فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰۴ مطلب با موضوع «فیلم» ثبت شده است

 

 

گرگ هایی که شبها با چشم های باز می خوابند

 

نکته مهم در مورد گرگ بازی روند فیلمنامه آن است. در نیمه اول فیلم، ما در زمان حاضر و در مهمانی هستیم و فلش بک به گذشته شخصیت ها زده می شود. در نیمه دوم زمان حاضر در اتاق بازجویی می گذرد و فلش بک ها به مهمانی بر می گردد. این روند جذاب فیلمنامه مخاطبی را که عادت به دیدن فیلم های یکنواخت کرده کمی ذوق زده می کند و اما ذوقش را با سوالاتی که مطرح شده اما پاسخ داده نمی شود، کور می کند.

گرگ بازی جذاب شروع  می شود، جذاب ادامه می یابد و فلش بک هایی که از همان اول به گذشته شخصیت ها و راهروی طویل ناکجاآباد می خورد ما را جذب کرده و به بیننده می فهماند پشت این بازی، رازهای زیادی نهفته است؛ رازهایی که یکی یکی در فلش بک ها رو می شود. از سوی دیگر معماهایی زیادی نیز در طول بازی ساخته می شود و مهم ترین که روال قصه را عوض می کند هیچ گاه پاسخ داده نمی شود. فیلم از نیمه خود تازه به طرح معماهای زمان حال می پردازد و تا پایان به روال معماسازی ادامه می دهد؛ اما هیچ کدام پاسخ داده نمی شود و در ذهن تماشاگر یک دنیای گنگ باقی می ماند که نمی داند ماجرای اتفاق افتاده برای گروه تئاتر واقعی است یا غیر واقعی. این رها کردن جواب های قصه، شمشیری دو لبه است و همان طور که ممکن است بعضی از تماشاگران را بسیار ذوق زده کرده و تا مدت ها ذهن شان را درگیر کند، بعضی دیگر را به خاطر جواب های داده نشده، پس بزند. باید پذیرفت که با توجه به سطح بسیاری از فیلم ها در ایران و صد البته سریال های آبکی و تماما مشخص تلویزیون برخی از مخاطبان عادت کرده اند بی پاسخ نمانند و جواب سوالاتی که فیلم مطرح می کند را بگیرند و اتفاقی که در گرگ بازی می افتد آنها را ناراضی از سالن بیرون می فرستد.

ایراد اصلی گرگ بازی به فیلمنامه وارد است. فیلمنامه ای که اضافات زیاد دارد و می توانست بسیار بیشتر در راستای هدف اصلی خودش گام بردارد و به جای پرداختن به جزئیاتی که لازم نیست درباره ی همه شخصیت های این گروه تئاتری بدانیم، جزئیات و داستان هایی که کمکی به ما و روال قصه می کند، باید به روال اصلی داستان می پرداخت و فیلمی بدون این همه قصه ی فرعی بی استفاده را در اختیار مخاطب قرار می داد.

گرگ بازی به بیتا شباهنگ، فیلمنامه نویس کار تقدیم شده است، نویسنده جوانی که آن قدر فرصت نداشت تا حاصل قلمش را بر روی پرده سینما ببیند و سرطان او را در بهمن ماه گذشته ربود و با خود برد، همان طور که گرگ های قصه شهروندانش بی گناه را.

 

پ.ن: می توانید یادداشت کامل این فیلم را در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

ستاره های مجازی

 

مستند «اینستاگرامر» ساخته «سینا کیان پور» این روزها در گروه هنر و تجربه در حال اکران است. کیان پور که قبلا «برای زمستان آماده شو» را ساخته و دانش آموخته سینما و عکاسی است در فیلم جدید خود سراغ سوژه اینستاگرام رفته و به زندگی ایسنتاگرامر های معروف پرداخته است. سوژه ای بسیار به موقع و مناسب احوال این روزها.

بی شک اینستاگرام یکی شبکه های بسیار مهم در بین ایرانیان بوده و زندگی روزمره افراد زیادی با این شبکه اجتماعی عجین شده است؛ اما در این میان افرادی هستند که بی اینستاگرام زندگی برایش شکل دیگری می شود، آنها با اینستا از خواب بیدار می شوند، غذا می خورند، تفریح می کنند، سفر می روند، پول در می آورند و می خوابند و به مشکل خوردن این شبکه اجتماعی می تواند زندگی آنها را به کل زیر و رو کند.

در خلاصه این مستند نوشته شده: «دنیای جدید، رسانه های جدید، ستاره های جدید ... ما در عصری زندگی می کنیم که به واسطه ی تکنولوژی، هر کسی می تواند با تلفن همراه خود به شهرت دست پیدا کند؛ شهرتی که مختص دنیای مجازی این روزهای ما است. «اینستاگرامر» داستان پیدایش و رشد ستاره های دنیای اینستاگرام است؛ ستاره هایی که نمی توان دلیلی برای ستاره شدن شان پیدا کرد.»

اینستاگرامر مستند خوش ساختی است و برعکس خلاصه موضوعش، سراغ حاشیه و مسائل جانبی نمی رود، قضاوت نمی کند، خوب و بد را مشخص نمی کند، انگ نمی زند، برچسب نمی چسباند و آسیب شناسی نمی کند؛ بلکه خط مشخصی را گرفته و به خوبی در مسیر تعریف شده اش حرکت می کند. مستند به صورت مصاحبه با بعضی از اینستاگرامر ها و حول ماجرای آنها می گذرد و از آنجا که شخصیت های معروف اینستا افرادی کاملا متفاوت اند و در مورد موضوعات متفاوتی هم مطلب گذاشته و به شهرت رسیده اند، پس حرف هایشان، نحوه بیان و لحن صحبت کردنشان هم متفاوت است و همین متفاوت هاست که مصاحبه ها را از حالت خسته کنندگی ذاتی اش دور می کند.

داستان با روایت کسانی شروع می شود که جزء اولین نفراتی هستند که پا به این دنیای متفاوت گذاشته و به قول خودشان فکر نمی کردند این آینده در انتظارشان باشد. بعضی از آنها به چشم موضوعی تفریحی و بعضی دیگر به عنوان ویرایشگر عکس از این شبکه استفاده می کردند که پس از بالاتر رفتن فالوورها، این شبکه اجتماعی به عنصری جدی در زندگی آنها تبدیل گشت.

نکته مهم درباره شخصیت هایی که برای مصاحبه انتخاب شده اند، جدای از تنوع شخصیتی و نحوه زندگی شان، این است که آنها کسانی نیستند که قبل از حضور در اینستا شناخته شده باشند، چهره معروفی نبوده اند که حالا به یک تریبون دست پیدا کرده باشند، بلکه تنها و تنها به کمک اینستاگرام به شهرت رسیده اند؛ آن قدر که مثلا کارمند بانک پدرشان را بشناسد یا وقتی در خیابان راه می روند با دست نشان داده شوند. وجه اشتراک دیگر این اینستاگرامرها بی حاشیه بودن آنهاست؛ چه بسا که در شبکه های اجتماعی تولید حاشیه می تواند اولین گزینه برای جذب فالوور باشد، توهین کردن به شخصیت های مهم سیاسی، اجتماهی و هنری، فحاشی کردن و درگیری های لفظی، پست کردن عکس های نامشروع و مسائلی از این دست، دلیل خوبی برای دنبال کردن است که سوژه های این فیلم از این موضوع مبرا هستند. آنها افراد معمولی اند که فقط در مورد سبک زندگی خود حرف زده، غذاهایی که پخته اند نمایش داده و درباره افکارشان صحبت کرده اند و یا عکس گرفته و شعرهای عاشقانه نوشته اند.

تنوع سوژه های فیلم در جذاب شدنش به شدت نقش دارد، دغدغه های دختری جوان و امروزی در کنار مادرش که بیشتر از او فالوور دارد و فقط غذاهایی را که می پزد به نمایش می گذارد، قرار گرفتن این دو نفر در کنار یک روحانی و همسرش که هر دو پیچ اینستاگرام دارند، از زندگی خود می گویند و حرف های منبری خود را در قالب یک ویدیوی یک دقیقه ای برای نمایش در اینستاگرام می گذارند، حضور این افراد در کنار زندگی یک عکاس و سبک زندگی اش و دیگری و عکس های پرتره اش، باعث می شود که بیننده از روند مصاحبه ها خسته نشده و  زندگی این افراد و دلیل استفاده شان از اینستاگرام برایش جذاب شود.

نکته دیگری که فیلم به خوبی از عهده آن بر آمده، هدایت مصاحبه ها در مسیر درست است. روایت از شروع اینستا و اکانتهای اولیه آغاز می شود، به معروف شدن صاحبان این اکانت ها می رسد، سراغ سامیت های برگزار شده، دید و بازدیدها و مهم بودن این اتفاقات در زندگی این افراد می رود، به سوال ها و حاشیه هایی که فالوورها برایشان ساخته اند می رسد و در نهایت به سود و زیان هایی که از این شبکه اجتماعی به زندگی این افراد وارد شده است می پردازد. مستند به گونه ای خوب و داستان گو طی مسیر کرده و به نقطه ای که شاید مد نظر فیلم ساز بوده است می رسد.

نکته دیگری که کیان پور در ساخت  این مستند به خوبی از آن پرهیز کرده، این است که او به آسیب شناسی اینستاگرام و اینستاگرامرها نپرداخته و روال مستند ها و گفتگوهای کسل کننده تلویزیونی را به پی نگرفته است؛ بلکه به رسالتش که بیان این موضوع بدون هیچ قضاوتی است، پایبند بوده است.

ایسنتاگرامر مستندی خوش ساخت، جذاب و صد البته مورد نیاز است و دیدنش در گروه هنر و تجربه که انتخاب بیشتری به مخاطب برای دیدن فیلم می دهد، آگاهی ای هر چند کم را به بیننده منتقل کرده، او را به درک دنیای مجازی اش نزدیک تر می کند و واقعیت هایی را نشانش می دهد که شاید در تغییر مسیر استفاده اش از شبکه اینستاگرام تاثیر بگذارد.

 

گفتگو با «سینا کیان پور» کارگردان این فیلم پیشتر در مجله فرهنگی هنری آرادمگ منتشر شده است.

 

  • samaneh ostad

 

پهنه خون و آتش

 

تنگه ابو قریب مازاجرای دفاع است و قهرمانی. قهرمان فیلم یک نفر نیست، قهرمان همه رزمنده هایی هستند که برای دفاع از تنگه اعزام می شوند. قهرمان فیلم همه زنان، مردان و کودکان آواره و بهت زده ای هستد که راهی جاده شده و فقط می خواهند دور شوند. قهرمان فیلم پیرمردان و پیرزنانی هستند که به رزمنده ها جا و غذا داده اند. قهرمان فیلم تک تک رزمنده هایی هستند که گاهی فقط  یک دیالوگ از آنها می شنویم یا یک تصویر از آنها می بینیم. توکلی در این فیلم معنی قهرمان را از یک شخص به یک گروه و حتی به یک جامعه تغییر داده است. او همه رزمنده هایش را دنبال می کند و به یک اندازه به همه ی شخصیت های مهم اش می پردازد و بار قهرمانی را از روی دوش یک نفر بر می دارد. حضور «قهرمان جمعی» در این فیلم است که تنگه ابوقریب را متفاوت از دیگر کارهای دفاع مقدس کرده است. این بار مسئولیت دفاغ بر عهده ی یک نفر نیست، یک نفر نیست که دوربین با او همه جا برود و تنها دغدغه های او را دنبال کند؛ بلکه دوربین توکلی به همه ی شخصیت هایش به یک میزان می پردازد. او حتی فهرمان جمعی اش را هم واقعی نشان داده و فرشته خلق نمی کند. در میان رزمنده های او کسانی هم هستند که دیگر توان جنگیدن ندارند، تشنگی به آنها فشار آورده، زن گرفته و دلشان نمی خواهد جلوی توپ و تانک بروند، همیشه مهربان و راضی نیستند، گاهی عاصی و عصبانی می شوند، داد می زنند، شوخی می کنند، گریه می کنند، قضاوت کرده و مردمی را که بر می گردن، متهم می کنند. قهرمان توکلی همه ی این ویژگی ها را با هم دارد که او را باورپذیر کرده، از حالت فرشته در آورده و باعث می شود مخاطب بتواند ابن قهرمان جمعی را دوست داشته باشد

 

 

پ.ن: می توانید یادداشت کامل این فیلم را در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

رازی که راز ماند

 

نکته مهم دیگر در این مستند حفظ کردن خط اصلی روایت و صادر نکردن حکمی قطعی و یک طرفه در مورد پرونده مسکوت رزم آرا است. فیلمساز حکم قطعی نمی دهد، نظر بیننده را در مورد آنچه تا کنون درباره قتل رزم آرا خوانده عوض نمی کند، اما گزینه های دیگری را هم روی میز قرار داده و احتمال دست داشتن افراد دیگری در مرگ رزم آرا را مطرح می کند. مهم ترین نکته این است که فیلمساز فقط به گزینه های روی میز می افزاید؛ ولی دست به انتخابی قطعی نمی زند و همین باعث می شود که در پایان فیلم، بیننده به دلیل اصلی مرگ رزم آرا و قاتل اصلی او پی نبرد و این بی طرفی مهمترین نکته در ساخت این مستند است.

عمادی در مصاحبه های فیلم نیز دقت زیادی به خرج داده و سراغ هر کسی نرفته است، او افرادی را انتخاب کرده که به طور مستقیم به روز حادثه و آن دوران مربوط می شوند و مانند بسیاری از مستند ها فقط به حضور صرف کسی که آن روزها را به یاد داشته باشد اکتفا نکرده است. با توجه به گذشتن نزدیک به هفتاد سال از مرگ رزم آرا و از دنیا رفتن بسیاری از افرادی که در زمان او نقش آفرین بوده اند، عمادی از میان انتخاب های محدود بهترین گزینه ها یعنی عبد خدایی و حسین طهماسبی که در مسجد شاه در روز قتل رزم آرا حضور داشتند و صد البته علی طهماسبی، برادر متهم ردیف اول را برای مصاحبه برگزیده است. 

استفاده از تصاویر خوب و مناسب از اشخاص مهم آن روزها از جمله دکتر مصدق و آیت الله کاشانی به تماشاگر برای ارتباط گرفتن با پرونده این قتل کمک می کند. یکی از نمونه های کوچکی که می توان مثال زد رفتن به جلسه بازجویی از آیت الله کاشانی ( که این بخش فیلم به صورت انیمشن و نریشن روی آن است) با مقدمه ای از عکس ایشان که لبخند مرموزی روی لب دارد، انتخابی جذاب و هوشمندانه است.

 


پ.ن: یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

  • samaneh ostad

 

هزار پا، هزار راه

 

از قصه های در هم که بگذریم به فضای ترسیم شده در فیلم که خلاقیتی در خود ندارد می رسیم، هزارپا کار جدیدی نیست و دنباله رو کمدی هایی است که قبلا از این معرکه جان سالم به در برده و اتفاقا خوب هم فروخته اند. داووی دست روی دهه شصت و اوایل انقلاب گذاشته است، کاری که قبلا نهنگ عنبر کرده و ثابت نموده بود که مردم ایران به شکل و شمایل دهه شصت خود می خندند، به فضای مسموم آن روزها که حتی بدون سیاه نمایی خود به تنهایی این قدر مضحک است که بیننده را به خنده وا می دارد، ماموران کمیته که در همه احوال زندگی مردم دخالت می کنند، لباس های زنان که بیشتر شبیه جعبه بوده و سر زنی از بالای جعبه بیرون زده است، فرم لباس مردان و گاها ته ریش و سبیلی که آنها را از خطر بازجویی ماموران کمیته دور می کند و دیگر ویژگی هایی از این دست. این دهه شصت ایران است؛ فضای واقعی دهه شصت که حال با فاصله سی و چند ساله تبدیل به کمدی شده و می شود به پوشش مضحک اجباری آن روزها، ساعت ها خندید بدون آنکه فیلمساز بخواهد چیزی به آن اضافه و یا از آن کم کند. فضای بسته ای که در زمان خود به شدت آزار دهنده بوده، تبدیل به شوخی این روزها شده و چه خوب است که مسئولین ما نیز این فیلم را فقط به خاطر فضایی که ساخته نگاه کنند و با اختلاف سی و چند ساله، آن روزها و سخت گیری های بی مورد آن دهه را ببینند و بفهمند چقدر بعضی از قانون ها و امور من در آوردیِ قانون گذاران و دخالت شان در همه ابعاد زندگی مردم، دست مایه خنده است و پوچی آن روزها چقدر سوژه ریشخند شدن دارد، تا شاید با دیدن این فضا به امروزشان فکر کنند و بعضی از قوانین فعلی را در نظر آورند که می تواند سی و چند سال بعد نسل آینده را با دیدن پوچی و مضحک بودن این روزها بخنداند و با خود بگوید مردم چطور آن روزگاران زندگی می کردند، سوالی که امروز ما در مورد مردم دهه شصت می پرسیم.

 


پ.ن: یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad