فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صادق پروین آشتیانی» ثبت شده است

 

 

 

فرشته ها مخاطب را پس می زنند

 

آشتیانی در پرداخت شخصیت هایش، مجموعه ای کلیشه ها را جمع کرده است. او هیچ خلاقیتی در شخصیت پردازی به کار نبرده و هیچ کدام از کاراکترهایش از تیپ خارج نشده اند. پیرمرد، فرشته ترین آدم نمایش است. آن قدر خوب و مهربان که مخاطب را کاملا پس زده و باورپذیر بودن این شخصیت را از او سلب می کند. پیرمرد پشت چک های همسایه اش را امضا کرده، همسایه گرفتار شده و او نه تنها شاکی نیست، بلکه مغازه اش را برای پاس کردن چک ها به فروش می گذارد و حتی کمک مالی نیز به خانواده ی گرفتار می کند. عروس او نیز زن فداکار و کلیشه ای مهربان و وفادار است. زن باردار بوده که شوهرش مفقود شده است، اما در تمام این سالها با پدر شوهر زندگی کرده و هیچ روزنه ی تاریکی ندارد. او مدام دخترش را نصیحت کرده و به پدر شوهر خدمت می کند. عاشقِ وفادار و نجیبش نیز در همه جا حضوری راهگشا دارد. پیرمرد پیش از سفر، از عاشق می خواهد حرف دلش به عروسش بگوید و از عروسش نیز می خواهد به این تنهایی سی ساله پایان دهد. در سوی دختر که شاید تنها شخصیت خاکستری باشد نیز از تیپ خارج نمی شود. تمام حرف هایش کلیشه است و دغدغه هایش نیز همین طور. او از پدرش شاکی است که رفته و از جامعه نیز شاکی است که او توقع دیگری دارد. وی با شوهرش مشکل داشته و حتی هنرمند بودنش نیز او را متفاوت نمی کند، زیرا به این وجهش اصلا پرداخت نشده است. دیالوگ های فیلم نیز شعاری ترین کلامی است که بر زبان شخصیت ها جاری می شود.

در راستای پیدا کردن در، پیرمرد با آدم های زیادی رو به رو می شود در ادامه به همراه نوه اش، خورشید، برای یافتنِ در، راهی روستایی در شمال کشور می گردد. در این سفر راز بزرگ فرزند خواندگی پدرِ خورشید نیز افشا می شود. رازی که هیچ کمکی به پیشبرد قصه نکرده و بود و نبودش دردی از داستان دوا نمی کند. این راز فقط پیرمرد را فرشته تر و مهربان تر می کند، اما عمقی به داستان نمی افزاید.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad