(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 28 مردادماه 99 منتشر شده است.)
زندگی سیاه و سفید آدمهای دهه شصت
نویسنده: کهبد تاراج
کارگردان: رضا بهرامی
بازیگران: آرش فلاحت پیشه/ آیه کیان پور/ امیر عدل پرور / هومن بنایی
مکان اجرا: تئاترشهر
«کهبد تاراج» را می توان از جمله نویسندگان معاصری دانست که تلاشی ستودنی در راستای نمایش ایرانی، به معنی نمایشی مختص ایران و بر آمده از این جغرافیا می کند. او معمولا برای جغرافیای تهران می نویسد و زبان خاص یک منطقه را در اثر خود می گنجاند. این نویسنده در نمایش «جوادیه» نیز به این مهم پرداخته. وی منطقه ی جوادیه و به طور خاص بیست متری آن را مد نظر قرار داده و شخصیت هایش یا زاده ی این محل هستند یا بزرگ شده ی آن.
نمایش «جوادیه» از آدم هایی حرف می زند که در دهه ی شصت جوانی شان به سر آمده و حال پس از سی سال و گاه بیشتر به زمین سری زده اند و از خاطرات آن روزهایشان برای مخاطبان حرف می زنند. از روزهایی که حقوق ساده ی زندگی شهروندی چالشی بس بزرگ بود، نه اینکه این روزها نباشد اما گویا در دهه ی شصت آرزوها و حتی جان های بیشتری در این راه از دست رفته است، زمانی که هنوز آدم ها چنین به سرنوشت عادت نکرده و به آن تن نداده بودند.
دهه ی شصت با مختصات خاص خودش در بسیاری از فیلم ها و گاها نمایش ها سوژه ی اتفاقات بوده است. در فیلم ها این اتفاقات بیشتر در قالب کمدی رخ داده و فیلم ها از ذات این دهه به عنوان سوژه ای برای خنده استفاده کرده اند. اما در نمایش «جوادیه» این اتفاق فقط برای خنده نمی افتد. داستان در مورد آرزوهایی است که بر باد رفته یا بر باد داده اند. داستان درباره ی جغرافیایی است که بخشی از هویتش، یعنی دو سینمای خاطره سازش را از دست داده. داستان در مورد شجاعت هایی است که نه تنها در زمان خود معنا داشته که هنوز نیز بر سرش جنگ می شود، شجاعتی که عنوان حق انتخاب ظاهر.
نمایش «جوادیه» منولوگی از چهار جوان دهه ی شصت است؛ یکی راننده تاکسی، دیگری دختری جوان، یکی عشق سینما و دیگری مداح و لو دهنده ی اسرار. نمایش از اتمام ویژگی های یک اثر قابل قبول برخوردار است. متن توانایی این را دارد که روزگار دهه ی شصت در بیست متری جوادیه را به یاد آنهایی بیاورد که آن را دوران را به یاد دارند یا برای آنهایی بازسازی اش کند که نه جوادیه را می شناسند و نه خاطره یا ارتباطی با دهه ی شصت دارند. کارگردانی حساب شده ی «رضا بهرامی» در کنار نورپردازی، انتخاب موسیقی، و بازی های اصولی بازیگران همه از صحنه ی خالی تالار قشقایی، جوادیه ای ساخته است که نمیتوان به سادگی از آن چشم پوشی کرد.
در میان چهار شخصیت متفاوت این نمایش، داستان دختر جوان اما رنگ و بویی امروزی تر دارد. دغدغه اش، فراموش شدنی نیست و خواسته اش از جوان های امروزی قابل اعتنا است. دختری که حتی در جوادیه ی دهه ی شصت نیز برای آنچه بود تلاش می کرد و برای آنچه می خواست چشم به روی عرف می بست، حتی اگر خواسته اش تنها دیدن فیلمی در دانشگاه تهران بود یا انتخاب ظاهری متفاوت.
در نهایت از شهرام تاکسی یک استکان چای باقی می ماند، از مرجان یک چادر رنگی، از سیامکِ عاشق سینما یک کلاه قرمز و از سیف اله ...