فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهناز افشار» ثبت شده است

 

 

خوبی و بدی در هم تنیده اند، چون دو جنین در رحم مادر

جیرانی در این فیلم زمان مشخصی را ترسیم نکرده است. در آن از تکنولوژی و موبایل و اینترنت خبری نیست. قتل ها به سادگی آب خوردن انجام می شود و کسی در مورد آنها کنجکاو نمی گردد. این موضوع نشان از دور بودن فیلم از زمانه ی فعلی دارد. تنها نشانه ای از زمان که در فیلم وجود دارد، گواهینامه شاهنشاهی بردیا است که تشخیص آن برای بسیاری از مخاطبان دشوار می نماید. در فیلم نشانه هایی از ایران نیز به وضوح دیده نمی شود به جز نام هایی ایرانی یا آکسسوارهای ریز صحنه یا سفری به شمال در جاده ای که شبیه جاده های شمال ایران نیست. این بی مکانی و بی زمانی که بیشتر در نمایش ها دیده می شود، هویت فیلم را در هاله ای از ابهام قرار داده و با مخاطب شفاف نیست. این ابهام در بسیاری از اجزای دیگر فیلم از داستان و فیلمنامه گرفته تا شخصیت پردازی درست کاراکترها و حتی نوع قاب بندی فیلم نیز وجود دارد. در آشفتگی شخصیت ها در هاله ای از ابهام قرار دارند، همچون شرکت بزرگی که ثروتی عظیم برای بردیا محسوب می شود اما مشخص نمی گردد که شرکت چیست و چرا همیشه این قدر خلوت است و هیچ مراجعی ندارد.

جیرانی در آشفتگی بیشتر قاب هایش را کج بسته است که باز هم این تکنیک در اوایل فیلم می تواند مخاطب را جذب کند اما با گذشت فیلم از نیمه، به شدت آزار دهنده شده و به زور می توان این قاب های کج را تحمل کرد. اما مهمترین سوال این است که هدف فیلمساز از آفرینش این قاب ها چه بوده است و چرا!

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

رها شده در برف و بوران بی داستانی

 

امیرخانی تلاش زیادی برای کاشتن تعلیق و جذاب کردن ماجرا کرده است، تلاش هایی که خود را در رابطه های پنهان نشان می دهد. در ابتدای شروع فیلم آدم ها دو به دو با هم ارتباط دارند، اما هر چه از زمان فیلم بیشتر می گذرد، این رابطه های پنهان بیشتر رو می شود و داستان به سمتی می رود که گویی همه ی این غریبه هایی که در لابی هتل گروگان گرفته شده اند، هم یکدیگر را می شناسند و هم زنی را که مرده است. گویی آنها همه از زن و مرگش آگاه بوده اند و حتی عمد یا راز مشترکی در داستان مرگ زن دارند، اما چرایی این پنهان کاری مشخص نمی شود. در صحنه ای مهناز افشار، غریبه را متهم می کند که از حال و روز زنش خبر نداشته و گمان او در مورد باردار بودن زن اشتباه است؛ چراکه زن به او دروغ گفته. این صحبت ها شوهرِ عاشق را عصبانی می کند و حتی روی زن اسلحه می کشد. در صحنه ای بعد مشخص می شود تمام این حرف ها دورغ بوده و زن برای وقت خریدن این کار را کرده است. اما سوال اینجاست که وقت را برای چه چیزی قرار بوده بخرد و این دروغ ها چه تاثیر در روند داستان گذاشته است؟

موضوعات گنگی از این دست در «شاه کُش» بسیار اند. نمونه ی دیگر آنها، سربازی است که در ابتدای امر خیلی زود خود را طرف گروگان گیر جای داده و دست همه را می بندد. کمی بعد به جای اینکه هتل را ترک کند، سعی می کند غریبه را بکشد و در نهایت با شلیک گلوله ی غریبه، به پای مرگ می افتد. چرایی رفتار سرباز نیز مشخص نمی شود. نه تنها سرباز بلکه چرایی رفتار هیچ کدام از این آدم ها مشخص نمی شود. اما در میان چرایی رفتار غریبه بیشتر از همه به قصه لطمه زده است. اینکه هر کسی زنش مُرد، بیاید ملت را به گروگان بگیرد آن هم بدون داشتن دلیل منطقی، بسیار غیر منطقی است.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

قسم بدون قاف: سَم

 

تنابنده قسم را در مورد یک قوم ساخته، اما به نوعی یک ملت را نشانه گرفته است. آدم  های اتوبوس و اطمینانشان به قاتل بودن بهمن، از تاثیری می آید که دیدن فیلم بازسازی قتل رویشان گذاشته. اگر در این آدم ها دقیق شویم، ما به ازاهای بیرونی بسیاری را می توانیم برایشان بیابیم. آنها اطمینان به قاتل بودن فردی دارند که ثابت می شود بی گناه است. این اطمینان را کم در جامعه ندیده ایم. جوی که راضیه در اتوبوس به وجود آورده به خوبی نشان می دهد که مسافران آن فقط جو زده شده و تحت تاثیر فضا، حاضر به قسم خوردن شده اند. این اطمینان اما نرسیده به مشهد از دست می رود.

قسم در زیرمتن خود به این روش تعیین حکم نقد وارد می کند. اگر مسافران این اتوبوس تحت تاثیر جوسازی های راضیه به مشهد رسیده و قسم خورده بودند، بهمن بی گناه اعدام می شود. در فیلم این اتوبوس به مقصد نمی رسد و عدالت نه توسط قانون، بلکه توسط اتفاق در زندگی راضیه، خسرو و بهمن برقرار می شود. 

با دیدن قسم می توان بارها به احکامی فکر کرد که می توانند همچون بادی که از این سو به آن سو می رود، طناب دار را عادلانه یا ناعادلانه از یک فرد به سوی فرد دیگری ببرند. قسم نشان می دهد گاهی با جو زده کردنِ مردمی که فکر کردن در مرامشان نیست، می شود به راحتی عدالت را جا به جا کرد. 

 

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad