فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی مصفا» ثبت شده است

 

 

خشونتی که منتظر تلنگر است

 

فیلمساز به درستی تلنگر به خشونتی می زند که در همه ما وجود دارد و آن چیزی که حتی در نقد انجامش می دهیم، نیز نشان از دور شدن تعمدی ما از آن است. کم نیستند مردانِ فمینیست نمایی که خود بیشترین آزار را به زنان می رسانند یا افرادی که در گفتار روزمره آدابی و ادبی بیش از حد دارند و با کوچکترین تلنگری چنان الفاظی به دهان می رانند که شنونده متعجب می شود. کم نیستند آدم هایی که آنچه را که نقد می کنند، نقض کرده و در اولین فرصت انجامش می دهند . ماهان نیز یکی از همین آدم هایی است که گرفتار این معضل شده است.

مشکل فیلم اما داستان های فرعی ای است که در راستای برانگیختن شک ماهان در فیلم قرار گرفته، اما رها می شود. داستان هایی از جمله داستان برادر زن مقتول یا دختر بازیگری که قصد دلربایی از ماهان را دارد. مهم تر از همه اما تغییر مسیر دادن فیلم از یک سوم پایانی به سوی یک داستان پلیسی/ معمایی است. برای این تغییر مسیر در داستان بذر کافی کاشته نشده است که مخاطب برایش آماده باشد. اینکه معلوم نیست سایه کجا رفته یا توسط ماهان کشته شده یا نه، ابهامی نیست که در فیلم بی جواب بماند و اصولا مسئله ای نیست که فیلم خودش را برای رو به و شدن با آن آماده کرده باشد. ماهان اگر قرار است به شخصیتی تبدیل شود که نمی داند زنش را کشته یا نه، باید زمینه اش در فیلم قرار بگیرد. اینکه یکباره فیلمساز شخصیت ماهان را از مردی شفاف که به زنش شک کرده به مردی بیمار تبدیل کند که نمی دانیم زنش را کشته یا نه، فیلم را به ناکجا آباد هدایت می کند.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

دوست داشتن دلیل کنار هم بودن نیست

 

در سوی دیگر سوال های زیادی نیز هست که برای مخاطب بی جواب باقی می ماند و او نمی تواند حتی با حدس زدن به آنها برسد. مانند زمانی که امیر در استودیو به شادی حرفی می زند که شنیده نمی شود. حرفی که گمان می رود دلیل نیامدن شادی به مهمانی خانه امیر باشد. این حرف چیست؟ مشخص نمی شود. در سوی دیگر شخصیت شادی نیز با ابهاماتی رو به روست که به هیچ کدام پاسخ داده نمی شود. قویدل به طور کلی زیاد به شادی نمی پردازد و بیشتر از دریچه رامین و امیر این شخصیت را معرفی می کند، به جز یک صحنه که شادی را دنبال کرده و به همراه او به خانه ای می رود که در آنجا پرستار است و شبها باید بر سر بیمار بیدار بماند. اما آیا این اطلاعات در روند فیلمنامه و جلو بردن آن، کمکی می کند؟ خیر! اگر نمی دانستیم که شادی شبها پرستار یک فرد مسن است، آیا تفاوتی در داستان می کرد یا روند فیلمنامه را تغییر می داد؟ خیر! این اتفاق نمی افتاد. آیا اینکه مخاطب می فهمد شادی شبها پرستار است، به او کمک می کند دلیل علاقه اش به امیر و جواب ردش به رامین را بفهمد؟ نه چندان. فقط می تواند حدس بزند که علاقه ی شادی به امیر از روی صداقت می آید و جذب موقعیت و پول رامین نشده است.

در بخش ابتدایی فیلم، بهار مدام بر صرفه جویی تاکید کرده و از امیر می خواهد برای او هدیه ای نخرد. اما دلیلی برای این صرفه جویی پیدا نمی شود. گندم، شادی را در دفتر کار امیر می بیند اما شب در آغوش او می خوابد و خشمش را فراموش می کند. چرا؟ دلیل این رفتار نیز مشخص نیست. امیر سعی دارد وزن کند و مدام در باشگاه با مربی آنجا درگیر است یا به عبارتی مربی از او خوشش نمی آید. چرا؟

چاقی نگاهی نو به مسئله خیانت می کند اما در این راستا آنچنان که باید قصه پردازی و شخصیت پردازی قوی ای را ارائه نمی دهد. نام فیلم نیز تناسب زیادی با اتفاقات آن ندارد و به نوعی در تضاد با آن چیزی است که در فیلم رخ می دهد. تا زمانی که امیر جلوی خوردنش را نمی گیرد و چاق تر می شود، اشتهای عاطفی اش در محدوده ی خانه باقی می ماند، اما زمانی که تصمیم به خودداری از خوردن می گیرد، اشتهای عاطفی اش به بیرون از حریم خانه رفته و به سوی خیانت گام بر می دارد. او وقتی در جنگ درونی با وجدان و هوس اش گرفتار شده، به یخچال هجوم می برد تا شاید با رها کردن اشتهایش بتواند امیال عاطفی اش را نیز فرو نشاند. تلاشی که بلاخره به ثمر نشسته و کمی بعدتر شماره شادی را پاک می کند. 

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

پاییزِ زنی تنها

 

فیلم به خوبی در تنگنا قرار گرفتن آبان هم از سوی جامعه مرد سالار و هم از سوی زنان کارگر را نشان می دهد، درماندگی و آشفتگی اش و حتی تسلطش بر اموری که می تواند و از پسش بر می آید، اما باز هم در پایان کار این مجید است که آبان را نجات می دهد. این پایان را نمی توان نقض تمام هشتاد دقیقه ی ابتدایی فیلم دانست بلکه این را نشان می دهد که زندگی با کنار هم قرار گرفتن زن و مرد معنا پیدا می کند. روزهای نارنجی فیلمی نیست که زن را پررنگ تر از مرد نشان دهد و یا برعکس، بلکه فیلمی است که شرط رسیدن به هدف را کنار هم قرار گرفتن زن و مرد می داند و از این منظر فیلمی قابل احترام است.

روزهای نارنجی در کنار نشان دادن ده روزِ نارنجی، به فراز و نشیب زندگی آبان و مجید هم می پردازد. این ده روز مرحله ای بحرانی در زندگی این زوج است. شاید از کینه ی آبان شروع شود اما به آرامش ختم می شود. زندگی آبان و مجید به نقطه ای راکد رسیده. به نقطه ای که آن دو با هم نمی خوابند، با هم بیدار نمی شوند، با هم غذا نمی خورند، کار نمی کنند اما هنوز با هم اند. رشته ای که آنها را به هم نگه داشته، عادت است یا مهری از گذشته که فقط خاطره اش مانده. حال این ده روزِ بحرانی روی دیگری از این زندگی راکد را نشان می دهد. در این ده روز مجید بلاخره از لاکِ انفعال همیشگی اش در می آید و خودی برای آبان نشان می دهد. او خشمش را از آبان با به وجود آوردن سوءظنی نشان می دهد که باعث می شود آبان، زن کارگر را اخراج کند. در این ده روز آبان هم تغییر می کند. او که کینه ای بیست ساله را در قلبش حمل می کند، بلاخره دست از آن بر می دارد. زمانی دست برمی دارد که شوهرش را به خاطر خطایش می بخشد. زمانی دست بر می دارد که بلاخره غذایش را میان کارگرهایش می خورد و خودش را از لاک تنهایی بیرون می کشد. اگر آبان تغییر نکرده بود، محال بود مجید را به خاطر رابطه اش با زنِ کارگر ببخشد. اما او فهمیده که با این کینه ی قدیمی دارد همه چیز را از دست می دهد و راهی به جز بخشش پیش رو ندارد.  

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

Dance me to the end of love

 

موضوع ابتدایی فیلم تلخ و سیاه به نظر می رسد. مرگ و بدتر از آن چشم انتظاری برای مرگ؛ اما صحت و صفایی چنان پرداخت متفاوتی از این موضوع سیاه کرده اند که تماشاگر از شدت خنده ی شدید دلش را خواهد گرفت. جنس طنز جاری در جهان با من برقص با فیلم های دیگری که بعضی از آنها هنوز روی پرده اند، فرق دارد؛ فیلم هایی که سعی می کنند به زور و به هر فریب و شوخیِ مضحکی بیننده را بخنداند. صحت و صفایی در جهان با من برقص با جنس متفاوتی از شوخی مخاطب را می خنداند. با شوخی هایی تمیز و در عین حال لطیف و به جا. فیلمنامه شاید با مرگ شروع شود، اما مخاطب را با ارزش هایی مانند دوستی همراه کرده و به او می فهماند داشته های زندگی که مهم ترینش دوستی است، چقدر می تواند انسان را حتی در لحظات مرگ خوشبخت نگاه دارد. صحت و صفایی نگاه جدیدی به مرگ می اندازند. توقعی که جهانگیر از دوستانش دارد جنس متفاوتی از نگاه به مرگ است. جهانگیر دوست دارد مرکز توجه باشد، چون اوست که دارد می میرد؛ اما این طور نیست. او مرکز توجه نیست و دوستانش با همه ی مشکلاتی که دارند، خواسته اند چند روزی کنارش باشند. آنها آمده اند آنجا و مشکلاتشان را هم با خودشان آورده اند. جهانگیر حتی از دخترش توقع داشته که با شنیدن خبر مرگ او واکنش بیشتری نشان دهد و این اتفاق نیافتاده است. تنهاییِ جهانگیر در میان آدم هایی که متوجه مرگ او نیستند و هر کدام هنوز به مشکلات خود مشغولند، می تواند بسیار ماجرایی غمگینی برای روایت باشد، اما صحت و صفایی این تنهایی را به گونه ای دیگر نشان می دهند، طوریکه مخاطب بتوانند بخندد و لذت ببرد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad