فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

اینجا "درباره نویسی" می کنم

فیلم، تئاتر و کتاب

من سمانه استاد هستم و اینجا مکانی است که در آن درباره علائق م می نویسم: فیلم، تئاتر و کتاب. اسمش را نقد نمی گذارم، «درباره نویسی» می گذارم. نوشتن درباره ی آثار دیگران باعث می شود دقت بیشتری موقع دیدن یا خواندن خرج کنم و دوست دارم این دقت را در جایی ثبت نمایم.
بسیاری از مطالبی که اینجا گذاشته شده، پیشتر در نشریات و وبسایت های دیگر منتشر شده است. آنها را اینجا می گذارم تا درباره نویسی هایم در جایی گرد آمده باشند.
(این وبلاگ در حال تکمیل است)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حمید گرامی فر» ثبت شده است

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 21 مردادماه 99 منتشر شده است.) 

تجربه ­ای که جان می­ کاهد

 

 

نویسنده و کارگردان:  سعید رسولی

بازیگران: بهزاد حاجی­ حسنی/ حمید گرامی ­فر/ شادی ضیایی 

مکان اجرا: تالار مولوی 

 

تالار مولوی از جمله سالن­ های نمایش است که بازه­ ی وسیعی از نمایش­ های مختلف در آن اجرا می­ شود. در این سالن می­ توان کارهای متفاوتی را دید که در دیگر سالن ­ها امکان نمایش آنها وجود ندارد. از جمله­ ی این کارهای متفاوت می ­توان به نمایش «جانکاه» اشاره کرد.

نوشتن در مورد «جانکاه» سخت است به این علت که هیچ چیز قطعی در آن وجود ندارد و برداشت­ ها از این نمایش از فردی به فرد دیگر متفاوت بوده و کاملا به دریافت­ های شخصی و سلیقه­ ی مخاطب بر می­ گردد. در این نمایش داستان سرراستی برای روایت دیده می­ شود و همین­طور شخصیت مشخصی برای تعریف. اتفاق در مربعی در میانه­ ی صحنه رخ می­ دهد. جایی که در ابتدا مردی در ظاهر به خانه­ ی پدری خود می ­رود و در انتها زوجی در ظاهر به خانه­ ی غریبه­ ای پا می­ گذارند.

نمایش پرش ­های زیادی دارد و عملا مضمونش را در لا به لای پرش­ های گاه و بیگاه بیان می­ نماید، اما اینکه مخاطب حرف نمایش را متوجه م ی­شود یا نه خود سوال بزرگی است. «جانکاه» داستان لحظه­ هایی است که از جان انسان می­ کاهد. داستان آدم­ هایی که گاه از جان انسان می­ کاهند. پسری به خانه­ ی پدری­ اش برمی ­گردد. در ابتدای امر این پدر و پسر تنها غریبه­ هایی هستند که یکی به دیگری جا داده است. دیگری در خانه­ ی مهمان به جای یک شب، یک ماه م ی­ماند و در نهایت مشخص میشود که در خانه­ ی پدرش بوده. حال جای آن دو عوض می ­شود. پسر تبدیل به مردی جا افتاده می­ گردد و این بار خود میزبان زوجی است که دنبال جا می­ گردند. زوجی که به جای یک شب، یک سال در خانه­ ی مرد می ­مانند.

«جانکاه» در مورد آدم­ هایی است که ارتباط را بلد نیستند، در مورد کسانی که نمی­ توانند خوشی یک زوج جوان را ببیند و خود را در تنهایی زندگی اسیر کرده ­اند. «جانکاه» از تختی حرف می ­زند که هیچ ­گاه از آن استفاده نشده و تنها نشانه ­ای است از محلی برای خوابیدن و استراحت کردن، در صورتی که آدم­ هایش نمی ­توانند از این استراحت بهره­ ای ببرند.

نمایش با پرش­ های بسیار که در تغییر میزانسن بازیگران نیز به خوبی مشهود است، می ­تواند چشم مخاطب را متوجه تغییر و جا به جایی شخصیت ­های این نمایش کند. بازیگران با قدم­ های بلند، پرش­ های بلندی را نیز در داستان به وجود آورده و مسیر را به سمت دیگری از قصه می ­برند.

«جانکاه» در فضایی ساده و خالی اتفاق می­ افتد، در مربعی در میانه­ ی صحنه، با دو صندلی، یک سطل آهنی و تختخوابی که در انتها اضافه م ی­شود. این نمایش بیشتر از آنکه داستان یا مضمونی را مدنظر داشته باشد، لحظه را ثبت م ی­کند. به طور مثال می ­توان به شیوه ­ی خوابیدن پسر در آغوش مرد، یا به تخم ­مرغ­ هایی که از درون جیب پسر بیرون آمده و در سطل شکسته می­ شود اشاره کرد. این تصاویر و لحظه­ های جذاب اما نمی ­تواند به کلیتی جذاب منجر شود. نمایش از جایی به بعد کش ­دار می­ شود و نمی ­تواند مفهومی را به مخاطب منتقل کند.

تجربه کردن شیوه­ های متفاوت اجرا امتیاز مهمی محسوب می ­شود، اما هر نمایش با هر شکل اجرا باید بتواند چیزی به مخاطب خود منتقل کند و در انتها او را با این سوال تنها نگذارد که «خب که چه؟!» نمایش ­هایی که این سوال را باقی می­ گذارند این حس را به مخاطب منتقل می ­کنند که شاید کج فهمی او مانع دریافت اصل نمایش شده است، در صورتی که نمایشی که در بار اول نتواند مخاطب را به مفهومی، داستانی یا حسی برساند، خود دچار مشکل است و مخاطب تنها زمانی به دوباره دیدن نمایش نیازمند می­ شود که بخواهد دریافت­ های خود را تکمیل کند نه اینکه به زور به دریافتی از نمایش برسد.

 

 

  • samaneh ostad