فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 8 مهرماه 99 منتشر شده است.) 

و عشق، تنها عشق، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن

 

 

نویسنده: ژولیان گارنر

مترجم و کارگردان: داود دانشور

بازیگران: رضا امامی/ گیلدا حمیدی/ افشین زارعی/ فرزانه نشاط­ خواه

مکان و زمان اجرا: تئاترشهر / ساعت 19:30

 

 

نمایش «بیداری» روایت یک معلول ذهنی به نام یوهان است. او در اثر جرمی که مرتکب شده در زندانی تحت مراقبت قرار می گیرد. بعد از مدتی سرزندانبان او را به یکی از روستاهای اطراف شهر منتقل می کند تا به زندگی طبیعی بازگردد، اما آشنایی معلول دهنی در روستا با یک زن اتفاقاتی را رقم می زند که پس از چند ماه موجب شگفتی می شود.

زمان وقوع اتفاقات این نمایش در بازه ی میان دو جنگ جهانی رخ می دهد. دورانی که بسیاری از مردم اروپا به دلیل آسیب هایی که از جنگ دیده بودند به مذهب پناه آورده و با آن عجیب شدند تا دردهایشان التیام یابد. در این دوران یوهان به کمک سرزندانبان با مفاهیم دینی آشنا شده و تحت این آموزش ها قرار می گیرد، اما آنچه یوهان را به انسانیت نزدیک می کند، عشق است. 

«بیداری» درباره انسان­ هایی است که می ­توان گفت در خواب دینی عمیقی فرو رفته­ اند. آنها که تنها مباحث دینی را الگو قرار داده اما نمی­ دانند که دین به خودی خود آنها را از آشفتگی ­ها نمی­رهاند. دین برای انسان است و انسان ساخته شده برای رابطه گرفتن با دیگری و آنچه در این روابط به وجود می­ آید، آنچه ما عشق می ­نامیم­ اش می­ تواند انسان را به تکامل، آرامش و امنیت برساند. یوهان با زندگی در مزرعه، با مهر دریافت کردن از آنا و کمک کردن به او به بُعد جدیدی از زندگی وارد می ­شود. در سوی دیگر این اتفاق برای آنا نیز می­ افتد، آنایی که هشت سال پیش توسط انگس رها شده و حال به زنی تنها، سرد و بی ­روح تبدیل شده است. اما ورود انسانی دیگر به زندگی آنا تازه معنای زندگی را به او می­ شناساند. «بیداری» رقابتی بین دین و عشق نیست، بلکه همراهی آنها با هم است که به خوشبختی منجر می ­شود. یوهان در زندان عمل صالح و خوب بودن را به صورت تئوری یاد گرفته و در مزرعه آن را به حیطه­ ی عمل وارد می ­کند و عشق حاصل این تلاقی و همراهی است.

معلولیت یوهان را می ­توان به نوعی نمادی از تک بعدی بودن دانست. یوهان آن هنگام که در زندان و تحت تعلیم مباحث دینی است معلولیتی آشکار دارد و وقتی با آنا دم خور شده و به او علاقه ­مند می­شود، کم کم معلولیت کمرنگ شده و حتی ظاهر فیزیکی یوهان نیز رنگ و بویی بهتر می­ یابد.

«بیداری» از فضایی ساده تشکیل شده، از دو پرده که منظور ایجاد سایه­ ها استفاده می­ شود و از دو نیمکت و یک میز که برای ساختن فضاهای مختلف زندان و مزرعه استفاده می­ گردد و بی­ شک با طراحی جذاب­ تر و بهتر می­ شد از این بیدار شدن لذت بیشتری برد.

«بیداری» روایتی است از تفاوت میان زندگی با عشق و بدون آن و چه خوب شعر سهراب را به یاد می ­آورد که: «عشق

تنها عشق

تو را به گرمی یک سیب می­ کند مانوس،

و عشق

تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگی­ ها برد،

مرا رساند به امکان یک پرنده شدن!»

 

 

  • samaneh ostad

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 15 مهرماه 99 منتشر شده است.) 

تقابل باورهای دو نسل


نویسنده و کارگردان: لیلی عاج

بازیگران:  سید جواد حسینی/ سیامک زین ‏الدینی/ مرتضی عبداللهی/ نهال حاجیان/ شهروز آقائی ­پور/ یزدان دارابی/ مهدی جعفری­پور/ علی چاقوچی

مکان و زمان اجرا: تماشاخانه سرو/ ساعت 19

 

«ابراهیم هادی» شهیدی گمنام است که رشادت­ هایش در کانال کمیل همیشه بر زبان­ ها بوده و هست. شهیدی که در تمام دوران عمر کوتاه اما پربارش دغدغه­ ی مردم و خدمت به آنها را داشته. زندگی این شهید در کتاب «سلام بر ابراهیم» به رشته­ ی تحریر درآمده و این روزها برشی از این زندگی در تماشاخانه سرو به روی صحنه آمده است.

«لیلی عاج» نویسنده و کارگردانی که پیش از این آثار ارزشمندی را به اجرا برده، نشان داده است که همیشه دغدغه­ ی مردم طبقه پایین و مشکلات شان را دارد. وی در این اثر نمایشی نیز به روایتی از یک شهید و زندگی او بسنده نکرده و موقعیت را طوری خلق نموده است که به امروز ایران، مشکلات این روزها و آمال و آرزوهای جوانانی که خسته از دویدن و نرسیدن هستند بپردازد. نمایش با اضطراب و دل نگرانی رزمندگان در کانال کمیل شروع می­ شود. شروعی که مخاطبِ خسته از شعار شنیدن و چنگ زدن به گذشته­ های زجرآور اما پربار را نمی­ تواند راضی کند. در ادامه اما روند نمایش به سویی دیگر می­ رود و از آنچه پیش­ بینی اولیه است فاصله می­ گیرد. نویسنده از پسری جوان در روایتش استفاده می­ کند که در زمانه ­ی فعلی زندگی نموده و رزمندگان را با آینده ­ای رو به رو می­ کند که هیچ کدام باورشان نمی ­شود.

ارشیا، پسر جوانی است که در سال پایانی دهه­ ی نود با تمام مشکلات بی ­سابقه، فشار شدید اقتصادی، حجم بالای بیکاری و بدتر از همه­ ی آنها در دورانی زندگی می ­کند که امید دیگر در آن جایی ندارد و نمی ­توان منکر این قضیه شد که دلیل اصلی ناامیدی که این روزها نه تنها بر جوانان که بر میانسالان و مسن­ ترها نفوذ کرده ارتباط مستقیمی با سیاست­ های دولتی دارد که توان کنترل شرایط را نداشته و با رها کردن اقتصاد که منجر به تورم وحشتناکی در جامعه شده است، باعث شده که جوانِ امروزی با حقوق ماهیانه­ ی خود نتواند زندگی فعلی را حفظ کند چه برسد به اینکه بخواهد آینده­ ای نیز برای خود بسازد و این در صورتی است که این فرد حداقل کاری با حقوق ثابت داشته باشد. ارشیا از زمانه­ ای می ­آید که اعتماد در کمرنگ ­ترین حالت خود قرار دارد، فداکاری و رشادت معنایش را از دست داده، مفاهیم ارزشی تنها به واژه­ ها خلاصه می­ شوند و در عمل کارکردی به جز سوءاستفاده ندارند. او از زمانه­ ای این چنین به گذشته ­ای باارزش در کانال کمیل می­ رود. جایی که با وجود بودن زیر رگباری از توپ و تانک، با وجود از دست دادن بسیاری از یاران و خوبان، با وجود نبود غذا و آب و مرگی که هر ثانیه نزدیک م ی­شود، آدم­هایش امیدی عجیب و بیشتر از آن ایمانی وافر دارند. آنها در ذهن خود فداکاری م ی­کنند برای میهن و مردم. جانشان را فدا میکنند تا آیندگان در آرامش زندگی کنند و حال نویسنده آینده و ارزش­ هایی را که این جوانان به خاطرش جان خود را از دست داده ­اند در مقابل چشم­شان قرار می دهد. آینده­ ای چنان بی ­امید، تلخ و تاریک که همه­ شان ترجیح می دهند به جای زندگی کردن در آن به کانال کمیل پناه ببرند و زیر رگبار و توپ و ترکش به ارزش­ هایشان پایبند باشند. ارشیا از زمانه­ ای سخن می­ گوید که رزمندگان دفاع مقدس لحظه­ ای گمان نمی­ کردند حاصل از خود گذشتن­شان چنین وحشتناک و بی­ امید باشد.

با توجه به اینکه نمایش «کجایی ابراهیم» از کتاب اقتباس شده است چنین گمان می­ رود که تنها به زندگی این شهید و دورانی بپردازد که مردمِ این روزها هم از نظر زمان و هم از نظر باورها و اعتقادات از آن فاصله گرفته­ اند، اما خوشبختانه این گونه نیست و نمایش به تقابل این دو دنیا با هم پرداخته و باورهایی را مقابل هم قرار می ­دهد که با هم همخوانی ندارند. نمایش «کجایی ابراهیم» که از بازی­ های خوب و یکدستی بهره برده، نمایشی ارزشمند برای دیدن است و کاش آن کسانی که در طی این سی سال از اتمام جنگ، در پوچ کردن ارزش­ های آن زمان چنین استمرار به خرج دادند ببینده­ ی این اثر شوند تا شاید از تباه کردن امیدهای بیش از این و خالی کردن واژه­ ها از معنا دست بردارند.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

دغدغه ی سوم: تنهایی

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است[i]

 

اروین یالوم در بخش دیگری از کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» دغدغه ی وجودی سوم یعنی تنهایی را مورد بررسی قرار می دهد. او تنهایی را به سه شکل تعریف می کند: بین فردی، درون فردی و اگزیستانسیال.

یالوم معتقد است تنهایی بین فردی معمولا به صورت جدا افتادگی و بی کسی تجربه می شود و به معنای دور افتادن از دیگران است. از عواملِ دخیل در این تنهایی می توان به انزوای جغرافیایی، فقدان مهارت های اجتماعی مناسب، احساسات به شدت متضاد درباره ی صمیمیت یا یک سبک شخصی اشاره کرد که مانعی است بر سر راه تعامل اجتماعی راضی کننده. وی تنهایی درون فردی را اما فرایندی بر می شمارد که در آن، اجزای مختلف وجود از هم فاصله می گیرند و دلیل این تنهایی را زمانی می داند که فرد احساسات یا خواسته هایش را خفه کرده و «بایدها» و «نبایدها» را به جای آرزوهایش می پذیرد. اما سومین و مهم ترین شکل تنهایی که یالوم در کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» مفصل به آن می پردازد، تنهایی اگزیستانسیال است.

«اغلب افراد از دیگران و از اجزای خود جدا می افتند، ولی در عمق این جدا افتادگی ها، تنهاییِ اساسی تری جای دارد که به هستی مربوط است، تنهایی ای که به رغم رضایت بخش ترین روابط با دیگران و به رغم خود شناسی و انسجام درونی تمام عیار، همچنان باقی ست.»

یالوم آگاهی از مرگ را دلیلی می داند که موجب احساس تنهایی می شود. اینکه مردن برای فرد اتفاق می افتد و اوست که باید تنها با این اتفاق مواجه شود. آزادی نیز دلیل دیگری است که منجر به تنهایی می شود زیرا همان قدر که آدمی مسئول زندگی خویش است، همان قدر هم تنهاست. یالوم جدا نشدن از خانواده را به معنای رشد نکردن می داند و معتقد است هزینه ای که باید برای این جدایی و رشد پرداخت، تنهایی است. او اعتقاد دارد که فرد باید با دیگری ارتباط برقرار کند بی آنکه با بدل شدن به بخشی از او، به آرزوی فرار از تنهایی اش پر و بال دهد. «در نهایت یک رویارویی با تنهایی ست که به فرد امکان می دهد رابطه ای عمیق و پرمعنا با دیگری برقرار کند.»

واقعیت مهم اما این است که هیچ رابطه ای قادر نخواهد بود تنهایی را از میان ببرد زیرا هر یک از ما در هستی تنها هستیم اما می توانیم در تنهایی یکدیگر شریک شویم زیرا عشق درد تنهایی را جبران می کند. یالوم در ادامه ی این بخش به ارتباط رابطه ی جنسی و تنهایی می پردازد و برقراری رابطه و متعهد شدن به دیگری را باعث غنی تر شدن انسان می داند نه فقیرتر شدنش.

یالوم همانند فصل های پیشین در انتها به روان درمان گران جوان از روش هایی می گوید که بتوانند با آن به این دغدغه در بیماران خود بپردازند. او به این نکته نیز اشاره می کند که تنهایی «راه حل» ندارد. تنهایی بخشی از هستی است و باید با آن رو به رو شده و راهی برای هضم آن یافت، همان طور که کامو می گوید: « وقتی انسان آموخت آن هم نه فقط بر روی کاغذ که چگونه با رنج هایش تنها بماند و چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد.» زیرا انسان بودن، یعنی تنها بودن!

 

[i] سهراب سپهری

 

 

  • samaneh ostad

 

 

بیست و سه به علاوه یک

 

«23 نفر» فیلمی داستانی است که لحنی مستند دارد. این فیلم از دو راویِ دو کتاب یعنی احمد یکی از نوجوانان و ملا صالح استفاده کرده، اما استفاده از برخی فیلم های آرشیوی مانند فیلم حضور بیست و سه نفر در مجلس صدام از جمله صحنه هایی است که بخش مستند فیلم را پررنگ کرده است.

«23 نفر» فیلمی است که دو قهرمان دارد؛ یکی از آنها ملا صالح، مردی است که حتی در کشور خودش برچسب جاسوسی خورد و دیگری قهرمانی جمعی است که در قالب 23 نفر روایت می شود. پرداخت 23 نفر در یک فیلم 100 دقیقه ای کار ساده ای نیست، پس فیلمساز تنها به معرفی مختصری از شخصیت ها بسنده کرده و آنها را بیشتر در قالب یک قهرمان جمعی نشان داده است. کسانی که پشت هم ایستاده و قهرمانی قوی را تشکیل می دهند که دولت عراق را مجبور می کند تن به خواسته ی آنها داده و به اردوگاه منتقل شان کند.

در پرداختِ فردیِ این بیست و سه نفر نیز چند نفری پررنگ شده اند تا نقش تصمیم گیرنده داشته باشند اما به باقی افراد با دیالوگ های محدود پرداخته شده تا نشان داده شود که این بیست و سه نفر در واقع خود ایران است؛ از تمام شهرها و با لهجه ها، گویش ها، آداب و اصول مختلف. این بیست و سه نفر یک تنه همان ایرانی است که اسیر شده است.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad