فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۹۲ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • samaneh ostad

 

 

کتاب «فلسفه ی تنهایی»

نیست در دولت من هیچ به از تنهایی

 

 

نویسنده: لارس اسونسن

مترجم: خشایار دیهیمی

انتشارات: نشر نو

قیمیت: 30000 / چاپ دوم / 1397

تعداد صفحات: 224

 

  • «اگر به لحاظ مادی مقدور بود، بدترین مجازاتی که می شد برای فردی در نظر گرفت این بود که همه ی پیوندهای اجتماعی شخص را بگسلیم چنانکه دیگر هیچ کس در جامعه کوچک ترین توجهی به آن شخص نداشته باشد. اگر وقتی وارد جایی می شویم کسی سرش را برنگرداند، اگر وقتی سوالی می پرسیم کسی پاسخ مان را ندهد، یا هیچ کس هیچ اعتنایی به آنچه می کنیم نداشته باشد، خلاصه هیچ کس محل سگ هم به ما نگذارد و همه طوری با ما رفتار کنند که گویی اصلا وجود نداریم خشم و یاسی کُشنده وجودمان را فرا می گیرد که در مقابلش بی رحمانه ترین شکنجه های جسمانی گوارا می آید؛ چون در میان این شکنجه ها، هر قدر هم وضع مان بد و وخیم باشد، باز احساس می کنیم هنوز تا آن حد نزول نکرده ایم که حتی ارزش نگاه کردن نداشته باشیم.» صفحه28

 

  • «در یکی از نخستین پژوهش ها درباره ی اینترنت پیش بینی شده بود که هر چه استفاده از اینترنت بیشتر شود تاثیرات مخرب جدی تری خواهد داشت و موجب احساس تنهایی بیشتری خواهد شد. وقتی همین محققان چند سال بعد دست به پژوهش مکمل دیگری زدند، متوجه شدند بسیاری از این تاثیرات مخربی که آنها مفروض گرفته بودند عملا به تحقق نپیوسته است. به عکس معلوم شد که استفاده ی بیشتر از اینترنت رابطه ی مستقیمی با احساس بهورزی ذهنی بیشتر و تعامل اجتماعی افزون تر دارد.»             صفحه 144- 145

 

یادداشت کامل این کتاب را می توانید در مجله فرهنگی هنری آراد مگ مطالعه کنید.

 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

رها شده در برف و بوران بی داستانی

 

امیرخانی تلاش زیادی برای کاشتن تعلیق و جذاب کردن ماجرا کرده است، تلاش هایی که خود را در رابطه های پنهان نشان می دهد. در ابتدای شروع فیلم آدم ها دو به دو با هم ارتباط دارند، اما هر چه از زمان فیلم بیشتر می گذرد، این رابطه های پنهان بیشتر رو می شود و داستان به سمتی می رود که گویی همه ی این غریبه هایی که در لابی هتل گروگان گرفته شده اند، هم یکدیگر را می شناسند و هم زنی را که مرده است. گویی آنها همه از زن و مرگش آگاه بوده اند و حتی عمد یا راز مشترکی در داستان مرگ زن دارند، اما چرایی این پنهان کاری مشخص نمی شود. در صحنه ای مهناز افشار، غریبه را متهم می کند که از حال و روز زنش خبر نداشته و گمان او در مورد باردار بودن زن اشتباه است؛ چراکه زن به او دروغ گفته. این صحبت ها شوهرِ عاشق را عصبانی می کند و حتی روی زن اسلحه می کشد. در صحنه ای بعد مشخص می شود تمام این حرف ها دورغ بوده و زن برای وقت خریدن این کار را کرده است. اما سوال اینجاست که وقت را برای چه چیزی قرار بوده بخرد و این دروغ ها چه تاثیر در روند داستان گذاشته است؟

موضوعات گنگی از این دست در «شاه کُش» بسیار اند. نمونه ی دیگر آنها، سربازی است که در ابتدای امر خیلی زود خود را طرف گروگان گیر جای داده و دست همه را می بندد. کمی بعد به جای اینکه هتل را ترک کند، سعی می کند غریبه را بکشد و در نهایت با شلیک گلوله ی غریبه، به پای مرگ می افتد. چرایی رفتار سرباز نیز مشخص نمی شود. نه تنها سرباز بلکه چرایی رفتار هیچ کدام از این آدم ها مشخص نمی شود. اما در میان چرایی رفتار غریبه بیشتر از همه به قصه لطمه زده است. اینکه هر کسی زنش مُرد، بیاید ملت را به گروگان بگیرد آن هم بدون داشتن دلیل منطقی، بسیار غیر منطقی است.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

خشونتی که منتظر تلنگر است

 

فیلمساز به درستی تلنگر به خشونتی می زند که در همه ما وجود دارد و آن چیزی که حتی در نقد انجامش می دهیم، نیز نشان از دور شدن تعمدی ما از آن است. کم نیستند مردانِ فمینیست نمایی که خود بیشترین آزار را به زنان می رسانند یا افرادی که در گفتار روزمره آدابی و ادبی بیش از حد دارند و با کوچکترین تلنگری چنان الفاظی به دهان می رانند که شنونده متعجب می شود. کم نیستند آدم هایی که آنچه را که نقد می کنند، نقض کرده و در اولین فرصت انجامش می دهند . ماهان نیز یکی از همین آدم هایی است که گرفتار این معضل شده است.

مشکل فیلم اما داستان های فرعی ای است که در راستای برانگیختن شک ماهان در فیلم قرار گرفته، اما رها می شود. داستان هایی از جمله داستان برادر زن مقتول یا دختر بازیگری که قصد دلربایی از ماهان را دارد. مهم تر از همه اما تغییر مسیر دادن فیلم از یک سوم پایانی به سوی یک داستان پلیسی/ معمایی است. برای این تغییر مسیر در داستان بذر کافی کاشته نشده است که مخاطب برایش آماده باشد. اینکه معلوم نیست سایه کجا رفته یا توسط ماهان کشته شده یا نه، ابهامی نیست که در فیلم بی جواب بماند و اصولا مسئله ای نیست که فیلم خودش را برای رو به و شدن با آن آماده کرده باشد. ماهان اگر قرار است به شخصیتی تبدیل شود که نمی داند زنش را کشته یا نه، باید زمینه اش در فیلم قرار بگیرد. اینکه یکباره فیلمساز شخصیت ماهان را از مردی شفاف که به زنش شک کرده به مردی بیمار تبدیل کند که نمی دانیم زنش را کشته یا نه، فیلم را به ناکجا آباد هدایت می کند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad
  • samaneh ostad