فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دغدغه های وجودی» ثبت شده است

 

 

دغدغه ی چهارم: پوچی

سر به سر پوچ دیدم جهان را[i]

 

پوچی آخرین دغدغه ای است که اروین یالوم در کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» به آن می پردازد.

«گروهی کودن شادمان را تصور کن که مشغول کارند. در فضای باز آجر جا به جا می کنند. به محض آنکه همه ی آجرها را در یک گوشه ی زمین روی هم چیدند، شروع می کنند به بردن آن ها به گوشه ی دیگر زمین. این کار بی قفه ادامه می باید و هر روزِ سال آن ها مشغول همین کارند. یک روز یکی از آن ها می ایستد و از خود می پرسد چه کار دارد می کند. در شگفتی می ماند که هدف از جا به جایی آجرها چیست. و از آن لحظه به بعد دیگر مانند گذشته از کار خود راضی نیست. من همان کودنم که از چرایی این آجرها در شگفت مانده است.»

پوچی با این سوال ها شروع می شود که معنای زندگی چیست؟ معنای زندگی من چیست؟ چرا زندگی می کنیم؟ چرا ما را به اینجا آورده اند؟ برای چه زنده ایم؟ بر چه اساسی باید زندگی کنیم؟ اگر باید بمیریم، اگر هیچ چیز ماندنی نیست، پس چیزی هست که معنی داشته باشد؟

یالوم فقدان معنا را مهم ترین فشار روانی اگزیستانسیال به شمار می آورد و در ادامه به بررسی تعاریفی برای معنای زندگی می پردازد. در این راه همانند فصل های پیشین معنای این دغدغه ی اگزیستانسیال را از دیدگاه دیگر فلاسفه، روان شناسان و نویسندگان بیان می کند و از منظر آنان به بررسی جایگاه خدا و معنویت در زندگی می پردازد. او به راهکارهایی اشاره می کند که معمولا برای فرار از پوچی به کار می رود همچون: نوع دوستی، فداکاری کردن در راه یک آرمان، خلاقیت و هنر، راه حل لذت گرایانه و از خود گذشتن. یالوم به تلاش فلاسفه برای یافتن معنایی برای زندگی اشاره می کند و معتقد است فقدان معنا پیامدهای بالینی دارد. وی در ادامه برخی پژوهش های بالینی در این راستا را بررسی کرده و به روان درمان گران راهنمایی هایی در راستای رو به رو شدن با این مشکل در بیمارانشان می دهد: «این رویکرد درمانی با رویکردهایی که برای مواجهه با سایر دلواپسی های غایی ذکر کردم، تفاوت های بسیاری دارد. با مرگ، آزادی و تنهایی باید مستقیما گلاویز و دست به گریبان شد. ولی وقتی نوبت به پوچی می رسد، درمانگر باید به بیمارانش کمک کند از این پرسش فاصله بگیرند: به جای غوطه وری در معضل پوچی، راه حل تعهد را برگزینند. پرسش درباره معنای زندگی همان طور که بودا اندرز داده، کمال نمی آورد. باید در رودخانه ی زندگی غوطه ور شد و اجازه داد پرسش نیز به راه خود رود.»

یالوم با فهرست طویلی از منابع، کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» را که حاصل ده سال پژوهش، درمان، گروه درمانی، نت برداری، بررسی منابع مختلف و نوشتن است را به پایان می رساند. یالوم در این کتاب مثال های بی شماری از بیمارانش چه در درمان فردی و چه در گروه درمانی می زند و هر دغدغه را به تفصیل شرح می دهد. او از مطالب دیگر فلاسفه، نویسندگان و روان شناسان نیز استفاده کرده و در مواقعی برای شرح کامل موقعیت مثال هایی از کتاب های داستان و رمان و حتی زندگی شخصی اش می آورد.

«روان درمانی اگزیستانسیال» کتابی است که شاید خطاب اصلی اش درمان گران جوان باشد اما برای هر مخاطب عام در هر سطح سوادی قابل درک و اثرگذار خواهد بود. کتابی که با خواندنش به ریشه ی بسیاری از ترس ها، نگرانی ها، اضطراب ها، بدخلقی ها و رنج هایمان پی خواهیم برد.

 

[i] فروغ فرخزاد

 

با کلیک بر روی لینک های زیر می توانید بخش های دیگر معرفی این کتاب را مطالعه کنید.

- دغدغه ی اول: مرگ

- دغدغه ی دوم: آزادی

- دغدغه ی سوم: تنهایی

 

 

 

  • samaneh ostad

 

 

دغدغه ی دوم: آزادی

آه! اگر آزادی سرودی می خواند[i]

 

این بخش کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» به بررسی دومین دغدغه ی وجودی انسان یعنی آزادی می پردازد. یالوم این بخش را با صحبت کردن درباره "مسئولیت" شروع می کند. مسئولیتی که یکی از نتایج مستقیم آزادی است. اما آیا هر انسانی دوست دارد آزاد و رها باشد و خود مسئولیت زندگی را به دوش بکشد، مسئولیت انتخاب ها، رفتارها، اعتقادات، مسئولیت آینده را؟ طبیعتا پاسخ این سوال منفی است. شاید تعجب آور باشد اما خیلی از انسان ها از آزادی گریزان اند؛ زیرا از مسئولیت می ترسند.

یالوم اشاره می کند که آگاهی از مسئولیت یعنی آگاهی از اینکه خودمان سرنوشت، گرفتاری های زندگی، احساسات و در نتیجه رنج مایمان را پدید آورده ایم. او به جمله ای از سارتر اشاره می کند که انسان نه تنها آزاد است بلکه محکوم به آزادی است. آزادی یعنی اینکه فرد کاملا در برابر زندگی خویش مسئول است، نه فقط در برابر اعمال خود، بلکه در برابر کوتاهی هایش نیز مسئولیت دارد.

نویسنده مسئولیت گریزی و اجباری گری را دو مورد از نشانه های وجود دغدغه ی آزادی در فرد می داند. جا به جایی مسئولیت نیز یکی از نشانه های مهم این دغدغه است. آیا تا به حال شده خود قدرت تصمیم گیری نداشته باشید اما شرایطی را ایجاد کنید که فرد دیگری به جای شما تصمیم بگیرد؟ مثلا با پارتنر خود رابطه ی خوبی ندارید، از حضور او در زندگی تان راضی نیستید اما به جای مستقیم صحبت کردن در این مورد، شروع به دوری کردن از وی می کنید، تلفن هایش را پاسخ نمی دهید، حالش را نمی پرسید و هر بار مسائلی مانند کار را بهانه می کنید. بلاخره کاری می کنید با کم محلی های شما، پارتنرتان خسته شده و رابطه را پایان دهد. در واقع شما مسئولیت اتمام این رابطه را به دوش او می گذارید تا خودتان در این مورد تصمیم نگیرید.

اروین یالوم، مسئولیت پذیری را مترادف «مدیریت زندگی» می داند و اشاره می کند که به همین دلیل است که بسیاری از رویکردهای درمانی به آموزش مهارت های زندگی می پردازند. او در خطاب به روان درمان گران جوان توصیه می کند به جای اینکه با علامت بیماری بجنگند که باعث تشدید علامت می شود، کاری کنند که بیمار مسئولیت رفتار خود را به گردن بگیرد. مثلا بسیاری از بیماران از جمله ی «فلان اتفاق افتاده» به جای «من فلان کار را کردم» استفاده می کنند و بدین طریق از خود فردیت زدایی می نمایند و این از مواردی است که روان درمان گر باید متوجه آن باشد.

نویسنده اشاره می کند که حتی اگر شرایط زندگی یک فرد به آن شکلی که برنامه ریخته بود جلو نرفته باز هم این اوست که انتخاب می کند با شرایط فعلی چطور کنار بیاید: «ولی یک انسان، حتی اگر تا گردن در آب فرو رفته باشد، آزادی دارد: انتخاب می کند چه احساسی نسبت به موقعیت داشته باشد، چه شیوه ای را در پیش بگیرد: پر دل و جرات، خویشتن دار، تسلیم در برابر سرنوشت، حلیه گر یا وحشت زده باشد.» و منش فرد نسبت به موقعیتش را همان معمای انسان بودن می داند.

یالوم در ادامه به نکته ی مهمی اشاره می کند. اینکه مسئولیت همراه است با احساس گناه. «دیدگاه اگزیستانسیال در روان درمانی، ابعاد مهمی را به مفهوم احساس گناه می افزاید. اول اینکه، پذیرش کامل مسئولیت اعمال خویش، با کاستن از دریچه های فرار، حوزه ی گناه را گسترده تر می سازد. دیگر فرد نمی تواند به راحتی بر بهانه هایی مانند «چنین منظوری نداشتم»، «اتفاقی بود»، «کاری از دستم بر نمی آمد» یا «از کنترلم خارج بود» تکیه کند. بنابراین احساس گناه حقیقی و نقش آن در روابط بین فردی اغلب به گفت و گو های درمانی اگزیستانسیال وارد می شود.»

وی سپس به اراده، خواستن و آرزو می پردازد و از تاثیر این سه بر مسئولیت پذیری یک فرد صحبت می کند. یالوم با مثال های گوناگون تاثیر مهم اراده را بر زندگی، موفقیت ها و شکست های افراد بررسی کرده و وظیفه درمان گر را گشودن دست و بال اراده می داند.

 

 

[i] احمد شاملو

 

 

  • samaneh ostad

 

 

کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال»

مرگ، آزادی، تنهایی، پوچی

 

نویسنده: دکتر اروین د.یالوم

مترجم: دکتر سپیده حبیب

انتشارات: نشر نی

قیمت: 80000 / چاپ دوازدهم 1398

تعداد صفحات: 717

 

اگر بخواهم تنها یک کتاب را معرفی کنم که زندگی را به کل تغییر خواهد داد کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» است. کتابی بسیار مهم و اثرگذار که درباره ی دغدغه های اگزیستانسیال (وجودی) انسان ها صحبت می کند. دکتر «اروین یالوم» که خود روان درمانگر مهمی است برای نوشتن این کتاب ده سال وقت صرف کرده و به حق کتابی نوشته که می تواند ریشه ی بسیاری از معضلات روانی انسان ها را نشان دهد.

اروین یالوم در این کتاب چهار دغدغه ی اگزیستانسیال بشر را مورد بررسی قرار می دهد. مهم ترینِ این دغدغه ها که بخش بیشتری از کتاب را نیز به خود اختصاص داده است، مرگ است. دومین دغدغه آزادی، سومین آنها تنهایی و چهارمین دغدغه پوچی است.

در راستای درباره نویسیِ این کتاب و به دلیل اینکه هر کدام از بخش های کتاب که به این دغدغه ها می پردازد، خود کتابی کامل است، چهار یادداشت برای این کتاب در نظر گرفته ام که در هر یک به یکی از بخش های کتاب خواهم پرداخت.

 

دغدغه ی اول : مرگ

مرگ در سایه نشسته است و به ما می نگرد

در این بخش اروین یالوم از زندگی، مرگ و اضطراب صحبت می کند. اینکه مرگ همیشه می خارد و این نگراش ما نسبت به مرگ است که بر شیوه ی زندگی و شیوه ی از توان افتادن و بیمار شدن مان تاثیر می گذارد. او مرگ و زندگی را با هم وابسته می داند، نه اینکه یکی زودتر و دیگر دیرتر بیاید. وی همچین مرگ را سرچشمه ی آغازین اضطراب دانسته، اضطرابی که منشا ناهنجاری های روانی نیز می باشد.

جمله ای که یالوم در این بخش بسیار آن را تکرار می کند این است: «اگر چه نفًس مرگ آدمی را نابود می کند، اندیشه ی مرگ نجاتش می دهد.» او معتقد است وقتی از دست دادن چیزی نزدیک است، آن چیز اهمیت و اعتبار می یابد و زندگی زمانی ارزشمند می شود که بدانیم روزی از دست خواهد رفت. وی مثال های زیادی از بیمارانی می آورد که مواجهه ی آنها با بیماری باعث شده قدر زندگی را بیشتر دانسته و شروع به زندگی کردن کنند. رو به رو شدن با مرگ تحولی در زندگی آنها به وجود آورده، دلواپسی های روزمره را از بین برده و بسیاری از دغدغه های سطحی را از زندگی زدوده است.

او همچنین از اضطراب مرگ حرف می زند. اضطرابی که دلیل بسیاری از رفتارهای آدمی است. مثال های که می آورد بسیار جالب است. مثلا داستان زنی که به دلایل کاری به او مراجعه کرده و بعدتر متوجه شد مشکلات او با همکارانش ناشی از اضطراب مرگ است. یا مردی که نمی تواند بدون ارتباط جنسی با زنان، روزهایش را بگذارند یا زنی که ناراحتِ آلزایمر گرفتن شوهرش است. همه ی این مثال ها نشان می دهد که این مرگ است که آدم ها را می ترساند و این ترس به شکل مشکلی دیگر در زندگی خود را نشان می دهد.

اروین یالوم در ادامه به بررسی مفهوم مرگ در نظر کودکان می پردازد. اینکه یک کودک چطور با مرگ رو به رو می شود و چه برداشتی نسبت به "از دست دادن" دارد. برخورد یک کودک در مقابل پرنده ی مرده ای که می بیند چیست و چطور این برخورد می تواند در آینده و ترس های او نقش داشته باشد. او از تلاش ها و راه حل های کودکان برای مقابله با مرگ حرف می زند و از تاثیر مرگ والدین بر فرزندان می گوید.

فکر کردن به مرگ برای خیلی از انسان ها موجب مشکلات روانی می شود که این مشکلات خود را به شکلی دیگر در زندگی فرد نشان می دهند. اعتیاد به کار، خود شیفتگی، پرخاش جویی، تزتزل و اضطراب همه می تواند نشانه هایی از اضطراب مرگ باشد.

در پایان این فصل یالوم سعی می کند با مثال هایی برای دانشجویان این رشته توضیح دهد که چطور می توان به مرگ به عنوان یک دغدغه ی اگزیستانسیال نگاه و به بیمار در این رابطه کمک کرد. در نهایت یالوم اشاره می کند که اضطراب مرگ با میزان رضایت از زندگی نسبت معکوس دارد؛ زیرا وقتی زندگی رضایت بخش است، مردن کمتر دردسر آفرین است و برعکس هر چه از زندگی رضایت کمتری داشته باشیم، با بیماری و عواقب آن هم سخت تر کنار می آییم.

 

 

 

  • samaneh ostad