موقعیتی که قابلیت فیلم بلند شدن ندارد
اینکه سوژه ی ابتدایی قابلیت فیلم بلند شدن را نداشته است، از میزان خرده روایت ها و بی ربط بودن آنها به یکدیگر کاملا مشخص است. بدترین خرده روایت را می توان آخرین آن نیز دانست، زمانیکه فیلم رنگ و بویی جنایی به خود می گیرد و از هدف اصلی خود یعنی زدودن سوراخ از مبل دور می شود. در این زمان محسن چنان درگیر فیلم های دوربین شده که حتی حاضر است برای آن رشوه نیز بپردازد و کاملا مبل را از یاد برده است. وقتی داستانی در فیلم وجود دارد که می تواند روایت اصلی را تحت شعاع خود قرار داده و تمرکز شخصیت را از آن بگیرد، پس این روایت فرعی است که باید جایگزین روایت اصلی شود. «زیر نظر» زمانی قابلیت فیلم بلند شدن را پیدا می کرد که روایت یک سوم پایانی، در یک سوم ابتدایی اتفاق می افتد و خروج از ریلی در قصه ی پیش می آمد. روایت پایانی می توانست نقطه عطف فیلم باشد ،زیرا نویسنده توانسته است به کمک آن ذهن شخصیت اش را از موضوعی که روی آن تمرکز کرده منحرف کند و جدای از ذهن، زندگی او را درگیر کرده است. پس با این تفاسیر متوجه می شویم که ضعف اصلی فیلم زیرنظر انتخاب موقعیتی است که قابلیت نود دقیقه داستان پردازی را ندارد یا حداقل برای نویسنده ی این کار نداشته است و او مجبور شده فیلم را پر از شخصیت های بی ربط و اتفاقات نامرتبط کند و در نهایت پایانی قرار دهد که در آن همه چیز رها می شود. نویسنده تمام تمرکز امید را بر روی ماجرای مالی گذاشته اما اینکه این ماجرا چیست و چه می شود اصلا مشخص نمی شود. حتی از این بحث مالی گنگ در فیلم هیچ استفاده ای نمی گردد. وقتی اسلحه ای روی صحنه شلیک نمی کند، چرا باید آن را روی صحنه قرار داد؟ با این حساب بخش زیادی از دیالوگ های بی ربط امید نیز حذف می شود. در سوی دیگر داستانک پایانی که همه ی فکر محسن را به خود معطوف کرده نیز کاملا بی سرانجام رها می شود. پس وقتی این قدر موضوع بی اهمیت است که رها شود چرا در فیلم مطرح شده و به این شکل روی آن مانور داده شده است؟!
یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.