کتاب «فلسفه ی تنهایی»
نیست در دولت من هیچ به از تنهایی
نویسنده: لارس اسونسن
مترجم: خشایار دیهیمی
انتشارات: نشر نو
قیمیت: 30000 / چاپ دوم / 1397
تعداد صفحات: 224
یادداشت کامل این کتاب را می توانید در مجله فرهنگی هنری آراد مگ مطالعه کنید.
رها شده در برف و بوران بی داستانی
امیرخانی تلاش زیادی برای کاشتن تعلیق و جذاب کردن ماجرا کرده است، تلاش هایی که خود را در رابطه های پنهان نشان می دهد. در ابتدای شروع فیلم آدم ها دو به دو با هم ارتباط دارند، اما هر چه از زمان فیلم بیشتر می گذرد، این رابطه های پنهان بیشتر رو می شود و داستان به سمتی می رود که گویی همه ی این غریبه هایی که در لابی هتل گروگان گرفته شده اند، هم یکدیگر را می شناسند و هم زنی را که مرده است. گویی آنها همه از زن و مرگش آگاه بوده اند و حتی عمد یا راز مشترکی در داستان مرگ زن دارند، اما چرایی این پنهان کاری مشخص نمی شود. در صحنه ای مهناز افشار، غریبه را متهم می کند که از حال و روز زنش خبر نداشته و گمان او در مورد باردار بودن زن اشتباه است؛ چراکه زن به او دروغ گفته. این صحبت ها شوهرِ عاشق را عصبانی می کند و حتی روی زن اسلحه می کشد. در صحنه ای بعد مشخص می شود تمام این حرف ها دورغ بوده و زن برای وقت خریدن این کار را کرده است. اما سوال اینجاست که وقت را برای چه چیزی قرار بوده بخرد و این دروغ ها چه تاثیر در روند داستان گذاشته است؟
موضوعات گنگی از این دست در «شاه کُش» بسیار اند. نمونه ی دیگر آنها، سربازی است که در ابتدای امر خیلی زود خود را طرف گروگان گیر جای داده و دست همه را می بندد. کمی بعد به جای اینکه هتل را ترک کند، سعی می کند غریبه را بکشد و در نهایت با شلیک گلوله ی غریبه، به پای مرگ می افتد. چرایی رفتار سرباز نیز مشخص نمی شود. نه تنها سرباز بلکه چرایی رفتار هیچ کدام از این آدم ها مشخص نمی شود. اما در میان چرایی رفتار غریبه بیشتر از همه به قصه لطمه زده است. اینکه هر کسی زنش مُرد، بیاید ملت را به گروگان بگیرد آن هم بدون داشتن دلیل منطقی، بسیار غیر منطقی است.
یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.
خشونتی که منتظر تلنگر است
فیلمساز به درستی تلنگر به خشونتی می زند که در همه ما وجود دارد و آن چیزی که حتی در نقد انجامش می دهیم، نیز نشان از دور شدن تعمدی ما از آن است. کم نیستند مردانِ فمینیست نمایی که خود بیشترین آزار را به زنان می رسانند یا افرادی که در گفتار روزمره آدابی و ادبی بیش از حد دارند و با کوچکترین تلنگری چنان الفاظی به دهان می رانند که شنونده متعجب می شود. کم نیستند آدم هایی که آنچه را که نقد می کنند، نقض کرده و در اولین فرصت انجامش می دهند . ماهان نیز یکی از همین آدم هایی است که گرفتار این معضل شده است.
مشکل فیلم اما داستان های فرعی ای است که در راستای برانگیختن شک ماهان در فیلم قرار گرفته، اما رها می شود. داستان هایی از جمله داستان برادر زن مقتول یا دختر بازیگری که قصد دلربایی از ماهان را دارد. مهم تر از همه اما تغییر مسیر دادن فیلم از یک سوم پایانی به سوی یک داستان پلیسی/ معمایی است. برای این تغییر مسیر در داستان بذر کافی کاشته نشده است که مخاطب برایش آماده باشد. اینکه معلوم نیست سایه کجا رفته یا توسط ماهان کشته شده یا نه، ابهامی نیست که در فیلم بی جواب بماند و اصولا مسئله ای نیست که فیلم خودش را برای رو به و شدن با آن آماده کرده باشد. ماهان اگر قرار است به شخصیتی تبدیل شود که نمی داند زنش را کشته یا نه، باید زمینه اش در فیلم قرار بگیرد. اینکه یکباره فیلمساز شخصیت ماهان را از مردی شفاف که به زنش شک کرده به مردی بیمار تبدیل کند که نمی دانیم زنش را کشته یا نه، فیلم را به ناکجا آباد هدایت می کند.
یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.