(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 15 مهرماه 99 منتشر شده است.)
تقابل باورهای دو نسل
نویسنده و کارگردان: لیلی عاج
بازیگران: سید جواد حسینی/ سیامک زین الدینی/ مرتضی عبداللهی/ نهال حاجیان/ شهروز آقائی پور/ یزدان دارابی/ مهدی جعفریپور/ علی چاقوچی
مکان و زمان اجرا: تماشاخانه سرو/ ساعت 19
«ابراهیم هادی» شهیدی گمنام است که رشادت هایش در کانال کمیل همیشه بر زبان ها بوده و هست. شهیدی که در تمام دوران عمر کوتاه اما پربارش دغدغه ی مردم و خدمت به آنها را داشته. زندگی این شهید در کتاب «سلام بر ابراهیم» به رشته ی تحریر درآمده و این روزها برشی از این زندگی در تماشاخانه سرو به روی صحنه آمده است.
«لیلی عاج» نویسنده و کارگردانی که پیش از این آثار ارزشمندی را به اجرا برده، نشان داده است که همیشه دغدغه ی مردم طبقه پایین و مشکلات شان را دارد. وی در این اثر نمایشی نیز به روایتی از یک شهید و زندگی او بسنده نکرده و موقعیت را طوری خلق نموده است که به امروز ایران، مشکلات این روزها و آمال و آرزوهای جوانانی که خسته از دویدن و نرسیدن هستند بپردازد. نمایش با اضطراب و دل نگرانی رزمندگان در کانال کمیل شروع می شود. شروعی که مخاطبِ خسته از شعار شنیدن و چنگ زدن به گذشته های زجرآور اما پربار را نمی تواند راضی کند. در ادامه اما روند نمایش به سویی دیگر می رود و از آنچه پیش بینی اولیه است فاصله می گیرد. نویسنده از پسری جوان در روایتش استفاده می کند که در زمانه ی فعلی زندگی نموده و رزمندگان را با آینده ای رو به رو می کند که هیچ کدام باورشان نمی شود.
ارشیا، پسر جوانی است که در سال پایانی دهه ی نود با تمام مشکلات بی سابقه، فشار شدید اقتصادی، حجم بالای بیکاری و بدتر از همه ی آنها در دورانی زندگی می کند که امید دیگر در آن جایی ندارد و نمی توان منکر این قضیه شد که دلیل اصلی ناامیدی که این روزها نه تنها بر جوانان که بر میانسالان و مسن ترها نفوذ کرده ارتباط مستقیمی با سیاست های دولتی دارد که توان کنترل شرایط را نداشته و با رها کردن اقتصاد که منجر به تورم وحشتناکی در جامعه شده است، باعث شده که جوانِ امروزی با حقوق ماهیانه ی خود نتواند زندگی فعلی را حفظ کند چه برسد به اینکه بخواهد آینده ای نیز برای خود بسازد و این در صورتی است که این فرد حداقل کاری با حقوق ثابت داشته باشد. ارشیا از زمانه ای می آید که اعتماد در کمرنگ ترین حالت خود قرار دارد، فداکاری و رشادت معنایش را از دست داده، مفاهیم ارزشی تنها به واژه ها خلاصه می شوند و در عمل کارکردی به جز سوءاستفاده ندارند. او از زمانه ای این چنین به گذشته ای باارزش در کانال کمیل می رود. جایی که با وجود بودن زیر رگباری از توپ و تانک، با وجود از دست دادن بسیاری از یاران و خوبان، با وجود نبود غذا و آب و مرگی که هر ثانیه نزدیک م یشود، آدمهایش امیدی عجیب و بیشتر از آن ایمانی وافر دارند. آنها در ذهن خود فداکاری م یکنند برای میهن و مردم. جانشان را فدا میکنند تا آیندگان در آرامش زندگی کنند و حال نویسنده آینده و ارزش هایی را که این جوانان به خاطرش جان خود را از دست داده اند در مقابل چشمشان قرار می دهد. آینده ای چنان بی امید، تلخ و تاریک که همه شان ترجیح می دهند به جای زندگی کردن در آن به کانال کمیل پناه ببرند و زیر رگبار و توپ و ترکش به ارزش هایشان پایبند باشند. ارشیا از زمانه ای سخن می گوید که رزمندگان دفاع مقدس لحظه ای گمان نمی کردند حاصل از خود گذشتنشان چنین وحشتناک و بی امید باشد.
با توجه به اینکه نمایش «کجایی ابراهیم» از کتاب اقتباس شده است چنین گمان می رود که تنها به زندگی این شهید و دورانی بپردازد که مردمِ این روزها هم از نظر زمان و هم از نظر باورها و اعتقادات از آن فاصله گرفته اند، اما خوشبختانه این گونه نیست و نمایش به تقابل این دو دنیا با هم پرداخته و باورهایی را مقابل هم قرار می دهد که با هم همخوانی ندارند. نمایش «کجایی ابراهیم» که از بازی های خوب و یکدستی بهره برده، نمایشی ارزشمند برای دیدن است و کاش آن کسانی که در طی این سی سال از اتمام جنگ، در پوچ کردن ارزش های آن زمان چنین استمرار به خرج دادند ببینده ی این اثر شوند تا شاید از تباه کردن امیدهای بیش از این و خالی کردن واژه ها از معنا دست بردارند.