر دچار اصالت جعلی شود، اجازه نمی دهد باورهایش به پرسش گرفته شود؛ و کسانی که حاضر به تبعیت مطلق نباشند، محکوم و طرد می شوند.»  صفحه 113

 

 

یادداشت کامل معرفی این کتاب را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

کتاب «فلسفه ترس»

تنها باید از ترس ترسید

 

 

نویسنده: لارس اسوندسن

مترجم: خشایار دیهیمی

انتشارات: نشر گمان

قیمت: 30000/ چاپ هفتم / 1397

تعداد صفحات: 237

 

«چه تجربه ای است زیستن در ترس، مگر نه؟

بردگی همین است و بس»

نویسنده پس از بیان چرایی نوشتن «فلسفه ترس»، در فصل اول با نگاهی به سفر با هواپیما ترس را توصیف می کند. اینکه مسافران هر روز بیشتر مورد بازرسی قرار می گیرند. این سخت گیری ها به خاطر حمله های تروریستی است که انجام نشده و در واقع پیشگیری برای این نوع حمله ها در آینده است. مسافران نیز بی هیچ اعتراضی این محدودیت در آزادی را پذیرفته اند تا از احتمال خطری در آینده مصون بمانند. سپس نویسنده جمله ای از ژان پل سارتر را نقل می کند که : «یک احساس به کلی جهان را دگرگون می کند.» چرا که جهان انسان ایمن با جهان انسان ترس خورده فرق دارد.

  • «به هنگام ترس با چیزی بیرون از خودمان مواجه هستیم، چیزی که خواسته ما را نفی می کند. ما در زندگی مان از این هراس داریم که چیزهای مهمی ویران یا از ما ستانده شوند، چیزهایی نظیر آزادی مان، شان و شرفمان، سلامتی مان، مقام و مرتبت اجتماعی مان،  - و در نهایت خودِ زندگی مان. ما فقط نگران خودمان نیستیم، بلکه نگران دیگران هم هستیم، خصوصا نگران عزیزمان. وقتی چیزهای مهم به خطر می افتند، ترس واکنشی عادی و طبیعی است. ما می خواهیم از خودمان در برابر چنین تهدید ها و خطرهایی محافظت کنیم. و زندگی انسان هراس آلود است. همان گونه که مونتی می گوید: «آسیب پذیری و شکنندگی ما بدان معناست که بیش از آنکه می کوشیم به دست آوریم چیزهایی هست که می خواهیم از آنها بگریزیم. »»  صفحه 24

 

  • «هیچ ترسی بالاتر از آسیب دیدن از چیزی ناشناخته نیست. آدم می خواهد بداند چه چیزی در کمینش است یا چه بلایی قرار است سرش بیایدآ آدم می خواهد آن چیز را بشناسد یا دست کم جای آن چیز برایش معلوم باشد.» صفحه 66

 

  • «ترس به جهان رنگ می دهد. جهانی بدون ترس جهانی سخت ملال آور است.  اگر از نظر بیوشیمیایی بگوییم، ترس همخانواده کنجکاوی است، و به همین دلیل مهم است که فیلم های پر هیجان و تجربه های هیجان انگیز این همه سرگرم کننده و خوشایند هستند.» صفحه 134

 

  • «ما هر روز عملا در موقعیتی که درگیریش هستیم به افراد اعتماد می کنیم اعتماد می کنیم که غذای مسموم به ما نمی دهند، راستش را به ما می گویند، نمی خواهند سرمان کلاه بگذارند و غیره. ممکن است از این اعتماد سوءاستفاده هم بشود اما این سوءاستفاده استثناست نه قاعده. بدون اعتماد هیچ کارمان پیش نمی رود.» صفحه 166

 

یادداشت کامل معرفی این کتاب را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad