فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سپیده حبیب» ثبت شده است

 

 

دغدغه ی دوم: آزادی

آه! اگر آزادی سرودی می خواند[i]

 

این بخش کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» به بررسی دومین دغدغه ی وجودی انسان یعنی آزادی می پردازد. یالوم این بخش را با صحبت کردن درباره "مسئولیت" شروع می کند. مسئولیتی که یکی از نتایج مستقیم آزادی است. اما آیا هر انسانی دوست دارد آزاد و رها باشد و خود مسئولیت زندگی را به دوش بکشد، مسئولیت انتخاب ها، رفتارها، اعتقادات، مسئولیت آینده را؟ طبیعتا پاسخ این سوال منفی است. شاید تعجب آور باشد اما خیلی از انسان ها از آزادی گریزان اند؛ زیرا از مسئولیت می ترسند.

یالوم اشاره می کند که آگاهی از مسئولیت یعنی آگاهی از اینکه خودمان سرنوشت، گرفتاری های زندگی، احساسات و در نتیجه رنج مایمان را پدید آورده ایم. او به جمله ای از سارتر اشاره می کند که انسان نه تنها آزاد است بلکه محکوم به آزادی است. آزادی یعنی اینکه فرد کاملا در برابر زندگی خویش مسئول است، نه فقط در برابر اعمال خود، بلکه در برابر کوتاهی هایش نیز مسئولیت دارد.

نویسنده مسئولیت گریزی و اجباری گری را دو مورد از نشانه های وجود دغدغه ی آزادی در فرد می داند. جا به جایی مسئولیت نیز یکی از نشانه های مهم این دغدغه است. آیا تا به حال شده خود قدرت تصمیم گیری نداشته باشید اما شرایطی را ایجاد کنید که فرد دیگری به جای شما تصمیم بگیرد؟ مثلا با پارتنر خود رابطه ی خوبی ندارید، از حضور او در زندگی تان راضی نیستید اما به جای مستقیم صحبت کردن در این مورد، شروع به دوری کردن از وی می کنید، تلفن هایش را پاسخ نمی دهید، حالش را نمی پرسید و هر بار مسائلی مانند کار را بهانه می کنید. بلاخره کاری می کنید با کم محلی های شما، پارتنرتان خسته شده و رابطه را پایان دهد. در واقع شما مسئولیت اتمام این رابطه را به دوش او می گذارید تا خودتان در این مورد تصمیم نگیرید.

اروین یالوم، مسئولیت پذیری را مترادف «مدیریت زندگی» می داند و اشاره می کند که به همین دلیل است که بسیاری از رویکردهای درمانی به آموزش مهارت های زندگی می پردازند. او در خطاب به روان درمان گران جوان توصیه می کند به جای اینکه با علامت بیماری بجنگند که باعث تشدید علامت می شود، کاری کنند که بیمار مسئولیت رفتار خود را به گردن بگیرد. مثلا بسیاری از بیماران از جمله ی «فلان اتفاق افتاده» به جای «من فلان کار را کردم» استفاده می کنند و بدین طریق از خود فردیت زدایی می نمایند و این از مواردی است که روان درمان گر باید متوجه آن باشد.

نویسنده اشاره می کند که حتی اگر شرایط زندگی یک فرد به آن شکلی که برنامه ریخته بود جلو نرفته باز هم این اوست که انتخاب می کند با شرایط فعلی چطور کنار بیاید: «ولی یک انسان، حتی اگر تا گردن در آب فرو رفته باشد، آزادی دارد: انتخاب می کند چه احساسی نسبت به موقعیت داشته باشد، چه شیوه ای را در پیش بگیرد: پر دل و جرات، خویشتن دار، تسلیم در برابر سرنوشت، حلیه گر یا وحشت زده باشد.» و منش فرد نسبت به موقعیتش را همان معمای انسان بودن می داند.

یالوم در ادامه به نکته ی مهمی اشاره می کند. اینکه مسئولیت همراه است با احساس گناه. «دیدگاه اگزیستانسیال در روان درمانی، ابعاد مهمی را به مفهوم احساس گناه می افزاید. اول اینکه، پذیرش کامل مسئولیت اعمال خویش، با کاستن از دریچه های فرار، حوزه ی گناه را گسترده تر می سازد. دیگر فرد نمی تواند به راحتی بر بهانه هایی مانند «چنین منظوری نداشتم»، «اتفاقی بود»، «کاری از دستم بر نمی آمد» یا «از کنترلم خارج بود» تکیه کند. بنابراین احساس گناه حقیقی و نقش آن در روابط بین فردی اغلب به گفت و گو های درمانی اگزیستانسیال وارد می شود.»

وی سپس به اراده، خواستن و آرزو می پردازد و از تاثیر این سه بر مسئولیت پذیری یک فرد صحبت می کند. یالوم با مثال های گوناگون تاثیر مهم اراده را بر زندگی، موفقیت ها و شکست های افراد بررسی کرده و وظیفه درمان گر را گشودن دست و بال اراده می داند.

 

 

[i] احمد شاملو

 

 

  • samaneh ostad

 

 

کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال»

مرگ، آزادی، تنهایی، پوچی

 

نویسنده: دکتر اروین د.یالوم

مترجم: دکتر سپیده حبیب

انتشارات: نشر نی

قیمت: 80000 / چاپ دوازدهم 1398

تعداد صفحات: 717

 

اگر بخواهم تنها یک کتاب را معرفی کنم که زندگی را به کل تغییر خواهد داد کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» است. کتابی بسیار مهم و اثرگذار که درباره ی دغدغه های اگزیستانسیال (وجودی) انسان ها صحبت می کند. دکتر «اروین یالوم» که خود روان درمانگر مهمی است برای نوشتن این کتاب ده سال وقت صرف کرده و به حق کتابی نوشته که می تواند ریشه ی بسیاری از معضلات روانی انسان ها را نشان دهد.

اروین یالوم در این کتاب چهار دغدغه ی اگزیستانسیال بشر را مورد بررسی قرار می دهد. مهم ترینِ این دغدغه ها که بخش بیشتری از کتاب را نیز به خود اختصاص داده است، مرگ است. دومین دغدغه آزادی، سومین آنها تنهایی و چهارمین دغدغه پوچی است.

در راستای درباره نویسیِ این کتاب و به دلیل اینکه هر کدام از بخش های کتاب که به این دغدغه ها می پردازد، خود کتابی کامل است، چهار یادداشت برای این کتاب در نظر گرفته ام که در هر یک به یکی از بخش های کتاب خواهم پرداخت.

 

دغدغه ی اول : مرگ

مرگ در سایه نشسته است و به ما می نگرد

در این بخش اروین یالوم از زندگی، مرگ و اضطراب صحبت می کند. اینکه مرگ همیشه می خارد و این نگراش ما نسبت به مرگ است که بر شیوه ی زندگی و شیوه ی از توان افتادن و بیمار شدن مان تاثیر می گذارد. او مرگ و زندگی را با هم وابسته می داند، نه اینکه یکی زودتر و دیگر دیرتر بیاید. وی همچین مرگ را سرچشمه ی آغازین اضطراب دانسته، اضطرابی که منشا ناهنجاری های روانی نیز می باشد.

جمله ای که یالوم در این بخش بسیار آن را تکرار می کند این است: «اگر چه نفًس مرگ آدمی را نابود می کند، اندیشه ی مرگ نجاتش می دهد.» او معتقد است وقتی از دست دادن چیزی نزدیک است، آن چیز اهمیت و اعتبار می یابد و زندگی زمانی ارزشمند می شود که بدانیم روزی از دست خواهد رفت. وی مثال های زیادی از بیمارانی می آورد که مواجهه ی آنها با بیماری باعث شده قدر زندگی را بیشتر دانسته و شروع به زندگی کردن کنند. رو به رو شدن با مرگ تحولی در زندگی آنها به وجود آورده، دلواپسی های روزمره را از بین برده و بسیاری از دغدغه های سطحی را از زندگی زدوده است.

او همچنین از اضطراب مرگ حرف می زند. اضطرابی که دلیل بسیاری از رفتارهای آدمی است. مثال های که می آورد بسیار جالب است. مثلا داستان زنی که به دلایل کاری به او مراجعه کرده و بعدتر متوجه شد مشکلات او با همکارانش ناشی از اضطراب مرگ است. یا مردی که نمی تواند بدون ارتباط جنسی با زنان، روزهایش را بگذارند یا زنی که ناراحتِ آلزایمر گرفتن شوهرش است. همه ی این مثال ها نشان می دهد که این مرگ است که آدم ها را می ترساند و این ترس به شکل مشکلی دیگر در زندگی خود را نشان می دهد.

اروین یالوم در ادامه به بررسی مفهوم مرگ در نظر کودکان می پردازد. اینکه یک کودک چطور با مرگ رو به رو می شود و چه برداشتی نسبت به "از دست دادن" دارد. برخورد یک کودک در مقابل پرنده ی مرده ای که می بیند چیست و چطور این برخورد می تواند در آینده و ترس های او نقش داشته باشد. او از تلاش ها و راه حل های کودکان برای مقابله با مرگ حرف می زند و از تاثیر مرگ والدین بر فرزندان می گوید.

فکر کردن به مرگ برای خیلی از انسان ها موجب مشکلات روانی می شود که این مشکلات خود را به شکلی دیگر در زندگی فرد نشان می دهند. اعتیاد به کار، خود شیفتگی، پرخاش جویی، تزتزل و اضطراب همه می تواند نشانه هایی از اضطراب مرگ باشد.

در پایان این فصل یالوم سعی می کند با مثال هایی برای دانشجویان این رشته توضیح دهد که چطور می توان به مرگ به عنوان یک دغدغه ی اگزیستانسیال نگاه و به بیمار در این رابطه کمک کرد. در نهایت یالوم اشاره می کند که اضطراب مرگ با میزان رضایت از زندگی نسبت معکوس دارد؛ زیرا وقتی زندگی رضایت بخش است، مردن کمتر دردسر آفرین است و برعکس هر چه از زندگی رضایت کمتری داشته باشیم، با بیماری و عواقب آن هم سخت تر کنار می آییم.

 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

درباره کتاب «مامان و معنی زندگی»

داستان های روان درمانی

 

نویسنده: اروین د. یالوم

مترجم: سپیده حبیب

انتشارات: نشر قطره

قیمت: 48000/ چاپ بیست و چهارم/ پاییز 98

تعداد صفحات: 342

 

اروین یالوم در کتاب «مامان و معنی زندگی» شش داستان تعریف می کند که شخصیت های برخی از آنها واقعی و برخی ساخته ی ذهن نویسنده است. دکتر «جعفر بوالهری»، رئیس انستیتو روانپزشکی تهران، در مقدمه این کتاب از آموزش های نادرستی می گوید که در این روزها در درمان روانپزشکی در ایران می گذرد و از متونی که همچون کتاب مقدس با آنها برخورد می شود. او در تعریف از یالوم چنین می گوید: «یالوم در این کتاب از سد جمود، ماشینیسم، از خود بیگانگی، رفتارهای ناپخته و وابسته به «مامان» های خودشیفته دست اندرکار طب و دیگر مقابله ها و دفاع های پاتولوژیک عبور کرده و دادن درس روانشناسی خود، روانکاوری دفاع های خود، انتقال و انتقال متقابل، روانشناسی وجودی، روانشناسی معنویت، انسان گرایی، ارتباط، همدلی، هوش هیجانی و خلاصه هنر درمان که عجیب با رواج بازار بی هنران در کلاس های درس دستیاران روانپزشکی و در درسنامه های امروزین روانپزشکی ایران غریب مانده است، دست درمانگران، استادان، دستیاران و بیماران را با صمیمت می فشارد، آن هم با زبانی شیوا و هنرمندانه که جای آن در میان روانپزشکان ایرانی خالی است.»

یالوم در هر کدام از داستان های این مجموعه شخصیتی را محور قرار داده و رفتارهای روانشناسانه ی خود با او را بررسی کرده و به این نتیجه می رسد که چه جایی این رفتارها جواب داده و چطور به بهبود بیمار کمک کرده است. او بی پرده از رابطه ی خود به عنوان روانپزشک و بیمار صحبت کرده و از سختی درمان برخی بیماران می گوید که چطور با علاقه ی افراطی خود به او، برای او به عنوان پزشک نیز چالش هایی درست کرده اند.

هر کدام از داستان هایی که یالوم در این کتاب نوشته، می تواند مخاطب را در جریان یک مسیر درمانی قرار دهد، گویی او نیز به همراه یالوم و بیمارش در جلسات درمان حضور داشته و توانسته است دریافت هایی برای خود به دست آورد؛ دریافت هایی که او را در راهِ حل مشکلات مشابه کمک خواهد کرد.

این استاد روانپزشکی دانشگاه استفورد در کتاب «مامان و معنی زندگی» به خوبی ثابت می کند که «کاشف بی محابای روان آدمی است» و «داستان هایش از غنای تجربه اش به عنوان یک روان درمانگر با دانش وسیعی در فلسفه، ادبیات و نیز با انسان دوستی عمیقش در هم می آمیزد. او با همان مهارتی که بیمارانش را به درمان جلب می کند، خواننده را هم با قصه هایش همراه می سازد.» (دکتر دیوید اسپینگل)

در ادامه بخش هایی از کتاب را با هم می خوانیم:

  • «واضح است که رویارویی با مرگ خویش، قوی ترین تجربه ی مرزی است، ولی تجربیات دیگری از این دست هم موجود است: بیماری یا صدمه جدی، طلاق، شکست شغلی، تغییر مراحل زندگی (بازنشستگی، رفتن فرزندان از خانه، پا به سن گذاشتن، زادروزهای مهم) و البته تجربه ی ناگزیر مرگ افراد مهم زندگی.» صفحه 188
  • «می دانی، من همین الان مریضی دارم که همه ی سال اول ملاقات چهار بار در هفته، یعنی دویست ساعت خودش را تکرار کرد. بارها همان افسوس ها، همان اشتیاق برای داشتن والدین متفاوت، دوستان متفاوت، چهره ی متفاوت، اندام متفاوت، چسبیدن به چیزهایی که ممکن نیستند. ولی عاقبت از گوش دادن به خودش و چرخه ی تکراری اش خسته شد. خودش به این نتیجه رسید که نه تنها جلسات روانکاوی، بلکه همه ی زندگی اش را دارد تلف می کند. تو نمی توانی حقیقت را به چهره ی مریضت پرتاب کنی: تنها حقیقت راستین، حقیقتی است که خودمان کشفش کنیم.» صفحه 230

 

  • samaneh ostad