فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

 

 

 

تهران، شهر بی دفاع

 

در مرحله بعد فیلمسازان سراغ راننده هایی رفته اند که از ساختن این پل راضی بوده و آن را راهی برای نجات از ترافیک می دانند. اما خلا بزرگ این فیلم را می توان نبود نظرات موافق در آن دانست. اینکه دلیل ساخت این پل چه بوده و مجریانِ آن، چه در سر داشته اند و آیا به هدف خود از ساخت این پل رسیده اند یا خیر! این سوی داستان در فیلم خالی است و فیلمسازان تمایل نداشتن افراد موافق به حضور در این فیلم را تنها دلیل این غیاب می دانند. آنها دسترسی نداشتن به این افراد را برای این خلا کافی می دانند؛ در صورتی که فیلم زمانی می توانست تماما تاثیرگذار باشد که مخاطب فقط یک طرفه به قاضی رفتن فیلمساز را نبیند و با شنیدن نظرات موافق و مخالف در کنار هم به نتیجه خودش از فیلم دست یابد. فیلمسازان برای کامل کردن فیلم شان باید راهی برای حضور افراد موافقِ ساخت پل صدر، در فیلم خود پیدا می کردند.

مستند «دیوار آبی» مستندی دغدغه مند و مهم درباره تهران امروز است. تهرانی که به سرعت در حال تغییر چهره و پیر شدن است. در حال حاضر تهران 500 کیلومتر اتوبان دارد و ساختن اتوبان بیشتر یعنی دعوت بیشتر از مردم برای اینکه با ماشین شخصی بیرون بیایند. به جای ساختن اتوبان باید به فکر راه های افزایش استفاده از وسائل نقلیه عمومی بود و این موضوع مهمی است که در این فیلم مطرح می شود. اتوبان صدر طبق گفته ی کارشناسان این فیلم، عملا هدر دادن سرمایه های ملی بوده و هیچ کارکردی در کاهش بار ترافیکی مناطق مرتبط نداشته و دیوار آبی به صورت انتقادی و شفاف این موضوع را مورد بررسی قرار داده است. این فیلم که با اندکی صبر و کشاندن پای حامیان این پروژه به فیلم، می توانست کامل باشد؛ اما با وجود این خلا، همچنان فیلمی ارزشمند در راستای دغدغه ی مهم این روزهای شهر تهران است.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

مرگ تدریجی یک رویا

 

فیلم داستانی جذاب را روایت می کند، آغاز و پایانی مناسب دارد و در میانه به ورطه ی تکرار می افتد، تکراری که برای از دست رفتن ندا لازم است. آنها ابتدا به دوست منصور در مغازه فروش آثار صوتی و تصویری سرزده، بعد به کتاب فروشی و پس از آن سراغ دکتر غیرقانونی می روند. کمی بعدتر منصور به خانه ی دوستش رفته و ندا در محوطه ی جلوی در می ماند و می لرزد. در نهایت به بیمارستان می رسند، اما باز هم کاری پیش نمی برند. در بیمارستان و قبل از ویزیت، ندا تصمیم می گیرد سراغی از زندگی اش بگیرد و در نهایت در راستای این پرسه زدن های بی هدف، مواد مخدرِ بلعیده شده، او را از پا در می آورد.

در نگاه اول فیلم از نیمه ی خود به ورطه ی تکرار افتاده و کاری از پیش نمی برد. نه قدمی به جلو می گذارد و نه به قدم. هیچ کس دنبال این دو نفر نیست و این دو نیز گویا تلاشی برای نجات خود نمی کنند. اما هراسِ اصلی فیلم ناشی از مواد مخدری است که می دانیم آهسته و بی صدا در تمام لحظاتِ پرسه گردی، دارد بیشتر و بیشتر به بدن ندا وارد شده و به او ضربه می زند. تعیقب کننده و رقیب اصلی در فیلم، شخصیتی بیرونی نیست که دنبال این دو نفر افتاده باشد، بلکه بسته ی کوچک سفید رنگی است که پا به پای ندا حرکت کرده و لحظه به لحظه به آسیب بیشتری می زند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad
  • samaneh ostad