فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کیانوش عیاری» ثبت شده است

 

 

 

خانه ای که باید امن باشد، اما نیست

 

«خانه پدری» نامی عجیب و پر تناقض برای فیلم کیانوش عیاری است. خانه ی پدری همیشه به عنوان جایی برای آرامش، بازگشت به گذشته، خاطره سازی و دور هم بودن تلقی می شود. تنها جایی که دختر و پسر بعد از ازدواج می توانند راحت در آن رفت و آمد کنند و جایی که هر فردی با تمام خستگی هایش می تواند به آن پناه ببرد. اما خانه ی بزرگ، زیرزمین وسیع، حیاط با صفا و حوض آبی که عیاری به تصویر کشیده تنها ظاهری از خانه ی پدری را در خود دارد و از آرامشی که انتظار می رود این مکان داشته باشد خبری نیست. این خانه برای آدم هایش، برای زن ها و دخترانش امن نیست و مردان این خانواده سرنوشت زنان را به راحتی تغییر داده و حتی آنها را نابود می کنند تا آبرویشان را حفظ کرده باشند.

«خانه پدری» در مورد ظلمی حرف می زند که در هفتاد سال بر زنان این خانه رفته است. زنانی که با گذشت زمان تغییر کرده و در هر مرحله گامی بیشتر به سوی خود مختاری برداشته اند. در صحنه ی اول ملوک یا چادر و روبنده ی قجری اش به خانه می آید در حالی هفده سال بعد خواهرش تنها به چادری رنگی اکتفا کرده و از روبنده خبری نیست. دختر محتشم در اپیزود سوم نیز برای این که به خواسته ی پدرش تن ندهد، خودکشی را انتخاب می کند، این بار اوست که می خواهد بمیرد نه خانواده اش. این بار اوست که برای مردن خودش تصمیم می گیرد نه دیگران. در ایپزود چهارم زنان وارد اجتماع شده اند. دختر محتشم قصد دارد کارگاه قالی بافی راه بیاندازد و بخشی از اقتصاد خانواده را بچرخاند. در اپیزود پنجم و پس از گذشت هفتاد سال، زنان جایگاه خود را در اجتماع و خانواده پیدا کرده اند و برای مردان نیز تعیین تکلیف می کنند. به عنوان مثال نامزد پسر محتشم به او می گوید که حاضر نیست در خانه ای زندگی کند که جنازه ای در چال شده است، حتی اگر این خانه بازسازی شده و تبدیل به آپارتمان های امروزی شود. این بار نامزد پسر است که برای او تعیین تکلیف می کند و اصول خوب و بد را به یادش می آورد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad