فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

 

 

کتاب «راهنمای مردن با گیاهان دارویی»

داستانی نو و تجربی

 

نویسنده: عطیه عطارزاده

انتشارات: نشر چشمه

قیمت: 12000/ چاپ پنجم بهار 1397

تعداد صفحات: 117

 

«راهنمای مردن با گیاهان دارویی» اولین داستان بلند عطیه عطازاده است که در آن به بررسی رابطه ی عجیب دختری نابینا و مادرش می پردازد. مادر و دختری که در زیرزمین خانه شان به خشک کردن و بسته بندی گیاهان دارویی برای فرستادن به بازار مشغول اند.  

فضاسازی داستان، جدید و هیجان انگیز و شخصیت هایی که عطازاده به وجود آورده متفاوت و جذاب است. جنس رابطه ی مادر و دختری ای که خلق کرده نیز غریب می نماید. در این کتاب "حس" آن چیزی است که حرف اول را می زند. حسی غیز از بینایی، حس از جنس لمس کردن، حسی از جنس بوییدن ...

بخش هایی از این کتاب را در زیر می خوانیم:

 

«تغییر کِش آمدن جهان است و با مقدار معتنابهی درد همراه. حتی گیاهان هم وقت تغییر درد می کشند. فرق نمی کند زنده باشند یا مرده. اگر دقت کنیم این درد را در هر حالتی تشخیص می دهیم. مثلا اگر وقتی میوه ای دارد در سرکه تخمیر و تجزیه می شود درِ شیشه را بردارید، بوی این درد کشیدن را به خوبی می شنوید. کمی تند، تلخ و البته گس. ماه هر چند ماه یک بار در خانه ی دروازه دولت سیب هایی را که سید از دماوند آورده چهار قاچ می کنیم، دانه هایشان را در می آوریم و آب شان را می گیریم و با کمی آب، مخمر و یک تکه نان جو در دبه های شیشه ای می اندازیم و منتظر می مانیم تا شاهد کش آمدن شان باشیم. بعد از چهار هفته سیب های شیرین تبدیل به مایعی تند و تیز می شوند که معجزه ی لاغری و شستن قند و چربی اضافه ی خون است. از کاشان که بر می گردیم من هم شروع می کنم به کِش آمدن. ساعت ها و روزها در گوشه ای می نشینم و در بی چیزی اطراف غرق می شوم و سفرمان را مرور می کنم. بوها، صداها، آدم هایی که هر کدام شان جور خاصی حرف می زدند و پسری که بوی کتان می داد. ناگهان خودم را به شدت کوچک می پندارم. اگر خانه ی ما فقط یکی از خانه های تهران، تهران یکی از شهرهای ایران و ایران یکی از کشورهای جهان باشد، آن وقت بیرون از خانه چه گسترده است، حتی هزاران برابرِ آن چیزی که در کتاب ها آمده، و من این را پیشتر نمی دانستم.» صفحه 64

 

 

  • samaneh ostad

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی