غریبه ای آشنا
یه وا داستان سر راستی برای تعریف دارد. داستان با یک معما شروع می شود، معمای اینکه یه وا کیست و اینجا چه می کند؟ به این سوال در طول زمان فیلم پاسخ داده می شود. یه وا وقتی در دوران جنگ به عنوان پزشک در این روستا خدمت می کرده، با عشقش آشنا می شود، اما مرد ثمره ی عشق، یعنی دخترشان را نمی بیند. با مرگِ مرد، یه وا برای فرار از حرف های مردم با دوستِ مرد، ازدواج می کند و تمام این سالها همه از جمله خانواده ی شوهرش گمان می کردند که دخترِ یه وا، مال پسرشان است و حالا دنبال گرفتن نوه شان هستند.
داستان گویی یه وا، خوب، تمیز و درست است، پیچیدگی زیادی ندارد، سوال ها را به موقع پاسخ می دهد، نه همان اول جواب را به خورد بیننده می دهد که او تا آخر انگیزه ای برای ادامه ی قصه پیدا نکند و نه او را بیش از حد منتظر می گذارد. همه چیز به موقع اتفاق می افتد. اما این داستان گوییِ تمیز و اصولی باعث جذاب شدن فیلمنامه نمی شود. فیلمِ یه وا حرف جدیدی نمی زند، موضوع جدیدی را هم بیان نمی کند و حتی زاویه دید نویی به بیننده نشان نمی دهد. همان موضوع هایی را که تا به حال بارها و بارها در فیلم های دیگر دیده ایم در قالب خودش تعریف می کند و همین موضوع باعث می شود که خروجی این فیلمنامه، با وجود ساخت، کارگردانی و بازی های خوب، فیلمی متوسط باشد که ارزش یک بار دیدن دارد. نه نکته ی جا مانده ای دارد که مخاطب را ترغیب به دوباره دیدنش کند و نه آن قدر ضعیف است که مخاطب از دیدنش پیشمان شود.
یه وا فیلمی متوسط است و دلیل اصلی متوسط بودنش، نداشتن ایده ی اولیه جذاب است. ایده ی اولیه فیلم تکراری است، حداقل برای بیننده ی ایرانی. زنی که برای از دست ندادن فرزندش فرار می کند؛ کم نبوده فیلم هایی با این سوژه. یه وا شخصیتِ خوب قصه است. زنی مهربان که به همه کمک می کند، مسئولیت پذیر و نوع دوست است، هر کاری از دستش بر بیاید برای جامعه می کند و در کنارش هم عشق را تجربه کرده و هم نفرت را.
یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.