فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهاب حسینی» ثبت شده است

 

 

 

خانه ای که باید امن باشد، اما نیست

 

«خانه پدری» نامی عجیب و پر تناقض برای فیلم کیانوش عیاری است. خانه ی پدری همیشه به عنوان جایی برای آرامش، بازگشت به گذشته، خاطره سازی و دور هم بودن تلقی می شود. تنها جایی که دختر و پسر بعد از ازدواج می توانند راحت در آن رفت و آمد کنند و جایی که هر فردی با تمام خستگی هایش می تواند به آن پناه ببرد. اما خانه ی بزرگ، زیرزمین وسیع، حیاط با صفا و حوض آبی که عیاری به تصویر کشیده تنها ظاهری از خانه ی پدری را در خود دارد و از آرامشی که انتظار می رود این مکان داشته باشد خبری نیست. این خانه برای آدم هایش، برای زن ها و دخترانش امن نیست و مردان این خانواده سرنوشت زنان را به راحتی تغییر داده و حتی آنها را نابود می کنند تا آبرویشان را حفظ کرده باشند.

«خانه پدری» در مورد ظلمی حرف می زند که در هفتاد سال بر زنان این خانه رفته است. زنانی که با گذشت زمان تغییر کرده و در هر مرحله گامی بیشتر به سوی خود مختاری برداشته اند. در صحنه ی اول ملوک یا چادر و روبنده ی قجری اش به خانه می آید در حالی هفده سال بعد خواهرش تنها به چادری رنگی اکتفا کرده و از روبنده خبری نیست. دختر محتشم در اپیزود سوم نیز برای این که به خواسته ی پدرش تن ندهد، خودکشی را انتخاب می کند، این بار اوست که می خواهد بمیرد نه خانواده اش. این بار اوست که برای مردن خودش تصمیم می گیرد نه دیگران. در ایپزود چهارم زنان وارد اجتماع شده اند. دختر محتشم قصد دارد کارگاه قالی بافی راه بیاندازد و بخشی از اقتصاد خانواده را بچرخاند. در اپیزود پنجم و پس از گذشت هفتاد سال، زنان جایگاه خود را در اجتماع و خانواده پیدا کرده اند و برای مردان نیز تعیین تکلیف می کنند. به عنوان مثال نامزد پسر محتشم به او می گوید که حاضر نیست در خانه ای زندگی کند که جنازه ای در چال شده است، حتی اگر این خانه بازسازی شده و تبدیل به آپارتمان های امروزی شود. این بار نامزد پسر است که برای او تعیین تکلیف می کند و اصول خوب و بد را به یادش می آورد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

آدم هایی گیر افتاده در مارپیج زندگی

 

«هزارتو» از روابط کثیفی حرف می زند که در زندگی جاری است، اما نگاهی نو به این موضوع ندارد و هزارتویش را با هزار دروغ و خیانت پر کرده. تمام آدم های این فیلم به یکدیگر جفا کرده اند. از خیانت بارز امیرعلی و بیتا به نگار گرفته تا دزدی آشکار نریمان از امیرعلی در این شرایط بغرنج. حتی مادر نگار که زنی اهل دین و ایمان است نیز به پلیس دروغ می گوید و خود نگار هم در گذشته مانع خوشبختی بیتا شده. تمام این روابط تو در تو و کثیف می تواند یک هزارتو را بسازد، اما در مواقعی این موضوع منطقی جلوه نمی کند.

«هزارتو» برای نشان دادن خیانت و دروغ و دزدی به نظر زیاد می آید و تو در تو در شدن این خیانت ها با هم، از منطق قصه کم می کند. گویی نویسنده تنها به ساختن یک هزارتو فکر می کرده، هزار تویی که در آن آدم ها هر آنچه از بدی است در حق هم روانه می کنند، اما منطقی که بتواند این هزارتو را بسازد لحاظ نکرده است. برای مثال نریمان که همیشه به امیرعلی شک داشته و ازدواج او با خواهرش را مشکوک می داند، در شرایطی که خواهر زاده اش گم شده، فرصت را برای تلکه کردن داماد مناسب می بیند و به همراه دوست دخترش در نقش آدم ربا، امیرعلی را تیغ می زنند. امیرعلی که خود گرگ بازار ساخت و ساز است و مدام پشت تلفن برای پول دادن به همکارش دعوا می کند، به سادگی می پذیرد و دلارهایی را گرفته در فضایی کاملا کلیشه ای، قبرستان ماشین، جلوی دوست دختر نریمان می اندازد. این رفتار، این ساده لوحی امیرعلی را نمی توان باور کرد و اگر او این قدر ساده و احمق باشد، مدت ها پیش از این اتفاق، دچار مشکلات جدی می شد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 7 مردادماه 99 منتشر شده است.) 

آیا در توبه همیشه باز است؟

 

نویسنده: برد میرمن

کارگردان:  شهاب حسینی

بازیگران: علی نصریان/ شهاب حسینی/ صالح میراز آقایی/ نیما رییسی/ پرویز بزرگی/ مهدی بجستانی/ میثاق زارع/ غزاله نظر/ شهرام ابراهیمی/ ایلیا نصرالهی/ پرند عین بیگی/ تنی آواکیان/ فاطمه عرب کرمانی/ مهران هاشمی/ فرنام حقیقت جو

 

«اعتراف» نمایشی تکان­ دهنده برای همه­ ی کسانی است که اهل دین و ایمان­ اند و همی ن­طور همه­ ی آنهایی از آن گریزان­ اند. «اعتراف» نمایشی است در راستای این که آیا دینداری و توبه می­ تواند راهی به سوی خیر باشد یا نه!

نمایش داستان قاتلی حرفه ­ای و خطرناک است که برای اعتراف به گناهانش به کلیسا آمده و کنار پدر مقدس به تعریف زندگی­اش می ­پردازد. او که مشخص است اعتقادی به کلیسا و بارگاهش ندارد، از گذشته­ ای نزدیک به گذشته ­ای دور طی مسیر میکند. از قتل­ های اخیری که انجام داده تا دلیل اینکه چرا او به چنین قاتلی تبدیل شده است. در نهایت به روزگاری برمی­ گردد که تنها هشت سال داشت و با مادر و پدرِ همیشه مستش زندگی می­ کرد. در یکی از شب های مستی، پدر دست او را روی اجاق گاز سوزانده و مادرش را مجبور کرده بود از تراس خانه به پایین بپرد و بمیرد. پسر سه شبانه­ روز را در تنهایی سپری کرده و بعد به کمک صاحبخانه به یتیم خانه رفته، بارها مورد آزار و اذیت واقع شده بود و کم کم راه زندگی از طریق خلاف را آموخته بود؛ تا اینکه وقتی از جلوی کلیسایی گذر می­ کند مردی را می­ بیند که پیریِ پدرش بود و در لباس کشیش اعتراف دیگران را می ­شنید. حال مرد آمده بود تا برای کشیش از چرایی تبدیل شدنش به قاتل و تصمیمش برای کشتن نفر آخر یعنی کشیش بگوید. پدر که حال کشیش شده و مردی متدین است از او حلالیت می ­خواهد اما آیا توبه­ ی او گذشته­ ی پسر را تغییر می­ داد؟! آیا از رنج­ های فرزندش که بارها مورد تجاوز دیگران قرار گرفته بود کم می ­کرد؟ آیا کشیش شدن او، اندوه مرگ مادر را برای فرزند کمرنگ می نمود؟ کشیش شدنِ او تنها برای خودش آرامشی به ارمغان آورده بود و برای گذشته ­ای که ساخته بود هیچ نداشت.

«اعتراف» موضوعی تکان دهنده مخصوصا برای جوامع مذهبی است؛ مذهب و دینی که همیشه در توبه­ اش باز است، اما آیا همین باز بودن همیشگیِ در توبه راه را برای گناه هموارتر نکرده است! اینکه کسی بداند هر اشتباهی بکند می ­تواند با توبه ­ای مجدد آن را بر خود ببخشد آیا خود گریزی از انسانیت نیست! اینها سوال­ هایی است که نمایش «اعتراف» برای مخاطب بهت­ زده ­اش به ارمغان می ­آورد و او را با کشیشی تنها می­ گذارد که بعد از سالها مردِ خدا بودن با خودِ واقعی و آسیب­ های جبران­ ناپذیر این خود رو به رو شده است.

«اعتراف» جدای از موضوع تفکر برانگیزی که مطرح می­ کند، با بازی ­های بی­ نظیر بازیگرانش ضربه­ اش را قوی­ تر بر فرق مخاطب فرود می­ آورد و رنج فهمیدن را برای او مضاعف می­ نماید. صحنه ­ی نمایش نیز در عین رئال بودنش، مدرن نیز هست. صحنه ­ای کامل که علاوه بر مرکزیت آن که محراب گفتگوی دو مرد است، با پلکانی به عقب و طرفین به بستر حادثه­ های دیگری که مرد برای تعریف کردن از قتل­ هایش دارد سر می ­زند و در نهایت به دورترین خاطره مرد و دورترین بخش دکور می­ رسد، به خانه ای که در آن سرنوشت کودک هشت ساله به کل تغییر کرده و کودکی برایش به مفهومی از درد بدل می ­شود.

«اعتراف» نمایشی است که باید آن را دید و دیدنش برای کسانی که اهل ایمان­اند ضروری­ تر می­ نماید. نمایشی که آن بخش از دین را نشان می ­دهد که هم به مومنانش آرامش می­ بخشد و هم می ­تواند راهی دررو باشد برای بدی نمودن و راحت کردن وجدان با توبه ­ای که همیشه درِ آن باز است.

 

 

  • samaneh ostad

 

 

 

چمدانی که قصد رفتن بسته نشده بود

 

نکته ی مهم دیگری که می توان در مورد فیلمنامه ارضی به آن اشاره کرد پرداخت خوب و آگاهانه ارضی به رابطه ی سعید و سایه است. سایه، زن ثروتمندی است که یک سال بعد از تولد دخترش، شوهر و دخترش را رها می کند و از ایران می رود. او اکنون با بیماری آلزایمر به ایران بازگشته و می خواهد لحظه ای را کنار دخترش خوش باشد. سایه، سعید را ترک می کند و سعید بهانه ای برای این ترک شدن نمی یابد، بیننده هم دلیل واضحی پیدا نمی کند تا اینکه سایه که احوالش به هم ریخته به سعید می گوید که او باید جلوی زنش را می گرفته و نمی گذاشته او خانه را ترک کند. این مورد اهمیت قرار نگرفتن است که سایه را مجبور به ترک خانه کرده. شاید به ظاهر این دلیلِ سطحی ای برای ترک یک زندگی به نظر برسد، اما پشت این حرف تمام رازهای زنانگی نهفته است. یک زن ِامروزی به توجه نیاز دارد، مخصوصا زنی که تازه یک سال است زایمان کرده و احتمالا افسردگی بعد زایمان را هم می گذرانده. سایه این توجه را از سعید ندیده و تا آخرین لحظه منتظر بوده که سعید او را از رفتن باز دارد. سایه حداقل انتظارش از سعید از این بوده که از او بخواهد تا نرود، تا بماند، تا با هم زندگی کنند. این دلیلِ به ظاهر ساده که شاید حتی دلیل هم به حساب نیاید در دنیای امروز و میان زوج های امروزی موجب جدایی های زیادی شده و ارضی به درستی به نیاز سایه بر این مورد اهمیت واقع شدن اشاره کرده است.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad