فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب خانه ای با شیروانی قرمز» ثبت شده است

 

 

 

کتاب «خانه ای با شیروانی قرمز»

گفتگو با عباس کیارستمی و آیدین آغداشلو

 

نویسنده: مرجان صائبی

انتشارات: نشر ثالث

قیمت: 15000/ چاپ ششم/ سال 96

تعداد صفحات: 101

 

مرجان صائبی درباره ایده ی اولیه کتاب «خانه ای با شیروانی قرمز» در پیش گفتار کتاب چنین می گوید: «ایده اولیه این گفتگو به زمانی برمی گردد که متوجه شدم عباس کیارستمی و آیدین آغداشلو همکلاسی دوران دبیرستان بوده اند. از آیدین آغداشلو خواستم عباس کیارستمی را به خانه اش دعوت کند و او با کمال میل پذیرفت و عباس کیارستمی هم دعوت او را قبول کرد. اما حاصل این دیدار غیرقابل پیش بینی تر از چیزی بود که تصور می کردم؛ گفتگویی طولانی که بخشی از آن سال 93 در سالنامه روزنامه شرق چاپ شد و به علت طولانی بودن حتا قبل از چاپ در روزنامه عباس کیارستمی پیشنهاد داد بهتر است به صورت کتابی کوچک با عنوان «خانه ای با شیروانی قرمز» منتشر شود...»

صائبی توضیح می دهد که وقتی برای دومین بار کتاب شدن این مصاحبه پیش کشیده می شود عباس کیارستمی قول می دهد تا در مصاحبه ای تکمیلی بخشی از خاطرات مرتبط با پدر و کودکی اش را کامل کند اما فرصتی برای عمل به این قول باقی نمی ماند و مرگ این هنرمند بی همتا را از میان ما می برد.

کتاب گفتگوی صمیمانه ای است با دو تن از بهترین های هنر ایران که در آن این دو هنرمند درباره یکدیگر حرف زده، از ویژگی های رفتاری هم، خاطرات مشترک، کارها و دیدارهای سالهای شهرت می گویند. گفتگویی جذاب و روان که خواننده را به عمق یک ارتباط ارزشمند و موفق می برد.

بخش هایی از کتاب را در زیر می خوانیم:

  • «آغداشلو: عباس آدم آرام و دقیقی است. خیلی وقت ها پیش هم نوشتم ما در مدرسه می دیدم که عباس به ما و همه ی حوادث نگاه می کند، ولی زیاد مداخله نمی کرد. آن زمان از کجا می توانستم بفهمم که او هر آنچه را می بیند فیلمش را می بیند و در بایگانی ذهنش نگه می دارد؟ نشان به آن نشانی که در فیلم مسافر پسری را نشان می دهد که دستمال دور سرش می بندد و ظاهرا دندان درد دارد. خب، آن پسر من بودم.» صفحه 27

 

  • « اینکه گفتید پس از شصت سال به خانه آیدین آغداشلو آمده اید خیلی جالب بود.

کیارستمی: بله، از آیدین به آیدین. گاهی اعداد به کمک انسان می آیند. ما به خاطر شصت سالگی این قرار را گذاشتیم. پیشنهاد شما مناسبتش شصت سالگی بوده اما خودت هم نمی دانستی.

        نه و به نظرم واقعا عجیب است ...» صفحه 81

 

  • «کیارستمی: اصلا کاری ندارم که ما کی هستیم اما آیدین قدیمی ترین آدمی است که من در این شهر می شناسم. البته غیر از خانواده ام یعنی دو تا برادر و سه تا خواهرم ... چون از دوازده سالگی می شناسمش و در دوازده سالگیِ من هیچ کس دور و برم نبود که الان هم باشد ... یعنی اگر بخواهید دلایل این رابطه را پیدا کنید کاملا ریشه دارد و بی خودی نیست. من شصت سال پیش خانه ی هیچ کس نرفته ام که یادم باشد. خانه ی خاله و عمه رفته ام اما یادم نیست و این خودش یک قدمتی دارد. این اشیا هم به خاطر قدمتشان اینجا جمع شده اند البته دلایل هنری آنها سر جایش ولی در واقع به خاطر قدمت شان ارزشمند هستند.» صفحه 86

 

 

 

 

  • samaneh ostad