فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روان درمانی» ثبت شده است

 

 

دغدغه ی سوم: تنهایی

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است[i]

 

اروین یالوم در بخش دیگری از کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» دغدغه ی وجودی سوم یعنی تنهایی را مورد بررسی قرار می دهد. او تنهایی را به سه شکل تعریف می کند: بین فردی، درون فردی و اگزیستانسیال.

یالوم معتقد است تنهایی بین فردی معمولا به صورت جدا افتادگی و بی کسی تجربه می شود و به معنای دور افتادن از دیگران است. از عواملِ دخیل در این تنهایی می توان به انزوای جغرافیایی، فقدان مهارت های اجتماعی مناسب، احساسات به شدت متضاد درباره ی صمیمیت یا یک سبک شخصی اشاره کرد که مانعی است بر سر راه تعامل اجتماعی راضی کننده. وی تنهایی درون فردی را اما فرایندی بر می شمارد که در آن، اجزای مختلف وجود از هم فاصله می گیرند و دلیل این تنهایی را زمانی می داند که فرد احساسات یا خواسته هایش را خفه کرده و «بایدها» و «نبایدها» را به جای آرزوهایش می پذیرد. اما سومین و مهم ترین شکل تنهایی که یالوم در کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» مفصل به آن می پردازد، تنهایی اگزیستانسیال است.

«اغلب افراد از دیگران و از اجزای خود جدا می افتند، ولی در عمق این جدا افتادگی ها، تنهاییِ اساسی تری جای دارد که به هستی مربوط است، تنهایی ای که به رغم رضایت بخش ترین روابط با دیگران و به رغم خود شناسی و انسجام درونی تمام عیار، همچنان باقی ست.»

یالوم آگاهی از مرگ را دلیلی می داند که موجب احساس تنهایی می شود. اینکه مردن برای فرد اتفاق می افتد و اوست که باید تنها با این اتفاق مواجه شود. آزادی نیز دلیل دیگری است که منجر به تنهایی می شود زیرا همان قدر که آدمی مسئول زندگی خویش است، همان قدر هم تنهاست. یالوم جدا نشدن از خانواده را به معنای رشد نکردن می داند و معتقد است هزینه ای که باید برای این جدایی و رشد پرداخت، تنهایی است. او اعتقاد دارد که فرد باید با دیگری ارتباط برقرار کند بی آنکه با بدل شدن به بخشی از او، به آرزوی فرار از تنهایی اش پر و بال دهد. «در نهایت یک رویارویی با تنهایی ست که به فرد امکان می دهد رابطه ای عمیق و پرمعنا با دیگری برقرار کند.»

واقعیت مهم اما این است که هیچ رابطه ای قادر نخواهد بود تنهایی را از میان ببرد زیرا هر یک از ما در هستی تنها هستیم اما می توانیم در تنهایی یکدیگر شریک شویم زیرا عشق درد تنهایی را جبران می کند. یالوم در ادامه ی این بخش به ارتباط رابطه ی جنسی و تنهایی می پردازد و برقراری رابطه و متعهد شدن به دیگری را باعث غنی تر شدن انسان می داند نه فقیرتر شدنش.

یالوم همانند فصل های پیشین در انتها به روان درمان گران جوان از روش هایی می گوید که بتوانند با آن به این دغدغه در بیماران خود بپردازند. او به این نکته نیز اشاره می کند که تنهایی «راه حل» ندارد. تنهایی بخشی از هستی است و باید با آن رو به رو شده و راهی برای هضم آن یافت، همان طور که کامو می گوید: « وقتی انسان آموخت آن هم نه فقط بر روی کاغذ که چگونه با رنج هایش تنها بماند و چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد.» زیرا انسان بودن، یعنی تنها بودن!

 

[i] سهراب سپهری

 

 

  • samaneh ostad