مداحی های بی حاصل
شروع قصه نیز چنگی به دل نمی زند و دلیلی که رهی برای کینه ی شتری اش از حشمت به دل گرفته نیز دلیلی قانع کننده برای این همه دردسر آفرینی نیست. دلیلِ رهی به سی سال پیش باز می گردد که در زمان دبیرستان، حشمت، رهی را به خاطر فیلم های ممنوعه لو می دهد، رهی از مدرسه اخراج می شود و سرنوشتش تغییر می کند. گره ابتدایی فیلم در همان دقیقه ی اول شکل می گیرد. زمانی که رهی که درگیر فراهم کردن پول است، با دیدن عکس حشمت روی بیلبورد شهری، تصادف کرده و به همین سرعت خودش را به زندگی حشمت وارد می کند. در این صحنه، رهی چنان از حشمت حرف می زند که گواهِ خیانتی بزرگ را می دهد، اما دلیل رهی برای این گره افکنی در زندگی حشمت به اندازه ی کاری که می کند، بزرگ نیست.
منطقی هم که برای همراهی حشمت و مریم طرح ریزی شده، منطق سفت و محکمی نیست. مریم ادعا می کند که یکی از ایفلوئنسرهای اینستاگرام است و از کل زندگی حشمت فیلم می گیرد. او بدین واسطه حشمت را تهدید به اخاذی کرده، آن قدر که بیننده باور می کند دلیل قبول همراهیِ حشمت و مریم، به دلیل ریگی است که شاید حشمت در کفشش دارد، اما این طور نیست. تنها دلیلش هوچی گری های مریم و تهدید او به جاسازی مواد در خانه حشمت است. دلیلی که چندیدن بار در طول فیلم از آن استفاده می شود. در طی همراهی مریم و حشمت نیز اتفاق تاثیرگذاری رخ نمی دهد، به جز رفتن از یک مکان به مکانی دیگر.
یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.