(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 8 مهرماه 99 منتشر شده است.)
و عشق، تنها عشق، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
نویسنده: ژولیان گارنر
مترجم و کارگردان: داود دانشور
بازیگران: رضا امامی/ گیلدا حمیدی/ افشین زارعی/ فرزانه نشاط خواه
مکان و زمان اجرا: تئاترشهر / ساعت 19:30
نمایش «بیداری» روایت یک معلول ذهنی به نام یوهان است. او در اثر جرمی که مرتکب شده در زندانی تحت مراقبت قرار می گیرد. بعد از مدتی سرزندانبان او را به یکی از روستاهای اطراف شهر منتقل می کند تا به زندگی طبیعی بازگردد، اما آشنایی معلول دهنی در روستا با یک زن اتفاقاتی را رقم می زند که پس از چند ماه موجب شگفتی می شود.
زمان وقوع اتفاقات این نمایش در بازه ی میان دو جنگ جهانی رخ می دهد. دورانی که بسیاری از مردم اروپا به دلیل آسیب هایی که از جنگ دیده بودند به مذهب پناه آورده و با آن عجیب شدند تا دردهایشان التیام یابد. در این دوران یوهان به کمک سرزندانبان با مفاهیم دینی آشنا شده و تحت این آموزش ها قرار می گیرد، اما آنچه یوهان را به انسانیت نزدیک می کند، عشق است.
«بیداری» درباره انسان هایی است که می توان گفت در خواب دینی عمیقی فرو رفته اند. آنها که تنها مباحث دینی را الگو قرار داده اما نمی دانند که دین به خودی خود آنها را از آشفتگی ها نمیرهاند. دین برای انسان است و انسان ساخته شده برای رابطه گرفتن با دیگری و آنچه در این روابط به وجود می آید، آنچه ما عشق می نامیم اش می تواند انسان را به تکامل، آرامش و امنیت برساند. یوهان با زندگی در مزرعه، با مهر دریافت کردن از آنا و کمک کردن به او به بُعد جدیدی از زندگی وارد می شود. در سوی دیگر این اتفاق برای آنا نیز می افتد، آنایی که هشت سال پیش توسط انگس رها شده و حال به زنی تنها، سرد و بی روح تبدیل شده است. اما ورود انسانی دیگر به زندگی آنا تازه معنای زندگی را به او می شناساند. «بیداری» رقابتی بین دین و عشق نیست، بلکه همراهی آنها با هم است که به خوشبختی منجر می شود. یوهان در زندان عمل صالح و خوب بودن را به صورت تئوری یاد گرفته و در مزرعه آن را به حیطه ی عمل وارد می کند و عشق حاصل این تلاقی و همراهی است.
معلولیت یوهان را می توان به نوعی نمادی از تک بعدی بودن دانست. یوهان آن هنگام که در زندان و تحت تعلیم مباحث دینی است معلولیتی آشکار دارد و وقتی با آنا دم خور شده و به او علاقه مند میشود، کم کم معلولیت کمرنگ شده و حتی ظاهر فیزیکی یوهان نیز رنگ و بویی بهتر می یابد.
«بیداری» از فضایی ساده تشکیل شده، از دو پرده که منظور ایجاد سایه ها استفاده می شود و از دو نیمکت و یک میز که برای ساختن فضاهای مختلف زندان و مزرعه استفاده می گردد و بی شک با طراحی جذاب تر و بهتر می شد از این بیدار شدن لذت بیشتری برد.
«بیداری» روایتی است از تفاوت میان زندگی با عشق و بدون آن و چه خوب شعر سهراب را به یاد می آورد که: «عشق
تنها عشق
تو را به گرمی یک سیب می کند مانوس،
و عشق
تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن!»