فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رضا عطاران» ثبت شده است

 

 

موقعیتی که قابلیت فیلم بلند شدن ندارد

اینکه سوژه ی ابتدایی قابلیت فیلم بلند شدن را نداشته است، از میزان خرده روایت ها و بی ربط بودن آنها به یکدیگر کاملا مشخص است. بدترین خرده روایت را می توان آخرین آن نیز دانست، زمانیکه فیلم رنگ و بویی جنایی به خود می گیرد و از هدف اصلی خود یعنی زدودن سوراخ از مبل دور می شود. در این زمان محسن چنان درگیر فیلم های دوربین شده که حتی حاضر است برای آن رشوه نیز بپردازد و کاملا مبل را از یاد برده است. وقتی داستانی در فیلم وجود دارد که می تواند روایت اصلی را تحت شعاع خود قرار داده و تمرکز شخصیت را از آن بگیرد، پس این روایت فرعی است که باید جایگزین روایت اصلی شود. «زیر نظر» زمانی قابلیت فیلم بلند شدن را پیدا می کرد که روایت یک سوم پایانی، در یک سوم ابتدایی اتفاق می افتد و خروج از ریلی در قصه ی پیش می آمد. روایت پایانی می توانست نقطه عطف فیلم باشد ،زیرا نویسنده توانسته است به کمک آن ذهن شخصیت اش را از موضوعی که روی آن تمرکز کرده منحرف کند و جدای از ذهن، زندگی او را درگیر کرده است. پس با این تفاسیر متوجه می شویم که ضعف اصلی فیلم زیرنظر انتخاب موقعیتی است که قابلیت نود دقیقه داستان پردازی را ندارد یا حداقل برای نویسنده ی این کار نداشته است و او مجبور شده فیلم را پر از شخصیت های بی ربط و اتفاقات نامرتبط کند و در نهایت پایانی قرار دهد که در آن همه چیز رها می شود. نویسنده تمام تمرکز امید را بر روی ماجرای مالی گذاشته اما اینکه این ماجرا چیست و چه می شود اصلا مشخص نمی شود. حتی از این بحث مالی گنگ در فیلم هیچ استفاده ای نمی گردد. وقتی اسلحه ای روی صحنه شلیک نمی کند، چرا باید آن را روی صحنه قرار داد؟ با این حساب بخش زیادی از دیالوگ های بی ربط امید نیز حذف می شود. در سوی دیگر داستانک پایانی که همه ی فکر محسن را به خود معطوف کرده نیز کاملا بی سرانجام رها می شود. پس وقتی این قدر موضوع بی اهمیت است که رها شود چرا در فیلم مطرح شده و به این شکل روی آن مانور داده شده است؟!

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

این فیلم کمدی نیست

 

شاید خانم یایا را بتوان فیلمی در مورد بحران میانسالی هم در نظر گرفت. بحران میانسالی مردانی متعهد و گوش به فرمان خانواده که زندگی خوب و سالمی در کنار همسرانشان دارند، در محل کار آدم هایی مورد تحسین و آن قدر مثبت بوده اند که زیرآب یکی از همکارانشان را به خاطر شیطنت هایش می زنند و حالا این مردان اهل خانواده در اقدامی متفاوت، سفر به شانگهای را بهانه کرده و راهی تایلند شده اند تا شاید روی دیگری از زندگی را ببیند. آنها دنبال شادی می گردند و فکر می کنند شاید پاتایا بتواند این شادی را به آنها هدیه دهد. اما نمی توانند این شادی ای را که دنبالش آمده اند دریافت کنند، نمی توانند به خانم یایا روی خوش نشان داده و به هتلی که او پیشنهاد می دهد و خلوت خود خواسته شان بروند. در صحنه ای از فیلم، دو باجناق مردی فرانسوی را می بینند که کنار زنی شاد و خوشحال است و دارد با او حرف می زند. آنها زن را همسر مرد نمی دانند چرا که معتقد اند مرد کنار همسرش این قدر خوشحال نیست.

«به نظرت زنشه؟

نه، آخه آدم کنار زنش که این قدر خوشحال نیست.»

دو باجناق زیاد از هتل بیرون نمی روند و چندین بار تصمیم می گیرند به ایران بازگردند، آنها قابلیت لذت بردن از چیزی را در حال حاضر دارند، ندارند. کنار همسرانشان شاد نیستند، یا شاید شادی را در چیزی دیگری می بینند که به دنبالش تا تایلند آمده اند، اما در اینجا هم نمی توانند از شادی بهره ای ببرند. خانم یایا که ساخته ی ذهن آنهاست مدام دعوتشان می کند به لذت بردن، مقوله ای که این دو مرد علیه آن جبهه دارند و توانایی لذت بردن را نیز ندارند.

خانم یایا می توانست فیلمی در مورد میانسالی باشد و شاید اگر خوب پرداخت می شد و به این موضوع که از قضا دغدغه ای مهم است می پرداخت، فیلمی موفق بود اما متاسفانه خانم یایا مسیری مشخص، دغدغه ای قابل درک و یا قصه ای قابل فهم ندارد. این فیلم فاقد هر آنچه است که می تواند پل ارتباطی بین خودش و مخاطب برقرار کند.

 

پ.ن: یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید.

 

 

  • samaneh ostad