یوسفی که بود؟!
گروهی از دوستان اعم از دختر و پسر که رفاقت های دلچسبی با هم دارند، بعد از مدتی دچار مشکلاتی می شوند. در سوی دیگر قتلی اتفاق افتاده و پلیس به دنبال قاتل می گردد. کمی آن سوتر از سربازی حرف زده می شود که فرار کرده و این روایت هایی است که در «گزارش فرار یوسفی» به هم خواهند رسید.
گزارش فرار یوسفی اولین فیلم بلند «حسین توقیری» است، او که قبلا فیلم های کوتاه زیادی ساخته، فیلمنامه ی این فیلم را در دروان خدمت سربازی اش نوشته و بعد از آن فیلمبرداری را آغاز کرده و پس از یک سال فیلم را آماده ی عرضه کرده است؛ اما به دلایلی نامعلوم فیلم گزارش به مدت شش سال در بند توقیف وزارت ارشاد می ماند. بلاخره آبان ماه 1397 فیلم اجازه ی اکران در گروه هنر و تجربه را به دست می آورد و از قضا با استقبال خوب مخاطبان این گروه نیز رو به رو می گردد.
گزارش فرار یوسفی اولین فیلم بلند «حسین توقیری» است، او که قبلا فیلم های کوتاه زیادی ساخته، فیلمنامه ی این فیلم را در دروان خدمت سربازی اش نوشته و بعد از آن فیلمبرداری را آغاز کرده و پس از یک سال فیلم را آماده ی عرضه کرده است؛ اما به دلایلی نامعلوم فیلم گزارش به مدت شش سال در بند توقیف وزارت ارشاد می ماند. بلاخره آبان ماه 1397 فیلم اجازه ی اکران در گروه هنر و تجربه را به دست می آورد و از قضا با استقبال خوب مخاطبان این گروه نیز رو به رو می گردد. توقیری در این فیلم لعیا عسلی نژاد، عرفان بختیاری، کوشا نوروزی، شهرزاد احمد زادگان، مرینا عزتی امینی، امیرحسین ساعتی پور، پوریا نجاتیان، علیرضا توانا، مرتضی پذیره، امیر مسعود حسینی، مریم بابایی پور، علی جهانی، پویا مظفریان را به عنوان بازیگر به خدمت گرفته است.
گزارش فرار یوسفی فیلمی متفاوت است، آن قدر متفاوت که تشخیص داستانی یا مستند بودن آن زمان می برد و به محض شروع مخاطب متوجه نمی شود فیلم در چه گونه ای کار شده است. فیلمساز که خود مدیر فیلمبرداری کار نیز هست، در فیلم اول خود دست به ریسک بزرگی زده و روایت داستانی مورد نظرش را به شیوه ای برگرفته از فیلم های مستند یعنی مصاحبه، پخش اخبار و میان برنامه های تایپ شده، گزارش پلیس و فیلم دوربین های شهری، مانند دوربین های پلیس و بانک ها ساخته است. خلاقیتی که همان قدر که امکان جذب مخاطب را دارد، امکان پس زدنش هم هست؛ اما چون مخاطبان هنر و تجربه به دنبال فیلم های متفاوت می گردند، این گونه ی متفاوت روایت می تواند به خوبی آنها را جذب کند و البته این کار را می کند.
از ساختار متفاوت فیلم که بگذریم به بازی بازیگران می رسیم. بازی های فیلم عالی است. بازیگران گروه دوستان چنان خوب بازی می کنند که گویا سالهاست با هم دوست هستند و حالا یک نفر از آنها دوربین هندی کم دست گرفته و دارد از لحظه هایشان فیلم می گیرد. آنها دعواهایشان، دوستی هایشان و حتی پنهان کاری هایشان باور پذیر است و مخاطب را جذب می کند. در سوی دیگر بازیگرانی که در مصاحبه ها نیز حضور دارند بسیار واقعی بازی می کنند؛ آن قدر که نمی شود تشخیص داد این فرد بازیگر است یا فردی عادی است که درگیر ماجرایی شده و حالا جلوی دوربین نشانده شده است تا آن را شرح دهد.
اما نکته ی مهم در گزارش فرار یوسفی به داستان گویی بر می گردد. فیلم چندین نقطه ی شروع دارد. یکی از نقاط شروع روابط دوستانی است که با هم ارتباط دارند و یکی از آنها با دوربین هندی کم از بقیه فیلم می گیرد. شروع دیگر با مصاحبه هاست، مصاحبه هایی که خود به چند دسته تقسیم شده و هر کدام از این افراد روایتش را از نقطه ای که در آن بوده است شروع می کند. در سوی دیگر داستان با گزارش قتل و پزشک مربوطه هم آغاز می گردد. در واقع فیلم از سه نقطه ی متفاوت شروع می شود. سه نقطه ای که هیچ ربطی بین آنها وجود ندارد و مخاطب هر لحظه منتظر است ارتباط این سه قصه ی متفاوت را بفهمد اما این اتفاق خیلی دیر می افتد؛ آن قدر دیر که شاید نود دقیقه زمان معمول فیلم های داستانی جواب نمی دهد و باید نیم ساعت اضافه تر هم فیلم را ادامه داد تا به این نقطه ی اتصال رسید. گویا فیلمساز برای تشنه کردن مخاطب تمام سعی اش را کرده است و آن قدر او را تشنه نگه داشته که اگر مخاطب عادی بود صبرش به سر آمده و سالن را ترک می کرد.
در این میان، کدهایی در جهت ارتباط قصه ها با هم داده می شود، اما این کد ها همه ی قصه ها را به هم مرتبط نمی کند و آن قدر ضعیف است که نمی تواند اتصال درستی بین قصه ها به وجود بیاورد. در راستای پنهان کردن و دیر دادن اطلاعات و پخش نامناسب آنها در طول قصه، باید به نام فیلم هم به عنوان یکی از این اطلاعات پنهان اشاره کرد. در تمام طول فیلم همه ی شخصیت ها به نام کوچک صدا زده می شوند و فیلمساز اجازه نمی دهد مخاطب زودتر یوسفی را بشناسد تا بتواند به طور واضح تری او را دنبال کند و دقیقا در ثانیه های پایانی، ارتباطِ نام فیلم با قصه مشخص می شود و این اتفاقی است که شاید خیلی دیر هنگام می افتد.
فیلم داستان های فرعی زیادی نیز دارد که چه بسا بسیاری از آنها کمکی در پیشبرد قصه ی اصلی نمی کنند. در این راستا می توان به داستان امیرحسین اشاره کرده، سربازی که عاشق دختری به نام سپیده شده و در طول دوران خدمت او، سپیده از دستش می رود. این قصه بخش زیادی از فیلم را به خود اختصاص می دهد اما سپیده شخصیتی غائب است که در فیلم وجود دارد و قصه ی امیر حسین نیز ربطی به قصه ی اصلی ندارد. قصه ای که از شروع فیلم آغاز می شود و ما مدام دنبال نقطه ی اتصال آن با شخصیت های اصلی می گردیم. اتفاقی که باز هم خیلی دیر می افتد و در پایان فیلم متوجه می شویم که این شخصیت با امید (یکی از شخصیت های اصلی فیلم) هم خدمتی بوده است. آن هم در شرایطی که ما باز هم تا دقایق پایانی فیلم متوجه نمی شویم که امید قرار بوده است به سربازی برود. حال امیر حسین از این قصه ی طولانی برای انگیزه دادن به امید در راستای ماجرای عاطفی اش استفاده می کند. یعنی یکی از مصاحبه های فیلم تمام و کمال ما را درگیر قصه ای با جزئیات و فرعیات می کند تا از نتیجه اش در راستای قصه ی اصلی استفاده کند، در صورتی که نتیجه می تواست خودش مستقیم وارد شود و نیاز به پر کردن ذهن مخاطب با این همه داستان بی ربط نبود.
گزارش فرار یوسفی از ابتدا و به شکل بی رحمانه ای اطلاعات وارد ذهن مخاطب می کند، اطلاعات و قصه هایی که ربطی به هم ندارند و مخاطب باید از چند جهت قصه ها را نگه دارد و فراموش نکند تا بتواند بلاخره آنها را به هم ارتباط دهد و راز قتل را بفهمد؛ اما گره گشایی همه ی این قصه ها در دقایق پایانی و به صورت طوفانی انجام می شود. فیلمساز در طول فیلم ذهن مخاطب را پر می کند و یکباره و رگباری همه ی قصه ها را به ثمر می رساند، کاری که شاید می توانست در طول فیلم هم اتفاق بیافتد و تنها گره گشایی اصلی موکول به پایان فیلم شود نه راز همه ی شخصیت ها.
در این میان شخصیت پردازی بعضی از کاراکترها هم گنگ و نامفهوم است. آیدا شخصیت اول فیلم در مواری کاملا غیر منطقی رفتار می کند و دلیل رفتارش برای مخاطب گنگ باقی می ماند. او که در ابتدای فیلم، هومن را به خاطر قصدش برای رفتن از ایران شماتت می کند، پس از کمی از هومن می خواهد او را هم با خودش ببرد و حتی وقتی هومن از اقدام اش منصرف می گردد، باز هم خودش به تنهایی عمل می کند. در سوی دیگر دوستانش در مصاحبه ها بیان می کنند که آیدا بعد از جدایی از امید نمی تواند او را فراموش کند، اما می بینیم که با مرد دیگری رابطه گرفته است. همه ی این بی منطقی های رفتاری، بیننده را از شخصیت آیدا دور کرده و او در میان قصه های فیلم گم می شود. در داستان زمینه ی خیانتی چیده شده که اتفاق نمی افتد، زمینه ی مهاجرتی که صورت نمی گیرد و سوال این است که این زمینه چینی هایی که استفاده نمی شوند چرا باید در فیلم گنجانده شوند و چه کارکردی دارند جز این که ذهن مخاطب را پر از اطلاعات و اتفاقات بدون استفاده کنند؟!
در خلاصه ی داستان فیلم آمده است که موضوع این فیلم در مورد مهاجرت جوانان است، اما واقعیت این است که گزارش فرار یوسفی در مورد رابطه هاست. رابطه هایی که باعث می شود یک نفر از ایران فرار کند و دیگری که قصد مهاجرت داشته است، از تصمیم اش منصرف شود. این فیلم در مورد آدم هاست که باعث رفتن و ماندن همدیگر می شوند و باید تبریک گفت به حسین توقیری که در اولین ساخته ی بلندش دست روی موضوعی گذاشته است که با وجود شش سال توقیف بودن، همچنان بروز است، فیلمسازی که دغدغه اش را چنان شناخته که حتی توقیف فیلم هم نتوانسته از ارزش موضوع بکاهد و باید تشویق کرد او را که فیلم اولش با وجود شش سال توقیف، هنوز حرف های زیادی برای گفتن دارد و نوع روایتش همچنان بی همتاست.
پ.ن: گفتگو با «حسین توقیری»، کارگردان این اثر پیشتر در مجله فرهنگی هنری آرادمگ منتشر شده است.